تمایلات من (۲)

0 views
0%

…قسمت قبلوارد کلاس شدم رفتم سر جام نشستم.منتظر بودم تا همه بچه ها وارد کلاس بشن. ولی هر چه زمان میگذشت تمایلم برای این کار کمتر میشد تا اینکه به طور کامل به یکباره بی خیال شدم. چون به این نتیجه رسیدم اگر تو کلاس فحش بکشم اون بابایی که داره ازکون و بدن مهرانا عکس میگیره میفهمه و دیگه نمیاد و من دستم بهش نمیرسه. برای همین باز با اعصاب داغون نشستم سر جای خودم. نهایتا تصمیم گرفتم بعد از تعطیل شدن مدرسه بی خیال فوتبال داخل مدرسه بشم و سریع تر از بقیه برم بیرون و از راه دور و به طور نامحسوس مهرانا رو کنترل کنم تا اگه این مرده پشت سرش بود بفهمم کیه. توی دو ساعت وسط یه کاپشن مشکی کلاه دار از بچه های کلاس بغلی گرفتم و مال خودمو که رنگ روشنی داشت و تابلو بود به اون دادم. قرار شد فردا کاپشن رو به هم برگردونیم. اول قرارمو با المیرا دوست دختر جدیدم کنسل کردم بعد هم بلافاصله و سریع تر از بقیه از کلاس زدم بیرون . سریع کاپشن دوستمو بیرون از مدرسه به تن کردمو به سرعت به سمت دبیرستان دخترانه دویدم. تا فاصله 50 متری دبیرستان دخترانه رفتم و بعد وارد یک سوپر مارکت شدم. الکی نوشابه و کیک سفارش دادم و در حال خوردن منتظر شدم.مهرانا و آزاده بعد از 3 تا 4 دقیقه اومدن و از کنار سوپر مارکت رد شدن. آزاده دختر همسایه ما بود و پوستی سبزه داشت وکمی لاغر بود. بلافاصله بعد از رد شدن اونها به فاصله چند متری چهار نفر اومدن واز جلوی سوپری رد شدن که سه نفرشون همکلاسی من بودن و دست هر سه تاشون موبایل بود.. نفر چهارمی موبایل دستش نبود و تو کلاس ما هم نبود ولی می شناختمش. درست پشت سر این چهارنفر و به فاصله یک قدمی دو تا از همکلاسی هام اومدن که باز دست یکیشون موبایل بود ولی اون یکی چیزی دستش نبود.بعد از اون هم یه خانم سن بالا رد شد بعد دو تا دختر دبیرستانی و بعد هم یکی از بچه های مدرسه که این بار از سوپری بیرون اومدم و با اون همراه شدم.متاسفانه فاصله من با مهرانا و آزاده خیلی زیاد شده بود و دیر از سوپری بیرون اومده بودم. بدبختی اینکه از این فاصله هم هیچ چیزی معلوم نبود و حتی اگه نزدیک هم بودم اونها برای عکس گرفتن، موبایل رو جلوی شکمشون می گرفتن و من از پشت سر چیزی نمی دیدم.برنامه من شکست خورده بود و ناراحت و عصبی بودم. از همون سر کوچه که به نزدیکی مهرانا و آزاده رسیده بودم تا نزدیکی خونمون نگاهم به کون لرزون مهرانا تو مانتوی مدرسه اش بود. برعکس مهرانا، آزاده چیز خاصی برای ارائه و دیدن نداشت و من هم زیاد ازش خوشم نمی اومد. البته دوستای دیگه مهرانا از نظر قیافه و هیکل بدک نبودند و اگه پا میدادن میکردمشون.. آزاده چون همسایه ما بود چه موقع رفت و چه برگشت به مدرسه با مهرانا بود.وقتی بهشون کاملا نزدیک شدم از پشت سر یهو و ناگهانی لپ مهرانا رو گرفتم و گفتم خوشگل کی بودی تو؟تا این حرفو زدم هردوتاشون زدن زیر خنده..زودتر از مهرانا وارد خونه شدم. سینا همیشه نیم ساعت زودتر از ما به خونه می رسید. اون لحظه هم داشت es بازی میکرد.تا عصر که پدر و مادرم اومدن افکارم داغون بود ولی تو خونه وانمود میکردم حالم خوبه..بعد از شام پا شدم رفتم تو حیاط زیر درخت خونمون که تو آخرای پائیز دیگه برگی نداشت نشستم. چند دقیقه بعد مهرانا هم اومد کنارم نشست و گفت چند روزه خودت نیستی چیزی شده؟گفتم چیزی نیست و بیشتر نگران بدهکاری هستم که به آرمان بالا آوردیم. نزدیک 12 میلیون بدهکاریم و اگه نتونیم این مبلغ رو پس بدیم بیچاره می شیم. بلند شد ایستاد و گفت من دلم روشنه بچه ها تو گروه خیلی از نظر روحی شادن و این نشون میده حتما سود هم میکنن که اینطوری هستن..با وجود اینکه تعقیب و گریز اون روز شکست خورده بود و میدونستم فایده نداره ولی یک نوع کشش و تمایل عجیبی داشتم تا باز هم از راه دور همون کار قبلی رو انجام بدم. برای همین روز بعد که باز دنبال مهرانا و آزاده بودم این بار فقط سه تا از همکلاسی هام پشت سرشون بودن. همون دیروزی ها که موبایل داشتن…. منتهی هیچکدوم موبایل دستشون نبود.با توجه به 2 روز تعقیب و گریز مهرانا و آزاده، به این نتیجه رسیدم فرهاد و حمید و منصور از همکلاسی هام پای ثابت حرکت پشت سر مهرانا و آزاده هستند. شک نداشتم اونها میدونستن مهرانا خواهر منه چون مادرم و مهرانا یک بار که برای مجلس ختم و خاک سپاری یکی از فامیل اومده بودن مدرسه… چند تا از دوستام دیده بودن من با اونها صحبت میکنم دیگه باور کرده بودم اون یارو تو تلگرام راست گفته بود.این رو هم مطمئن بودم که هدف عکس گرفتن اون یارو مهراناس نه آزاده چون مهرانا یک سر و گردن خوشگلتر و خوش هیکل تر از آزاده بود.بدبختی من اینجا بود که مسیر اونها با ما یکی بود. کار ناجوری هم نمیکردن. مزاحم مهرانا و آزاده هم نشده بودند که برم سر وقتشون و دهنشون رو سرویس کنم..بالاخره همون روز بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و سبک و سنگین کردن پیامدهای کاری که میخواستم انجام بدم تصمیم گرفتم موضوع رو به یک نفر بگم تا بتونه نزدیک اون سه نفر بشه و برام آمار بگیرههر چی تو ذهنم دنبال آدم مورد اطمینان گشتم کسی رو بهتر از پژمان پیدا نکردم.پژمان هم دوست صمیمی من بود هم همکلاسیم بود هم تو گروه عضو بود و از همه مهمتر مهرانا رو می شناخت.دو سه بار فرصت و زمینه گفتگو با پژمان فراهم شد ولی هر بار یا خجالت کشیدم یا دو دل شدم با اینکه آدم شوخی بود و باهاش راحت بودم ولی بازم سخت بود گفتن چنین ماجرایی…بالاخره دلو زدم به دریا و همه چیز رو اول خلاصه و بعد که خجالتم ریخت از اول کامل براش تعریف کردم.فقط نگفتم اون سه نفر کیا هستند سرانجام نفس راحتی کشیدم. منتظر عکس العمل پژمان شدم. داشت آروم می خندید و همزمان گفتبیچاره طرف معلومه خیلی تو کفه یه دخترهالبته سلیقش خیلی خوبه…این جمله آخری رو آروم گفت . خودمو زدم به نشنیدن و گفتم چی گفتی؟حرفشو عوض کرد و گفت منم دقیقا فکر میکنم اگه عکس میندازه برای همون کار میخواد.ازم پرسید حالا این سه تا کس خل کیا بودند؟این بار وقتی بهش گفتم پوزخند بلندتری زد و گفت اینها که تو کف نیستن همین فرهاد خواهر آرش روکرده… اون دوتای دیگه هم دوست دختر دارند.خواهر آرش رو می شناختم. بد چیزی نبود. آرش هم همکلاسیم بود.سکوت کرده بودم که ادامه داد قضیه تو دو حالت بیشتر نداره 1- مهرانا به اینها پا نداده برای همین دارند از پشت سرش عکس یا فیلم میگیرن.2- یا اینکه میدونن مهرانا خواهر تو هست و ممکنه تو مسیر باشی جراعت نمیکنن کاری کننهمچنان سکوت کرده بودم . دوباره به حرف اومد و گفت حالا از من چی میخوای؟گفتم من میخوام بدونم این مرتیکه کیه که داره این کار رو میکنه برو قاطی این سه نفر شو…نگذاشت حرفم تموم بشه و با خنده در حالیکه ازم فاصله میگرفت گفت اونوقت ممکنه من مخشو بزنما…لگدی حوالش کردمو گفتم زر مفت نزن.. با این کارم تازه فهمیدم کیرم کاملا شق شده و چون شلوارم پارچه ای بود مثل فنر چپ و راست میره..اون لگد رو که زدم سیخ بودن کیرمو پژمان هم فهمید و با خنده گفت اوهههههههه این چرا سیخ شده.کوله پشتی رو جلوی کیرم گرفتم که کسی نبینه و سریع جو رو عوض کردم و گفتم چی شد میری ببینی این سه تا دارند چه گوهی میخورند؟ جواب مثبت داد و گفت حالا تو از اینکه این پدر داره عکس و فیلم میگیره ناراحتی یا با دوست شدنشون هم مشکل داری. جواب دادم با هردو تا.سرش رو به نشانه تاسف تکون داد که نفهمیدم منظورش چیه ولی به هر حال قبول کرد…وقتی تنها شدم به خودم و این کیر لعنتی فحش میدادم. این چه وقت بلند شدن بود. اصلا چرا سیخ شده بود؟ وقتی به خودم مراجعه کردم حس کردم تمایلاتی داره در من به وجود میاد که قبلا اصلا در من نبوده و یا اگر بوده شرایط برای رشد این تمایلات وجود نداشته… برای اینکه این تمایلات رو بشناسم به زمان بیشتری نیاز داشتم.از طرف دیگه حس میکردم چشمام هم بعد از حرف های اون یارو تو تلگرام نسبت به گذشته بیشتر روی بدن و کون مهرانا میره و این داشت برام عادت میشد.اون روز بالاخره با المیرا دوست دخترم رفتیم بیرون ولی دل و دماغ نداشتم. مرتضی و دوست دخترش هم اومدن.مرتضی یواشکی مدام ازم سوال میکردزدی توش یا نه؟ کی میخوای بزنی توش؟ نزنی از دستت رفته.شب هم مدام نگاهم روی بدن و کون مهرانا بود. اگه قبلا تصادفی بود ولی حالا می دیدم انگاری یه نیاز شده برام و اگه نگاه نکنم انگاری کمبود پیدا می کنم. رفتارهای عجیبی پیدا کرده بودم. کیرمم موقع نگاه کردن سیخ میشد. تعریف و تمجید های دیگران از مهرانا داشت کار میداد دستم.نگاهم به بدن مهرانا دیگه یواش یواش از نگاه خواهر و برادری دور میشد و به حالت نگاه به یه دختر غریبه تغییر مسیر میداد.طی چهار روز از پژمان آمار اون آدمهایی که پشت سر آزاده و مهرانا حرکت میکردن رو می گرفتم. به نتایجی رسیدم که به غیر از یکی دو مورد بقیه رو حدس زده بودم. اون نتایجی که خودم حدس زده بودم یکیش این بود که پژمان هم گفت بیشترین کسانی که پشت سر خواهرت راه میزن همون سه نفر یعنی فرهاد و منصور و حمید هستند. دومین حدسم که درست بود اینکه اونها میدونستن مهرانا خواهر منه و اینو پژمان هم تائید کرد. سومین حدسم این بود که کم پیش می اومد پسری پشت سر دختری راه بره و به اون تیکه نندازه و میدونستم اونها هم این کار رو میکنن.اما پژمان علاوه بر چیزایی که گفت دو تا خبر هم به من داد که کاملا دگرگون و منقلب شدم. اولیش این بود که آزاده و مهرانا هم جواب متلک و تیکه پرونی اونها رو میدن و میخندن… دومیش که خیلی طول کشید به من بگه و هی لفتش میداد این بود که منصور یه بار که آزاده و مهرانا کنار موبایل فروشی داشتن تو ویترین رو نگاه میکردن مهرانا رو انگشت کرده و خیلی محکم تاکید میکرد صدرصد اونی هم که داره از خواهرت عکس میگیره همین منصوره…اون روز که پژمان این خبرها رو به من داد ازش پرسیدم عکس العمل مهرانا بعد از اینکه منصور اون کار رو کرد چی بود؟ با خنده سری تکون داد و گفت اولش خندید بعد فقط منصور رو نگاه کرد شاید هم چون منو در حال عبور از خودش دید چیزی نگفت.پژمان وقتی این حرف ها رو به من زد باز سیخ کرده بودم و کیرم داشت تو شلوار جینی که پوشیده بودم اذیت میشد.بدبختی باز هم قلمبگی کیرم تو شلوار از نگاه پژمان دور نموند. ولی این بار اولش چیزی نگفت. آخرین آماری که پژمان به من داد این بود انگاری خود آزاده و مهرانا هم بدشون نمیاد این سه نفر پشت سرشون راه برن و اذیتشون کنن چون یکی دوبار دیدم که جلوی طلا فروشی یا موبایل فروشی منتظر ایستادن وقتی این سه تا اومدن اونها هم حرکت کردن..بعد از تموم شدن حرف های پژمان کیرم چنان سیخ شده بود که داشت اذیتم میکرد منتظر بودم پژمان حواسش پرت بشه جابجاش کنم ولی اون پیش دستی کرد و گفت ضایع پیراهنت رو از تو شلوارت در بیار بنداز روی شلوارت همه فهمیدن سیخ کردی…بماند که چطور سرخ و سفید شدم. پژمان بیچاره مدام منو قسم میداد که به هیچ کسی نگم اون به من آمار داده … با خودم که تنها شدم وبه حرف های پژمان که فکر میکردم و آمار گرفتنش همچنان سیخ میکردم. بدبختی به یکباره طی یک هفته و نیم در دام هوس های نامتعارف افتاده بودم. منی که تا دو هفته قبل روی مهرانا تعصب داشتم حالا این تعصب یواش یواش داشت رنگ می باخت. مقصر پیام های اون یارو تو تلگرام بود که تا دو سه روز منو عصبی کرده بود 100درصد اگه همون روز اول مرده رو پیدا کرده بودم و حالشو می گرفتم فکر و خیالم آسوده میشد و همه چیز تموم میشد. ولی چون نمیدونستم اون مرده کیه مجبور میشدم به کاری که اون مرده با عکس های مهرانا میکنه فکر کنم. تصورجلق زدن اون مرده با عکس های مهرانا مدام جلوی چشمام بود. بعد از اون به این فکر میکردم که طرف موقع جلق زدن با عکس مهرانا چی میگه.. یواش یواش و با گذشت زمان این تصورات جلوتر میرفتن وجدید میشدن… تصور میکردم اگه این یارو مهرانا رو لخت ببینه چه کار میکنه . درنهایت تا قبل از اینکه پژمان آمار بده مهرانا رو زیر اون پسر در حال کرده شدن تصور میکردم و وقتی این تصورات در ذهن من می اومد کیرم نبض های ریزی می زد و شق میشد.آمار پژمان خیلی دیر به من رسیده بود و دیگه کار از کار گذشته بود و اون تصورات بر من مسلط شده بودند. نه تنها اون موقع عصبی نبودم بلکه وقتی گفت منصور مهرانا رو انگشت کرده سریع سیخ کردم. دیگه این تصور نبود و در دنیای واقعی اتفاق افتاده بود.پژمان هم با خبر انگشت شدن مهرانا آتش این هوس های نامتعارف رو بیشتر کرد و حالا دیگه منصور رو در حال کردن مهرانا تصور میکردم.خنده مهرانا موقع انگشت شدنش به منصور نشون میداد از حال دادن بدش نمیاد …یک شب تا صبح نتونستم بخوابم و با کیر سیخ به این موضوع فکر میکردم. در نهایت دیدم دیگه بدم نمیاد دخترخوشگل و خوش هیکلی مثل مهرانا توسط همکلاسی ها و دوستام کرده بشه. خود من هم توی اون چند روز این قدر تو خونه به کون لرزونش نگاه کرده بودم که مدام شق میکردم.دل من هم دیگه کس و کونش رو میخواست. این بار تصمیم گرفتم جای دوست دخترم المیرا ، مخ مهرانا رو بزنم وحداقل از کون بکنمش.دخترها رو دیگه خوب می شناختم انگشت شدنش توسط منصور نشون میداد بدش نمیاد قبل از ازدواج کرده بشه و من هم دوست داشتم دختر بعدی که زیرم میخوابه مهرانا باشه.. دیگه آزادانه و بدون تعصب به مهرانا نگاه میکردم. بی قید و بند شده بودم. همه چیز ظرف چند روز از این رو به اون رو شده بود. حالا منم دیگه به تو کفی های مهرانا پیوسته بودم. قصدم این بود هر جور شده بکنمش..فردای اون روز بعد از اینکه همراه مهرانا از گروه Qnetبه خونه بر می گشتیم هم در مورد خریدهامون تو شرکت صحبت میکردیم و هم توی راه مدام به کونش و سینه هاش توی اون مانتوی تنگ سفید نگاه میکردم و یاد انگشت شدنش توسط منصور می افتادم. میدونستم منصور و چند تا از همکلاسی هام دنبال کون مهرانا هستن..یکی دو روز بعد تصمیم گرفتم منصور و اون دو نفر دیگه رو بیشتر تو کف مهرانا ببرم. البته شک نداشتم خیلی های دیگه هم تو کف مهرانا هستند ولی این سه نفر خیلی پر رو بودند. از اوایل سال تحصیلی از طریق تلگرام با حمید و مرتضی و منصور و پژمان و چند تا از همکلاسی هام در رابطه بودم. حالا قصد داشتم دو تا از بهترین عکس های مهرانا رو با لباس خونگی به بهانه تولد سینا تو پروفایلم بذارم تا هم زیبایی خیره کننده و هیکل ناز مهرانا روبهتر ببینن و کف کنن و هم منصور رو دیوانه و داغون کنم…برام جالب بود منصور که با عکس مهرانا تو مانتوی مدرسه جلق میزنه این دو تا عکسو ببینه چیکار میکنه. اولین عکس من و مهرانا و سینا با هم بودیم . مهرانا سمت چپ سینا روی مبل نشسته بود سینا وسط بود و من هم سمت راست. یه تاپ قرمز تنش کرده بود و رژلب رنگ تاپش زده بود و موهای بلندشو روی شانه هاش ریخته بود. برجستگی سینه های دخترانه اش که کاملا متناسب بدنش بود از زیر تاپش کاملا معلوم بود. رانهای نازش تو شلوار کتان سفیدش به خاطر اینکه جلوش میز عسلی بود تا زانومعلوم بود ولی لای پاش باز بود. من این عکسو به خاطر مشخص بودن سینه ها و باز بودن لای پاهاش تو پروفایلم گذاشتم.درعکس دوم مهرانا نیم رخ ایستاده بود و داشت سر سینا کلاه تولدشو میگذاشت. کاملا نیم رخ پستونهاش از زیر تاپش معلوم بود و از همه دیدنی تر نیم رخ کونش بود که کاملا برجستگی و قلمبگی و خوش فرمیش تو شلوار کتان سفیدش معلوم بود. من این عکسو بیشتر برای این انتخاب کرده بودم که وقتی دستاشو بلند کرده بود تا روی سر سینا کلاه بذاره تاپش بالا رفته بود و مقداری از پوست سفید بالای کونش تو عکس معلوم بود. با اینکه مهرانا عکس های لختی تر زیادی داشت ولی اصلا دوست نداشتم بیشتر از این جلو برم . هنوز کمی غیرت در من باقی مونده بود.بعد از گذاشتن عکس ها تو پروفایلم یکی دوساعتی منتظر شدم منصور یا حمید آنلاین بشن. وقتی منصور آنلاین شد براش کلیپ خنده دار فرستادم تا با دیدن کلیپ عکس پروفایلمم ببینه.. شماره فرهاد رو نداشتم . برای اولین بار دستمو داخل شورتم کردم و کیرمو می مالیدم . چند دقیقه بعد منصور پیام داد تولد داداشت بوده؟. دستم روی کیرم شروع کرد لرزیدن . نوشتم آره و برای اینکه خودمو عادی جلوه بدم نوشتم کلیپ رو که فرستادم دیدی؟ جواب مثبت داد و استیکر خنده فرستاد.پیش خودم می گفتم الان داره به عشق مهرانا جلق میزنه و این چنان منو تحریک کرد که اولین جلق عمرمو با همون عکسی که تو پروفایلم فرستاده بودم به عشق مهرانا زدم. بعد از جلق به یکباره حس بدی به من دست داد و از اینکه عکس های مهرانا رو توی پروفایلم گذاشته بودم پشیمون بودم..قصدم این بود که عکس ها رو بردارم که مهرانا و سینا به یکباره وارد اتاقم شدن. شانس آوردم علاوه بر شورت شلوار پام بود وگرنه خیسی شلوارم منو جلوی مهرانا تابلو میکرد. مهرانا نیم ساعتی در مورد تحویل گرفتن لوازم مخابراتی که از شرکت Qnet خریده بودیم صحبت کرد و اینکه گفتن باید یک ماهی صبر کنیم جنس هامون از دبی وارد ایران بشه و قراره یکی از لیدرهای شرکت از بندر برای ما و بقیه بیاره… تصمیم گرفته بودیم خریدهامون رو در تهران بفروشیم و پولش رو بابت بدهکاری پرداخت کنیم. البته مهمترین چیز برای ما عضویت در شرکت بود و به قول بچه های گروه خرید کردن فقط برای عضویت بوده و زیاد مهم نیست. هم من و هم مهرانا دو نفر زیر مجوعه داشتیم و منتظر بودیم که طبق برنامه از شرکت پورسانت بگیریم.اون روز وقتی مهرانا و سینا از اتاقم رفتن اون حس بد هم تموم شده بود. فهمیدم این حس بد فقط بعد از ارضا شدن به وجود میاد. وقتی شهوتم سر جاش برگشت دیگه دوست نداشتم عکس ها رو بردارم.همون شب مهرانا با خنده اومد پیش من و گفت عکس های تولد سینا رو تو پروفایلت گذاشتی جواب مثبت که دادم باز با خنده جواب داد دیوانه دوستات هم می بینن که. با دست اشاره کردم مهم نیست اونها دوست نیستن که کسخلن. با دهن باز خندید و با لحنی که پدرم با ما حرف میزد اداشو درآوردم و گفتم تو عصر حجر زندگی نمیکنیما ادامه دادم اونها هم عکس دوست دختر و فک و فامیل و ننه و مادربزرگشون میذارن.همین مسئله باعث شد مهرانا از اون شب علاوه بر پست های معمولی عکس های خودش و دوستاشو که بی حجاب هم بودن تو پروفایلش بذاره. من و مهرانا دو تا سیم کارت و دو تا اکانت تلگرام داشتیم که پدرو مادرم فقط از یکیشون خبر داشتن و البته اون اکانت مخصوص خانواده و فامیل بود. اون اکانت دیگه رو با اسم دیگه ای ساخته بودیم تا از دید پدر و مادرم مخفی بمونیم. تقریبا دو روز از زمانیکه عکس های مهرانا رو توی پروفایل تلگرامم گذاشته بودم گذشته بود. طبق عادت همیشگی ظهر بعد از تعطیل شدن مدرسه تو حیاط موندم و با بروبکس کلاس های دیگه نیم ساعتی فوتبال زدیم. شک نداشتم فوتبال بازی کردنم تو مدرسه بعد از تعطیلی و نبودنم تو مسیر برگشت به خونه باعث شده بود آدمهایی مثل منصور و بقیه دنبال مهرانا و آزاده بیافتن.بعد از بازی با همون پیراهن و شلوار ورزشی قرمز رنگ رفتم کنار دیوار حیاط مدرسه رو زمین نشستم و پاهامو دراز کردم تا خستگیم کمتر بشه.. عجیب بود که پژمان هنوز خونه نرفته بود. وقتی دید تنها هستم به سمت من اومد. عصبانی به نظر می رسید قیافه اش درهم و برهم بود. نزدیک من که شد گفت این یارو که هنوز داره پشت سر آزاده و مهرانا راه میره مگه دهنشو سرویس نکردی؟ با سر جواب منفی دادم . پوزخندی زد و گفت منو باش فکر کردم زدی داغونش کردی . پس برای چی به من گفتی برات آمار بگیرم که اون کیه؟تو ذهنم دنبال جواب بودم. بهش گفتم ببین من شک ندارم مهرانا و آزاده به این پدر محل سگ هم نذاشتن که با مهرانا اون کار رو کرد.پژمان اومد کنارم نشست و گفت میخوام یه سوال ازت بپرسم می تونم راحت تر حرف بزنم؟ناراحت نمیشی؟ گفتم نه.پرسید تو که فهمیدی منصور داره از بدن و هیکل خواهرت عکس میگیره تو که میدونی منصور تو ادد لیست تلگرامته چرا برداشتی عکس های نیمه لختی خواهرتو گذاشتی تو پروفایلت؟ دیروز منصور تو کلاس عکس مهرانا رو تو گوشیش به من و حمید نشون میداد و بعد گوشیش رو میگذاشت روی کیرشو می خندید. یه لحظه از این سوال پژمان هنگ کردم. اصلا فکرشو نمیکردم پژمان چنین سوالی از من بپرسه.بهش گفتم من اصلا حواسم نبوده که این کسخل تو ادد لیستمه. نذاشت حرفم تموم بشه و گفت ببین مهران تو کارها و حرفات بو داره عجیب و غریب شدی خیلی مشکوک میزنی. شرمنده اینطوری میگم چون منصور مهرانا رو انگشت کرده بعد تو نه تنها نرفتی دهنشو سرویس کنی تازه عکس های نیمه لخت خواهرتو که مورد دلخواه منصور هم هست برداشتی گذاشتی تو پروفایلت…جوابشو ندادم یعنی جوابی نداشتم بهش بدم.پژمان دیگه داشت بی پرده حرف میزد. صداش هم کاملا می لرزید. بعد از مکسی کوتاه با صدای لرزون گفت من کاملا میدونم تو چه مرگته و دنبال چی هستی. مطمئن هستم بدت نیومده منصور خواهرتو انگشت کرده… از رفتارت کاملا معلومه به بیشتر از انگشت هم راضی بودی.وانمود کردم منظورش رو نفهمیدم . ازتو تلگرامش عکس کیر فرستاد و پائینش نوشت منظورم اینه اگه به جای انگشت با کیر… بدبختی تو همون لحظه وقتی این جمله رو گفت کیرم به سرعت شق کرد و خیلی تابلو حرکتش از زیر گرمکن معلوم بودکه داره بالا میاد.. کمی از دیوار فاصله داشتم تا اومدم پاهامو جمع کنم بلافاصله روی دو پای من نشست و گفت چیه میخوای مدرک جرمتو جمع کنی که سیخ اومده بالا؟ در حالیکه آروم بهش فحش میدادم بهش گفتم از روی پاهام بلند شه ولی اون ول کن پاهام نبود دوباره ادامه داد من که میدونم دوست داشتی منصور با کیرش کار رو تموم میکرد نه با انگشت..دیدم ول کن نیست با صدایی که کسی نشنوه گفتم نهههههتا اینو گفتم دستشو گذاشت روی کیر شق شدمو و گفت ولی این چیز دیگه ای میگه. من دومین بار که سیخ کرده بودی همه چیز رو فهمیدم و به زور پاهامو از تو دستاش درآوردم و درحالیکه از خجالت سرخ و سفید شده بودم بلند شدم لباسهامو پوشیدمو تنهایی به سمت خونه حرکت کردم.ادامه…نوشته مهران

Date: November 29, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *