توران خانوم

0 views
0%

من 14 يا 15 سالم بود پدرم مغازه داشت و من هميشه مواقع بيكاري پيشش بودم پدرم از اين قيافه هاي حزب الهي داشت و با بچه هاي اون موقع سپاه و كميته خيلي رفيق بود نميدونم چطور شد كه براي يكي از اين بچه هاي كميته اي يه خونه اجاره كرد البته خونه دايي خودش رو كم كم يادمه كه با هم رفت امد خانوادگي رو شروع كرديم اسم خانومش توران بود دو تا بچه داشت كه يكيش 4 سالش بود و او يكي 1 سال بود خانوم خوشگل بود نميخوام بگم كه توي نخش رفتم و از اين حرفها چون اون موقع من شاهكارم اين بود كه يه جق بزنم همين و اصلا توي نخ اين حرفها و كس كردن نبودم زدو اين بنده خدا رو كه شوهر اين خانوم بودو دادن به يكي از اين شهراي نزديك ما كه يك ساعت با ما فاصله داشت اونجا اين بنده خدا با داشتن مدرك دبيرستاني كلاس 10 شد فرمانده كميته اون شهر (خر تو خر رو كيف ميكني)و اونا مجبور شدن از اون خونه بلند بشند اونا از شهر ما رفتن يك روز اين بنده خدا به پدرم زنگ زده بود كه پدر بيايد اينجا كه خانمم بد جور مريضه و بد حال و كسي رو ندارم اينجا اخه اصليتشون مال اطراف همدان بود . پدرم هم اومد خونه وبه مادرم گفت بلند شو بريم بهشون يه سر بزنيم اينها رفتن من خونه موندم يادمه يه ويدو بتا مكس از اين فيلم كوچكها داشتيم كه اندازه يك تراكتور بود ما هم يه فيلم داشتيم كه يكم لختي پختي توش بود هر وقت خونه خالي بود يكي از اين بچه خوشگل هاي كوچمون رو به بهونه ديدن فيلم ميارودم خونه وجاتون خالي كونش ميزاشتيم البته ساك زدن اينها رو كه ما اون موقع نميفهميديم فقط شلوارو نصف و نيمه پايين ميكشيديم و يه تف يا خيلي مرام ميزاشتيم از روغن نباتي استفاده ميكردم و با چندتا تكون كمر ابمو تو كونش خالي ميكردم اون روز هم همين كار رو كردم.نزديكهاي غروب بود كه ديدم پدر و مادرم و توران خانوم و شوهرش و بچه هاش اومدن مادرم يه طرف توران رو گرفته بود و شوهرش هم يك طرفشو آورن اونو خوابوندن رو تخت خواب پرسيدم چي شده مادرم گفت بردنش دكتر و گفته كه بهش شك وارد شده و بايد تحت مراقبت باشه گفتم خوب چرا اورديش اينجا گفت خودت كه ميدوني اينا اينجا كسي رو ندارند غريبن مادر ثواب داره گفتم پدر چرا اورديش تو اتاق من گفت به خاطر اينكه اينجا تخت داره راحتره اخه فقط من توي خونه تخت داشتم زير لب يه فحشي دادم كه مادرم فكر كنم متوجه شد و يك پس گردني ابدار خوابوند بيخ كلم شوهرش صبح ساعت 6 ميرفت و ساعت 10 شب ميومد گفتم كه فاصله چنداني نداشت و ماشين مفت دولت هم كه زير پاش بود كه حتي پول بنزينشو دولت ميداد بنده خدا مادرم شده بود پرستار بي جيره مواجب اين خانوم و دايه مفتكي بچه هاش يه روز رفتم تا از اتاقم وسايل بردارم اول در زدم بعرد رفتم تو ديدم بيداره يه سلام كردم و رفتم داخل بيدار بود يه ملحفه نازك روش بود كه تا بالاي روناش بالا رفته بود من بدبخت حريص داشتم باچشام قسمت لخت پاهاشو ميخوردن پرسيد امير جان چيزي ميخواي كه به خودم اومدم گفتم شما خوبيد خنديد گفت من اره اما مثل اينكه تو خوب نيستي گفتم چطور مگه گفت هيچي چي ميخواي گفتم اومدم ساكم رو بر دارم ( بخدا من اصلا ساك نميخواستم يادم رفته بود اومدم چي ببرم ) اومدم بيرون همش اون سفيدي و تپولي پاهاش جلوي چشمم بود رفتم توي دستشویی جاتون خالي يه جلق درست حسابي زدم واي چقدر اب تو كمرم بود از اون روز دوست داشتم كه يه جورهاي بدنشو ديد بزنم ولي يه ترس داشتم كم كم توران خانوم از تخت ميومد پايين و راه ميرفت زياد با من شوخي ميكرد مخصوصا مواقعي كه تنها بوديم ديگه صبح كه شوهرش ميرفت من اون باهم با اجازه پدر و مادرم به پارك نزديك خونه ميرفتيم تا هم رو حيه اش بهتر بشه هم پياده روي داشته باشه تا اينكه كامل خوب شد و برگشتن به شهري كه شوهرش اونجا بود ديگه هر پنج شنبه جمعه يا ما خونه اونا بوديم ا اونا خونه ما ديگه پيش من رو سري سر نميكردمنم هر وقت ميديمش سريع به يادش يه جلق اساسي ميزدم يروز پدرم اومد به خونه گفت فلاني زنگ زده و براي يه ماموريت قرار بره به يكي از شهراهاي جنوبي خواسته كه تو بري پيش زنو بچه اش تا بياد (البته به مادر گفت) مادر بنده خدا گفت كه نميتونه تا بستون بود بهش گفتم خوب بگو اون خانموش رو برداره بياره اينجا پدرم گفت بهش گفتم اما گفته كه شهر امنيت زيادي نداره امكان داره وسايلشون رو بدزدن مادر گفت خوب امير رو بفرستيم پيشش كه پدرم گفت نه پدر زشت خانم جوان مادر گفت پدر اينكه بچه است (مثبت مثبت بودم به جون خودم) پدرم گفت بزار بهش ميگم اگه قبول كرد ميفرستيمش غروب بود با بچه ها رفته بوديم فوتبال ديدم كه ماشين كميته اومد واي همه تخمامون فر خورد گفتيم حتمي يكي از اين همسايه هاي ديوس گزارش دادن كه ما اينجا سر وصدا و اذيت كرديم ديدم پدرم از ماشين پياده شدمنو صدا كرد گفت بيا كه فلاني اومده دنبالت تا تورو با خودش ببره خونشون اونجا اذيت نكني بدو لباسهاتو بپوش خدايش دوست نداشتم برم اخه براي تابستانم كلي برنامه داشتم و حالا همه برنامه هام پر رفتيم خونه مقداري لباس وسايل برداشتم پدرم هم مقداري پول بهم داد (دمش گرم هيچوقت منو لنگ نميزاشت)با سفارش پشت سفارش با فلاني رفتيم خونشون اونم كلي سفارش كرد كه فردا من ميرم اينجا زياد توي شهر نرو هر چي خواستيد زنگ بزنيد به فلاني براتون مياره اينجا ديدشون به مامور بده از اين حرفها شب من توي اتاق خوابيدم نصفه هاي شب بود كه با صداي زمزمه مانندي از خواب بيدار شدم انگار يكي داشت گريه ميكرد يا شايد هم التماس ميكرد كي بود ترس و دلهره داشتم خوب گوش دادم فهميدم صداي توران است يكم جلوتر رفتم و به در نزديك شدم داشت ميگفت اروم تو رخدا اروم واي پاره شدم درش بيار اخ بزارش جلو واي قلبم داشت ميومد بيرون شوهرش ميگفت بزار خوب بكنمت يه يك ماهي ديگه نميتونم اين كس كون رو ببينم توران ميگفت اروم تر الان امير بيدار ميشه زشته گفت نه رفتم بهش سر زدم مثل خر خوابيده (ديوس خر پدرو مادرت من بيدارم) فقط صدا بود كه ميشنيدم وا صداي ناله هاي شهوت نا توران كيرم قد كشيده بود دستم خود به خود رفت سمت كيرم و شروع كردم به ماليدن و صداهاي ناله هاي توران منو هم تو ي عالم ديگه برده بود داشت ابم ميومد هيچي جز لنگه جورابمو پيدا نكردم (اينجا همونجاست كه ميگند لنگه كفش هم در بيابان نعمت ) ابمو روش خالي كردم رفتم خوابيدم صدا ها كم شده بود معلوم بود اون يابو هم كارشو كرده بود خوابم برد صبح بيدار شدم ديدم كه توران بيداره بخدا دورغ نميگم ولي درست راه نميرفت پرسيدم چيزي شده گفت نه صبح كه مردم داشت ميرفت دم در پام پيچ خورده من خر هم باورم شده بود نگو ديشب خانوم از كون داده داره گشاد گشاد راه ميره پرسيدم مگه رفت گفت اره تو خواب بودي نزاشتم بيدارت كنه الان ديگه تو مرد اين خونه اي ببينم مرد شدي يا نه توران هر وقت كه بچه يكسالش شير ميداد يه رو سري يا دستمال روي سينه هاش ميزاشت تا سينه هاش معلوم نباشه ولي اون روز داشت به پسرش شير ميداد در حالي كه سفيدي پستونش رو براي اولين بار ديدم واي كه چه حالي داشتم داشتم نگاهش ميكردم پرسيد چيه چيرو نگاه ميكني بازم خودمو به خريت زدم يعني روم نميشد كه گفتم هيچي خندهاي كرد وگفت اين سعيد ناقلا تازه دندون در اورده پدر منو در اورد نوك پستونامو داغون كرده هروقت بهش شير ميدم سينه هامو گاز ميگيره بيا ببين واي خداي من …. گفتم من ببينم گفت اره ديگه ببين خانم گرفتي نزار به بچه اش شير خودشو بده پستوناش از فرم ميفته چي داشت ميگفت ؟؟ گفت پدر بيا ببين رفتم جلو پستونش رو از دهن پسرش در اورده بود واي چه خوشگل بود يه نوك قهوه اي با يه حاله كم رنگ دورش منكه صدبار با ياد اين پستونها جلق زده بودم حالا داشتم ميديمشون. يه لحظه متوجه بالاي پستنش شد كه جاي كبودي كبود گفتم اين چيه كه گفت اينو ديگه باباي پسرم كرده و لباسشو كشيد پايين و پستوناشو جا ساز كرد واي چه حالي داشتم گفت نميخواي بري حموم گفتم چرا گفت پاشو برو منم شب بايد برم و بچه ها رو هم ببرم رفتم تو حمام سينه هاش جلو چشمم بود كيرمو تو دستم گرفته بودم و چشمام رو بسته بودم داشتم با كيرم ور ميرفتم كه در حموم باز شد خشكم زده بود كيرم توي دستم توران روبروم واي … يه نگاهي بهم كرد و رفت بيرون ديگه اصلا روم نميشد برم بيرون چي ميگفتم اگه به شوهرش ميگفت حتمي از كير دارم ميزد . پدرم ميفهميد حتمي تخمهام رو در مياورد ميداد دستم تا برم توي انجمن بيخايگان عضو بشم خاك بر سرم شد شايد باور نكنيد ولي يه چيزي حدود نيم ساعت توي اون حالت بودم كيرم شده بود اندازه يك سنجد ميخواستم بيام بيرون و از او خونه بزنم بيرون برم تهران خونه يكي از فاميلها اومدم بيرون ديدم با تلفن داره حرف ميزنه خاك بر سرم شد حتما زنگ زده خونه ما آره حدسم درست بود با مادرم داشت حرف ميزد خدايش مغزم خواب رفته بود يك دفعه ديدم بهم ميخنده گفت ها چيه كجاي بيا مادرت باهات كار داره رفتم گوشي رو ازش گرفتم نفسم در نميومد مادر چند بار صدا م زد زبونم چوب شده بود پدر بدبختي جواب مادرمو دادم چيزي بهم نگفت فقط گفت مواظب توران خانوم و بچه هاش باشم اخه اونا امانت بودن دست من بعد خداحافظي كرد يه نفس راحتي كشيدم كه چيزي نگفته . گوشي رو كه گذاشتم توران اومد پيشم گفت خسته نباشي چكار ميكردي يه ساعت اون تو سرخ شده بود م داغ داغ انتظار داشتم به فحشم بكشه و جد و ابادم رو جلو چشمم بياره ولي باز همون لبخند مهربان گفت بخواب تا پشتت رو بمالن آخه هر وقت حموم ميرفتم و از حموم بيرون ميومدم مادرم پشتم رو با پا ميماليد گفتم نه نميخواد (اون چند وقت كه خونه مون بود ديده بود) گفت بخواب پدر ميدونم عادت داري خوابيدم پاهاي نازشو روي پشتم قرار داد بود داشت ارو اروم پشتم رو ماساژ ميداد گفت اينجور اذيت نميشي گفتم نه گفت بزار با دست ماساژت بدم گفتم نه نميخواد ولي اون شروع كرده بود به ماساژ دادن پشتم يه تي شرت تنم بود لباسم رو يكم بالا داده بود داشت ماساژ ميداد واي چه حاي ميداد بازم كيرم بلند شده بود ديگه ماساژم نميداد بلكه داشت بدنم رو فشار ميداد و من هيچي نميگفتم خيل داشتم خر كيف ميشدم كه صداي بچه هاش بلند شد و مجبور شد كه بلند بشه و بره به اونها برسه رفتم توي شهر يه كس چرخي زدم چه شهر دل تنگي بود بنده خدا حقش بود كه اينجا مريض بشه با اينكه نزديك شهرمون بود و بارهاي بار اسمشو شنيده بودم ولي بار اولي بود كه داشتم اونجا رو ميديدم خيلي كيري بود برگشتم خونه داشت با بچه هاش بازي ميكرد واي چي ميديدم توران يه لباس باز سكس تنش بود كه وقتي ديدمش من روم نميد تو چشاش يا به بدنش نگاه كنم گفت چيه خوشگل شدم يكدفعه نميدونم چطور شد گفتم خيلي ماه شدي خنديد بازم همون خندها اومد جلو گفت گوشتو بيار جلو يه چيزي بهت ميگم ولي به كسي نگي ها گفتم خوب همونجا بگو گفت نه بيا جلو گوشمو جلو بردم كه حرفشو بهم بگه كه نرمي دوتا لب ناز رو رو گونه ام حس كردم و گفت مرسي واي توران منو بوسيد چه حالي داشتم بازم اين لرزش لعنتي تو بدنم غذا رو با هم خورديم گفت من بچه ها رو ميبرم حموم تو هم بشين تلويزيون نگاه كن اون موقع درست يادم نيست فقط فكر كنم تلويزيون يه شبكه 2 و 1 رو داشت اون رفت حموم و بچه ها رو بر اول دختر كوچكش رو فر ستاد بيرون من لباسهاشو تنش كردم اينقدر خسته بود كه همونجا كنار من خوابيد بعد چند دقيقه ديدم كه توران صدام ميكنه رفتم پشت در گفت امير جان بيا اينو ازم بگير (بچه كوچكش رو ميگفت در حموم رو باز كرد باز هم همون لبخند اما اينبار من بجز اون لبخند نصفي از بدن سفيد و تپل توران رو نيز ميديدم واي بازم داغ شده بودم بچه رو گرفتم نصفي از بالا تنه اش رو ديده بودم بند سوتين كرمي رنگشو اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخ بچه شو به ارامي با حوله خشك كردم ولباسهاشو تنش كردم يكم تو بغلم تكونش دادم و راهش بردم كه اونم خوابيد بچه رو گذاشتم توي جاش و نشستم كه توران در حموم باز كرد و گفت امير جون يه زحمت بهت ميدم گفتم چي كه تلفن زنگ خورد رفتم گوشي رو برداشتم صداي شوهرش بود كه با من داشت احوال پرسي ميكرد سارغ زنشو گرفت خواستم بگم حمومه كه توران كه دم در حموم وايستاده بود دستش رو به علامت هيس جلوي لبش گرفت و دويد سمت گوش گوشي رو از من گرفت شروع كرد به حرف زدن با شوهرش واي تازه متوجه شده بودم كه توران لخت لخت جلوم وايستاده با يه شرت مشكي و سوتين كرم اون پشت كرده بود داشت حرف ميزد ومنم با خيال راحت داشتم نگاهش ميكردم بخدا كيرم داشت ميتركيد ميخواستم بدوم برم توي دستشوي خودم رو تخليه كنم اصلا به شوهرش نگفت كه حموم بوده گفت ديگه داشتيم ميخوابيديم بچه هارو خوابوندم و بعد كلي حرف زدن گوشي رو قطع كرد كه برگشت سمت من تازه متوجه شده بود با چه وضعيتي جلوم وايستاده باز هم يه لبخند گفت چيه چشم چرون چيو نگاه ميكني من كه زبونم بند اومده بود گفتم هيچي باز خنده گفت پاشو بيا پشتم رو يه ليف بزن بيايم بخوابيم دير وقته گفتم من ؟؟ گفت اره ديگه تو كه همه چيز منو ديدي بلند شدم يعني به خودم جرات دادم گفتم بلند شو امي خره بزار يبار هم شده به بهونه ليف زدن بتوني به بدن يه خانم دست بزني تا كي بد بخت ميخواي از قافله عقب بموني رفت تو حموم گفت يالا ديگه مگه ميخواي بري كوه بكني بلند شدم و پشت سرش راه افتادم با همنو لباس شلوار رفتم تو برگشت يه نگاهي بهم كرد بازهم همون خنده زيبا گفت چيه ميترسي منم بدنتو ببينم در بيار خيس ميشه توهم بيا تو يه دوش بگير بيرون رفتي هوا گرم بوده بدنت عرق كرده . لخت شدم و باشورت رفتم تو شايد خجالت يا نميدونم يه استرس لعنتي كه حتي با ديدن بدن كسي كه با رها به يادش جلق زده بودم كيرم سنجد شده بود يا همون پاپيون رفتم تو هنوز داغ بودم داغي گوشهام شرمم رو يادم مياورد گفت چرا وايستادي نميخواي بياي زير اب رفتم زير اب با يه كاسه كه تو حموم بود بهم داشت اب ميپاشوند بيشتر به روي شرتم همون كير كوچكم هم نمايان شده بود چون شرتم خيس شده بود گفت بيا پشتم رو ليف بزن ليف رو دستم كردمو صابون رو توي ليف شروع كردم به ليف زدن گفت امير گفتم بله گفت چقدر ميتونم بهت اعتماد بكنم و زبونت چقدر چفت وبست داره گفتم در چه مورد گفت كلي گفتم اخه تا چه موردي باشه گفت در مورد همين كه با هم اومديم حموم وتو داري منو لخت ميبيني ميدوني كه من شوهر دارم و موقعيت شغليشو ميدوني ميدوني اگه بفهمه چه بلاي سرت مياره گفتم خوب تو خودت گفتي كه بيام برات ليف بكشم گفت صبح چي من بهت گفته بودم كه با اونجات ور بري؟؟ ديگه داشتم سكته ميكردم به خودم گفتم كره خر اين ميخواسته تورو امتحان كنه تو بي پدر و مادرم مثل گاو سرتو انداختي پايين اومدي توي حموم كه اينو ليف بكشي آخه كره خر مگه تو دلاك حمومي هيچي نگفتم گفت نترس من دهنم چفت وبس داره و به كسي چيزي نميگم گفتم بخدا منم چيزي نميگم من برم بيرون گفت كجا پدر بيا منو بشور شروع كردم به شستن بدن نازش اما هيچ حسي نداشتم گفت چرا فقط داري يه جاي بدنم رو ميشوري گفتم چكار كنم پس گفت اين سينه بندمو باز كن گفتم من بلد نيستم گفت پدر كاري نداره دوتا گيره داره بازش كن گيره سوتينشو براش باز كردم واي بازم داغ شدم اگه كسي يه كاسه اب سرد روم ميريخت ميتونم بگم كه اون موقع بخار از من بلند ميشد داشتم ميسوختم كيرم داشت بلند ميشد گفت خوب ديگه ليف بزن شروع كردم به ليف زدن چه حالي ميداد پایان فكر م پيش ممه هاي خوشگلش بود گفت بسه ديگه بزار منم پشت تو رو ليف بزنم گفتم نميخواد گفت بشين پدر از پشت داشت بادستهاش بدون ليف پشتم رو ماساژ ميداد دستشو صابوني كرده بود واي ديگه روي ابرهابودم يه لحظه پستونهاشو روي پشتم حس كردم از پشت خودشو بهم چسبونده بود پشت صابوني من ليزي بدنم رو كامل كرده بود و من داشتم از هوش ميرفتم شايد باورتون نشه اما يه لحظه گرماي دوتا لب رو رو ي گوشهام حس كردم داشت با لبش با گوشهام بازي ميكرد دستش بيكار نبود كيرم بلند شده بود و ديگه شرم و حيا حاليش نبود آخخخخخخخخخخخخخخخ دستشو كه تا كنارهاي شرتم ميومد وميرفت رو حس ميكردم يك لحظه كيرمو رو از روي شرت تو دستش گرفت ديگه نفسم بالا نميومد . توران اومد جلوم باز هم همون لبخند انگار كه هيپنوتيزم شده بودم لال لال شده بودم شرتمو كشيد پايين گفت واي عجب چيزي داري ناقلا چرا پنهونش كردي كيرمو گرفته بود توي دستش براي اولين بار در زندگيم يه خانم داشت كيرمو با دستش لمس ميكرد يه حالت سبكي خوشي داشتم سرشو بر جلو يه بوس به كيرم و اون كرد توي دهنش واي هنوز هم گرماي دهنشو به ياد دارم لباشو دور كيرم حلقه كرد بود برام ساك ميزد من اون موقع اصلا اسم ساك رو هم بلد نبودم يا نميدونستم چرا اين كار رو كرده . دستشو به باسنم گرفته بود و اونو به سمت خودش فشار ميداد يه حالت خوب كه هنوز هم توضيح دادن اون حالت كم ميارم با نوك زبونش دور كلاهك كيرمو نوازش ميداد بلند شدو لباش رو لبام گذاشت شروع كرد لبم رو ميك زدن واي چه شيرين بود ومن منگول هنوزهم فقط يه نزاره گر چي ميكشيدم آخ دستمو گرفت برد گذاشت روي سينه هاش و با همون دستشت دستهاي منو به سينه هاش فشار ميداد گفت چرا خودت رو اذيت ميكردي اينهمه امير دوست دارم با اين جمله يه اه كشيد و باز هم لباشو رو لبام قفل كرد بعد چند لحظه گفت خودت رو بشور بريم بيرون اون رفت بيرون تازه داشت يخهاي من باز ميشد (يخ توي حموم همينه ديگه) به خودم اومدم گفتم خاك برسرت بيشعور چرا مثل گاو وايستادي زود باش اين خودش داره بهت پا ميده اينهمه رفتي به يادش جلق ميزدي حالا لخت جلوت وايستاده داره كيرتو ميماله و تو گاو شدي . اومدم بيرون ديدم با حوله نشسته توي رختخواب بازم خنديد گفت چرا منتظري بيا بخواب ديگه گفتم كجا دستاشو باز كرد گفت تو بغل من بده؟ گفتم آخه . گفت چيه حالا من بايد بيام نازتو بكشم؟ گفت داري مياي اون برق رو خاموش كن با يه زير شلوار و يه تيشرت بودم كه اومدم پيشش دراز كشيدم حوله رو زد كنار پستوناي سفيد و گرد آخ جوووووووووووووووووووون زير نور قرمز شب خواب چقدر بدنش زيباتر شده بود خودشو به چسبوند دستشو برد توي شرتم وباز با كيرم داشت بازي ميكرد بازم لبهاشو گذاشت رو لبهام سرشو بالا اورد گفت تو چرا لبهاي منو نميبوسي دوست نداري گفتم چرا اما ميترسم كه تو بدت بياد . خنديد گفت بدم بياد نه بخور لبامو من از امشب مال توام به شرطي كه دهنت چفت و بس داشته باشه ولبهاشو بازم روي لبهام گذاشت منم اروم داشتم ميبوسيدمش سرمو به سمت سينه هاي سفيدش هدايت كرد نوك قهوه اي و خوشگل سينه اش رو به دهن گرفتم شنيده بودم كه بايد ميك بزنم منم يه ميك محكم زدم كه ديدم واي يه چيز گرمي اومد توي دهنم كه صداي ناله توران بلند شد ميگفت جووووون داري شير ميخوري بخور شير من مال تو حالا منم لخت لخت توي آغوش توران بودم آخه توران پایان لباسهاي منو در اورده بود گفت صبر كن اومد روي بدن من شروع كرد لب گرفتن اشكارا هر دوتا مون داشتيم ميلرزيديم توي اون هواي گرم داشت كل بدنم رو ليس ميزد تا حالا كسي برام اينكار ها رو نكرده بود و همين تازگي برام يك دنيا لذت داشت نميدونستم چكار بايد بكنم اما نا خواسته مثل مار به خودم ميپيچيدم نوك سينه هامو ليس ميزد و گاگاهي يك گاز كوچولو تجربه اي زيبا حالا كيرمو تا ته توي دهنش كرده بود و داشت برام ساك ميزد من نا خوداگاه دستم رو بردم روي سرش شرو كردم به نوازش كردنش با دستش با تخم هام بازي ميكرد و ناله هاي من بلند شده بود توران همينطور كه داشت كيرمو ميخورد قربون صدقه خودمم و كيرم ميرفت يك لحظه حس كردم پایان خون بدنم داره از كيرم ميزنه بيرون بهش گفتم دستشو دور كرده بود داشت برام جلق ميزد صورتش رو جلو اورده بود سرعت دستشو بيشتر كرده بودد دستمو بردم گذاشتم روي يكي از سينه هاش شروع كردم به ماليدن واي آبم بافشار پاشيد رو صورت توران ولي من ديگه چشمهامو بسته بودم و صداي توران بود كه ميومد و ميگفت جون چه آب داغي داري نه پدر تو ديگه مرد شدي يه لحظه چشمهامو باز كردم ديدم پایان صورتش رو آب كيري كردم بازم لبخند زد و گفت راحت شدي با اشاره بهش گفتم اره . بازم همون لبخند گفت پس من چي ؟؟ گفتم چكار كنم گفت صبر كن من برم صورتم رو بشورم الان ميام بعد از چند لحظه برگشت بدنم سست شده بود بچه اش از خواب بیدار شده بود اومد کنارش دراز کشید و پشتش به طرف من بود کون لختش منو بازم تحریک کرده بود یه دستش رو اورده بود عقب و داشت با کیر من بازی میکرد نمیدونم چطور شد که خودمو بهش چسبیدم و بهم گفت پشت گردنمو لیس بزن موهاشو جمع کردم توی دستم و شرو ع کردم به لیس زدن کیرم رفته بود لای کپلهای کونش و در عالمی دیگه سیر میکردم و داشتم اروم اروم تلمبه میزدم خودش دستشو برده بود پایین و از همون جا کیرمو رو کسش هدایت میکرد وای چقدر خیس بود و لزج و داغ کیرم برای اولین بار با جای در تماس بود که همیشه آرزو میکردم برگشت سمت من و بازهم همون لبخند گفت تا حالا با کسی سکس داشتم که بازم من زبونم گرفت گفت دیگه داری از چی خجالت میکشی تو که ابتو ریختی روی صورت من گفتم نه گفت پس باید من مردت کنم ولی اول تو هم باید مال منو لیس بزنی بعد پاهاشو باز کرد وگفت زود باش منو بسمت وسط پاهاش هدایت کرد داشتم کسش رو که زیر نور قرمز لامپ میدرخشید رو نگاه میکردم حموم اومديم بيرون لخ توي بغلش خوابم برد نميدونم كي خوابم برد صبح با فشار دوتا لب بر رو لبام چشمهامو باز كردم باز هم همون لبخند ديوانه كننده وزيبا چشامو باز كردم گفت پاشو عزيز بيا با هم صبحونه رو بخوريم بچه هاش بيدار شده بودن يه لباس باز پوشيده بود ديگه اون ترس اضطراب هميشگي رو نداشتم بلند شدم رفتم دست صورتم رو شستم با حوله صورتم رو خشك كردم اومد جاتون خالي صبحانه رو زديم توي رگ گفت بايد اين چند روز خودتو خوب تقويت كني عسل بخور گفتم براي چي گفت مگه تو مرد من نيستي من از مردم هيچوقت سير نميشم و ميخوام هميشه اماده باشي خيلي خوش ميگذشت در طول روز با بچه ها بازي ميكردم با خود توران شوخي ميكردم گاهي بهش كولي ميدادم نميدونم امتحان كردي يا نه كسش روي پشت ادم پستوناش چسبيده بهت خيلي حال ميده بازم شب شد بچه ها خوابيدن توران اومد پيشم گفت دوستم داري سرمو پايين انداختم و گفتم خيلي زياد گفت منم از همون اول كه ديدمت ازت خوشم اومد اما هيچوقت فكر نميكردم باهات سكس كنم . بلند شد رفت يه نايلون اورد از توش يه پماد بيرون اورد گفتم چيه جايت درد ميكنه خنديد گفت اره گفتم كجات بار اولين بار ازش اين اسم رو ميشنيدم گفت كسم درد ميكنه و فقط كير امير ميتونه خوبش بكنه بازم شرم لعنتي اتاق روشن بودو گفت چرا بودي اما بهت گفتم كه يادت نره خلاصه مخ منو خورد تا رسيديم ايست بازرسي شهر اون موقع يادمه تا ته كون ادم رو ميگشتن اكثر سربازه و بچه هاي كميته ما رو ميشناختند ولي اون روز يه سرباز ترك اونجا بود كه واقعا نميدونم از كجا اورده بودنش بهمون گير داد و كشيدمون پايين پدرم گفت پدر ما فاميل فلاني هستيم يارو كم مونده بود برينه به خودش براي پدرم احترام نظامي گذاشت و منم خنده امانم رو بريده بود كلي ماشين رو داشتن ميگشتن همه بر بر مارو نگاه ميكردن كه بدونم باباي من كيه كه اين سرباز يه همچين احترامي براش گذاشته اينقدر التماس كرد كه به فرمانده اش چيزي نگيم اومديم خونه شوهر توران رفته بود توران كه منو ديد باز هم همون لبخند زيبا چاي اورد پدرم چايشو كه خورد رفت بچه هاي توران داشتند از سر كولم بالا ميرفتن يكدفعه يه دختر اومد توي اتاق تپل قد متوسط با لپهاي سرخ گونه برجسته واي واي واقعا زيبا بود و طراوت از صورتش ميباريد توران گفت چيه داري با نگاه خواهرمو ميخوري سرمو پايين انداختم گفتم ببخشيد باز هم همون لبخند گفت چه خبر اصلا نه زنگي زدي نه خبري گرفتي دوست داشتم توران رو بغل كنم و ببوسم ولي خواهرش اونجا بود توران رفت اشپزخونه و منو صدا كرد رفتم تو كه دستشو جلو چشمام گرفت گفت كجاي بودي نامرد دلم برات يه زره شده بود و لباشو به لبهام رسوند لبهامون وری لب همدیگه بود و توران داشت لب رو میخورد و توی همون حال دستش روی کیرم بود گفتم نکن شاید خواهرت بیاد گفت نترس نمیاد یه لذت زیبا پایان بدنم رو فرا گرفته بود و دوست نداشتم از اون خالت بیرون بیام یه لحظه سنگینی نگاهی منو به خودم اورد خواهر توران داشت نگاهمون میکرد پایان صورتش سرخ شده بود یه لحظه از اینکه داشت نگاهمون میکرد داشتم حال میکردم که برگشت و رفت بیرون به توران گفتم گفت عیبی نداره من میرم توی حموم تو هم بیا گفتم پدر زشته گفت تو کاریت نباشه بیا توران رفت داخل حموم منو صدا كرد مردد بودم كه برم یا نه اخه خواهرش بازم صدام كرد امیر چرا نمیای بیا اینجا كارت دارم رفتم توی دیدم توی رختكن وایستاده گفتم پدر زشته گفت چی چی رو زشته من نصرین خواهرمو اوردم اینجا كه باهات دوست بشه من خودم از مردم خواستم كه تور بگه كه بیای اینجا میخوام باهاش توی این چند روز حال بكنی ولی یادت نره اون دختره باید مواظب باشی گفتم یعنی چی؟ گفت بهت نمیخوره كه خنگ باشی . بازم لبهاشو گذاشت روی لبم منم داشتم لبهاشو میك میزدم و صدای توران در اومده بود كه در حموم رو زدن توران گفت چیه؟ كه نصرین خواهرش گفت بچه ها اذیت میكنند توران بهش گفت یكم سرگرمشون كن الان میام و بازم همون لبخندهای زیبا همش قربون صدقه خودمو كیرم میرفت كیرمودر اورد و نشست جلوم كیرمو كرد توی دهنش شروع كرد به ساك زدن بازم همون لذت وصف نشدنی به سراغم اومد دستمو لای موهای خوشگلش كرده بودم و با دستم ریتم حركتشو تنظیم میكردم حالا با كمك توران منم داشتم توی سكس یك استاد میشدم با یه دست داشت با تخمهام بازی مكرد و با اون دستش ته كیرمو گرفته بود و با دهنش داشت برام ساك میزد چه لذتی میبردم دیگه داشتم میومدم بهش گفتم ولی دو دستش رو برد روی باسنم و نزاشت كه كیرمو بیرون بیارم و منم پایان اب كیرمو همونجا خالی كردم چشامو بسته بودم وقتی بازش كردم دیدم داره نگاهم میكنه دهنشو باز كرد پایان اب كیرم ریخت بیرون بعد هم خندید گفت خیلی دوست دارم من تا حالا برای مردم هم چنین كاری نكردم راستش اصلا مردم از این كارها بدش میاد میگه كه گناه داره من و توران رفتیم توی حموم بازم بدن لخت توران منو وسوسه میكرد اینبار من خودمو از پشت بهش چسبیدم برگشت و خندید گفت چیه بازم میخوای ؟؟ گفتم اگه بزاری اره گفت نه بزار برای شب میخوام یه حال توپ بهت بدم از حموم كه بیرون اومدیم نصرین یه جوری نگاه میكرد منم خودمو به خریت میزدم و سعی میكردم نگاهش نكنم به خودم میگفتم اخه تو كه خواهرشو كردی خوب اینم كه بز نیست میفهمه دیگه وقتی تو توران با هم رفتید حموم خوب داشتید چكار میكردید با اینكه سن سال زیادی نداشت ولی استخون بندی درشتی داشت و پستونای نازی در كل یه چیزی توی مایه های توران اما صورت توران خیلی زیباتر از نصرین بود شب شد غذا رو كه خوردیم داشتیم با بچه ها بازی میكردیم و هیجان عجیب داشتم بچه هایكی یكی خوابیدن منو نصرین وتوران بیدار بودیم توران جلوی چشم نصرین دستمو توی دستهاش گرفته بود داشت نازش میكرد كه یكدفعه لبشو رو لبم گذاشت نمیدونم چی شد كه منم باهاش لب تو لب شدم دستشو برد روی كیرمو داشت برام میمالیدش عجب حالی میداد لبشو برداشت بهم خندید گفت نمیخوای به خواهر كوچلوی من یه لب بدی ؟ هیچی نگفتم توران دست خواهرشو كشید گفت با دیگه قشنگ و به وضوح میدیدم كه خواهرش داره میلرزه لب رو روی لبش گذاشتم هیچكاری نمیكرد فقط من لب بالاش رو براش میك میزدم توران داشت از روی شلوار با كیرم ور میرفت واي توران داشت كيرمو ميماليد و منم داشتم از خواهرش لب ميگرفتم توران دستمو هدايت كرد طرف پستونهاي خواهر خوشگلش واي عجب پستونهاي داشت سفت كوچك نميدونم چطور شد كه سه تامون لخت توي بغل هم بوديم من كيرم توي دهن توران بود و داشت برام ساك ميزد و پستونهاي خواهرش توي دهنم اخ كه چه حالي داشتم غرق شهوت و لذت پایان وجودم داشت از كيرم بيرون ميزد هنوز يه شرت سفيد به پاي خواهر توران بود دستمو بردم سمت شرتش و اونو از پاش در اوردم با اين كار من توران بازم يه لبخند زيبا زد و گفت وارد شدي نميدونم چرا اما ناخداگاه دهنمو بردم سمت كسش و شروع كردم به خوردن صداي ناله هاي خواهر توران بلند شده بود كسش ترشح داشت و ازش اب بيرون ميومد توران گفت دراز بكش من تخت خوابيدم و اون خواهرشو هدايت كرد روي من كسش جلوي دهنم بود كه توران كيرمو به ارامي به داخل كس خودش هدايت كرد (كاش فقط براي يبار ديگه همچين كاري رو ميكردم) كيرم به نرمي تو كسش رفت و توران داشت تكون ميداد ومن توی همون حالت داشتم كس خواهرشو میخوردم توران خركاتش تند شده بود و با صدای بلند جلوی خواهرش داشت قربون صدقه خودم و كیرم میرفت یه حس غرور داشتم كیرمو از كسش در اورد به خوارهش گفت بیا بخورش خواهر توران خیلی شهوتی شده بود و كیرمو تو دهنش كرد و داشت كیرمو میخورد اما زیاد وارد نبود و دندونش به كیرم میخورد گه گاهی كیرم به ته حلقش میخور و خلاصه از خوردن كیرم توسط خواهر توران زیاد حال نمیكردم تو همون حالت دیدم توران با یه روغن داره كون خواهرش رو چرب میكنه و انگشتشو توی سوراخ كونش میكنه منم دستمو بردم سمت كس توران خیس خیس بود وای چه بدنی داشت توران بخدا بدنش از یه دختر هم زیباتر بود (كاش یبار دیگه میدیدمش ) شروع كردم به مالیدن كسش صدای سه تامون در اومده بود و هر كدوم حال مخصوص خودمون رو داشتیم منیژ گفت بیا بكن توی كونش خواهرش رو به حالت سگی خوابوند و كیرمو چرب كرد گفت اروم براش بزار كه دردش نیاد اروم فشار میدادم كیرم اروم اروم داشت فرو میرفت و خواهر توران سرخ سرخ شده بود ولی داشت تحمل میكرد الان دیگه نصف كیرمو تو كونش كرده بودم و توران داشت با باسنم بازی میكرد گاهی با زبونش باسنمو لیس میزد و گاهی هم حتی سوراخ كونم رو زبون میزد وای چه حسی بود كه یكدفه پایان كیرمو با فشار توی كون خواهرش كردم نالیه كرد و خودشو جلو كشید كیرم از كونش در اومد توران گفت اروم چرا جیغ میزنی بچه ها بیدار میشند گفت درد داره نمیخوام توران بهش گفت الان خوب میشه زود باش به همون حالت بخواب و از من هم خواست اروم تر كیرمو توی كونش بكنم اما خواهرش همش میگفت درد داره توران خودش قنبل كرد و گفت ببین خره درد نداره همون اولش درد داره و به من گفت بیا كون خودمو بكن وای كون تپل توران باسن خوشگل با یه سوراخ تنگ وناز حتی از مال خواهرش هم خوشگلتر بود كيرمو به ارامي به سوراخ كون توران رسوندم و اروم اروم كيرمو فرو ميكردم يك دنيا لدت سراسر وجودم رو پر كرده بود كيرمي به سختي داشت توي كون توران ميرفت ميدونم كه توران درد داشت ولي بخاطر اينكه خواهرش نفهمه چيزي نميگفت كيرم تا ته توي كون توران فرو رفته بود و باسنش به شكمم چسبيده بود ديگه وارد شده بودم وميدونستم وقتي كيرم رو توي كون كردم بايد چند لحظه حركت نكنم توران خودش داشت اروم تكون ميداد و من هم حركتم رو شروع كرده بودم خواهرش داشت نگاهمون ميكرد توران با دست داشت با سینه خواهرش بازي ميكرد حركتهاي من تند شده بود و ناله توران هم در اومد واي داشتم ارضا ميشدم اما دوست نداشتم به اين زودي تموم بشه ولي لذت كون توران و اخ و ناله هاش وبدن زيباش ديگه تحملي برام نزاشته بود توران از سرو صدام و حركات تند فهميده بود كه دارم ارضا ميشم بهم گفت يه وقت كيرتو نكشي بيرون همونجا خاليش كن ضربه هام شديد شده بود دوتا هلو روبروم بودن و كيرم توي يه كون تپل وناز بود نميدونم چقدر طول كشيد تا همه ابم توي كون توران خالي شد ولي ميدونم كلي اب ازم خارج شد دراز كشيدم توران هم اومد كنارم خواهرش رو رها كرده بود مثل يك مادر مهربان داشت منو نوازش ميكرد سينه اش رو توي دهنم كرد ومنو با ولعه خواصي داشتم نوك پستونش رو ميخوردم باز داشتم شق ميكردم كه گرماي يه چيزي رو روي كيرم حس كردم اره خواهر توران بود كه اينبار با خواست خودش كيرمو رو توي دهنش كرده بود يرم باز شق شده بود توران لباهشو رو لبام قفل كرذه بود ومن هم لبهاشو ميخوردم و خواهرش اينبار از روي نياز و شهوتي كه با ديدن سكس من و توران ديده بود كيرمو خيلي باحال تر از اولين باري كه كيرمو ساك زده بود برام ليس ميزد و همين كارش شهوت منو چند برابر ميكرد كیرمو از دهنش در اوردم اینبار خواهر منزه به حدی شهوتی شده بود كه خودش كونشو به كیرم میمالید و منیزه هم با همون لبخند همیشگی كیرم به حد كافی كلفت و بلند بود كیرمو اروم اروم توی كونش میكردم حالا تا ته كیرم تو كونش بود شروع كردم به تكون دادن صدای ناله هاش بلنذ شذه بود و منیزه داشت بیضه هامو برام لیس میزد با وجودی كه میدونستم كه دیر ابم میاد اما باز با تاخیر كیرمو عقب و جلو میكردم و همین كار لذت سكس رو برام ذو برابر میكرد منیزه پاهشو باز كرد و بهم گفت نمیخوای كس منو بكنی نمیدونم این خانم چه جذابیتی داشت كه من با شنیدن صداش هم حس ارامش میكردم كیرمو از كون خواهرش بیرون اوردم رفتم طرف توران پاهاشو باز كرده بود اروم نشستم وسط پاش و كیرمو توی كسش فرو كردم توران با یك دستش كس خواهرش رو میمالید و با یك دست منو نوازش میكرد منم كه با اموزشهای خود توران دیگه برای هودم استاد سكس شده بودم داشتم پستونها و زیر گردنشو لیس میزدم صدای خواهر توران بد جوری بلند شده بود و همزمان با توران داشت خودشو میمالید حركتهای من هم توی كس توران به اوج خود رسیده بود توران منو پایین اورد و خودش رئی كیر من نشست و شروع كرد به تكون دادن خواهر توران ارضا شئه بود داشت گاییده شدن خواهرش رو توسط من میدید( البته بگم گاییده شده من به دست توران درست تره) توران لرزشی خفیف كرد ولی باز تكون میداد ابم داشت میومد بهش گفتم از كسش كیرمو بیرون اورد و پایان اب كیرمو روی صورت زیباش خالی كرد دیگه اونم میدونست من از اینكه ابمو رو ی سر صورتش سینه هاش بریزم لذت میبرم نمیدونم چقدر طول كشید كه توی همون حالت توی اغوش توران خوابیده بودم كه دستان مهربانش باز هم شروع به نوازش من كرد شاید باز هم نیاز به سكس داشت اما نه او نیاز به محبت داشت شوهرش همیشه مشغول كارش بود و توران بعدا بهم گفت كه از سكس با شوهرش راضی نیست و بارها منو عشق خودش میدونست روز بعد نمیدونم چه اتفاقی افتاد كه منو خواهر توران تنها با بچه كوچك توران توی خونه موندیم قبل ازاینكه توران بیرون بره منو صدا كرد وگفت تا بر میگردم ببینم چكار میكنی امشب شب اخر كه پیش منی مردم شاید فردا بیاد میخوام امشب رو فقط مال خودم باشی پس خواهرمو خوب ارضا كن چون شب فقط منو تو كنار هم هستیم بازم همون ناراحتی همیشگی لپم وكشید گفت چرا اخم كردی گفتم هیچی گفت بگو دیگه گفتم بازم من تورو از دست میدم اخمی كرد گفت دیگه اینو نگو چون شاید توی شناسنامه مال كس دیگه ای باشم اما قلب و روحم فقط مال تو و منو بوسید و رفت اومدم تو كیرم داشت بزرگ میشد خوب خواهر توران هم بد تیكه ای نبود ولی كلا توران یه چیز دیگه ای بود رفتم جلو اون خودشم میدونست من چی میخوام خندید اومد جلو لبهامو رو لباش گذاشتم راحتر لب میداد شاید بخاطر این بود كه خواهرش دیگه نبود و شرم حیا رو كنار گذاشته بود سینه هاشو توی دستم گرفته بودم و براش نازشون میكردم كه یكدفعه خودش لباس و دامنشو در اورد شرت پاش نبود خوابید گفت بیا كس منو بخور خیلی خوشم میا خشكم زده بود این دختر از اون وقت كه دیده بودمش خیلی كم حرف بود ولی انگار بد جور حشری بود زبونمو گذاشتم رو كس خوشگلش و براش لیس میزدم برای خودم استادی شده بودم صدای ناله هاش بلند شده بود و همین كار منو بیشتر حریص تر میكرد با انگشت با سوراخ كونش بازی میكردم كیرمو بردم جلوی دهنش بدون هیچ حرفی كیرمو توی دهنش كرد خیلی بهتر داشت برام ساك میزد و من نیز غرق لذت خوشی كونشو قلمبه كردم و به كیرم روغن زدم اروم كیرمو فرو كردم تا ته رفته بود بدون حركت ایستاده بودم و میشد درد رو از چهره اش خوند بهش گفتم چطور ه گفت تكون بده شروع كردم به تكون دادن كیرم حس میكردم كه كیرم یه جای گیر كرده سرعت حركتم زیاد شده بود و خواهر توران هم خودشو تكون میداد با دست با پستوناش و كسش بازی میكردم كه بدنش شروع كرد به لرزیدن با لرزهای بدن اون اب منم اومد همونجا ابمو خالی كردم و روش خوابیدم كیرم كه خاوبید از كونش بیرون افتاد وقتی كه بلند شد ابكیرم كه با ان كونش قاطی شده بود و بزردی میزد از لای كونش بیرون اومده بود توران بعد چند ساعت اومد خونه تا شب سكوت عجیبی بین ما حكم فرما بود از اینكه باید فردا از پیش توران میرفتم خیلی دل خور بودم توی حیاط نشستخ بودم و توی عالم خودم بودم كه دو تا دست رو شونه ام خورد برگشتم توران بود با همون لبخند زیباش گفت چیه چرا تو فكری اهی كشیدم گفتم فردا گفت فكر میكنی برای من راحته ولی اینو بدون كه من مال توام بازم فرصت هست كه كنار هم باشیم من از كوچكترین فرصتها برای در كنار هم بودن استفاده میكنم شب شده بود ومن در غمي مبهم فرو رفته بودم چون فردا شوهر توران برميگشت من بايد از اونجا ميرفتم شايد باور نكنيد اما غذا رو با بي ميلي خوردم توران كنارم نشست بود و با شوخيهاش ميخواست منو بخندونه گفت پدر مردم مياد قرار نيست كه بميرم ساعت 10 شب منو توران به يكي ديگه از اتاقهاي خونشون رفتيم روي زمين جا رو پهن كرده بود لبهاشو رو لباهام گذاشته بود بوي ادکلن خوبي داشت بدنش رو ميگم اين خانم يكي از زيباترين شاهكارهاي خدا بود با لب گرفتنهاش كير من هم داشت بلند ميشد كيرمو توي دستش گرفت و گفت قربون خودت و كيرت بشم مطمئن باش هميشه باهات هستم رفت و پماد بي حس كننده رو اورد گفت امشب ميخوام تا صبح بكنيم با اين حرفهاش بيشتر حشري ميشدم برق اتاق رو شن بود و بدن سفيد توران درست مثل بلور ميدرخشيد كيرمو خوب با پماد اغشته كرد و باز زبونشو توي دهنم كرد منم زبونشو ميك ميزدم اون توي سكس از هيچ چيز برام كم نميزاشت با زبونش پایان بدنمو ليس ميزد و بيشتر از هرجا با نوك سينه هام بازي ميكرد چون ميدونست من از اين ناحيه خيلي تحريك ميشم هر بار كه باهاش سكس ميكردم يا ابمو روصورتش يا توي دهنش خالي ميكردم و ميدونست كه من اين كار رو دوست دارم كيرمو توي دهنش كرده بود وتا جاي كه ميشد كيرمو توي دهنش فرو ميكرد و با دستهاش بيضه هامو ميماليد خوابيد من رفتم سراغش از انگشت پاهاش شروع كردم به ليس زدن پاهاش يك تار مو هم نداشت صاف صاف كسي تپل و برجسته داشت كه هميشه براش با زبونم ابشو در مياوردم ميگفت شوهرش از اينكار بدش مياد اما من غرق لذت ميشدم نه باخاطر خوردن كسش بلكه بخاطر اينكه ميديم توران از اينكار لذت ميبره زبونم تا ته توي كسش ميكردم بستونهاشو گاز ميگرفت و زير بغلش رو غرق بوسه هاي ريز ميكردم هر دو در اوجلذت بوديم يرمو به ارمي به داخل كس توران هدايت كردم اروم اروم داشتم كيرمو فرو ميكردم ديواره هاي كس توران به كيرم فشار مياورد و با فرو كردن هر سانت از كيرم صداي ناله هاش بلندتر ميشد واي كه غرق لذت بودم تا ته كيرمو توي كس توران كرده بودم و شروع كردم به تلمبه زدن و توران هم خودشو با تكونهاي من خودشو تكون ميداد بدن هر دوتا مون خيس عرق بود صداي شلاپ شلوپ برخورد كيرم با كس توران قشنگ به گوش ميرسيد و همين صداها منو حشري تر ميكرد نميدونم چقدر تكون دادم ولي خوب يادمه دوبار توران ارضا شد توران داشت هزيون ميگفت داشتم ميومدم بهش گفتم خواستم كيرمو بيرون بكشم ولي توران پاهاشو دور كمرم محكم حلقه كرد و با داد ميگفت ابتو خالي كن توي كسم من ابتو ميخوام باتمام وجودم خودمو بهش چسبونده بودم وتمام وجودم رو توي توران خالي ميكردم حسي كه حتي از ريختن ابم روي صورت خوشگلش بهم دست نداده بود كس توران انگار تنگتر شده بود يا داشت كيرمو پمپاژ ميكرد من روي توران دراز كشيدم و اون داشت منو غرق بوسه ميكرد و قربون صدقه ام ميرفت و با دستش كمرمو ماساژ ميداد گفت حالا ديگه ازت يه يادگاري دارم گفتم يعني چي گفت خوب ناقلا ابتو ريختي توي كسم ديگه… يه ترس اميخته با غرور داشتم بهش گفتم اگه شوهرت بفهمه گفت نترس شروع كرد به لب گرفتن گفت من بازم كير ميخوام گفتم بزار بازم بزار تو كونت بدونه هيچ حرفي دمر خوابيد كير هنوز خواب نرفته بود نميدونم چي بود قدرت شهوت خودم و يا اون پمادي كه به كيرم زده بود اما من هم سكس ميخواستم كيرمو كه خواستم تو كونش بزار گفت امير صبر كن و به حالت سگي خوابيد گفت يكم اينجوري بزار كسم كيرمو ار وم جلو بردم و سركيرم خيلي راحت رفت توي كسش شروع كردم به تلمبه زدن حالا به لطف كس توران و اموزشهاش كاملا استاد شده بودم تو همون حالت با انگشت و با استفاده از اب كس خودش داشتم كونش رو باز ميكردم بد جور توران سر و صدا ميكرد كه يكدفعه در اتاق باز شد خواهر توران بود كه لخت جلومون وايستاده بود شايد باورش براتون مشكل باشه اما اون خودش با دهن خودش گفت منم كير ميخوام بازم خنده توران صداش كرد اومد جلو و همونجا جلو توران نشست و توران داشت با كسش بازي ميكر من كه وايستاده بودم توران كمرشو تكون ميداد يادم افتاد كه بايد كون توران رو بكنم به ارومی رفتم روی توران كیرمو كردم توی كونش هر بار با كردن كون توران یه لذت وصف نشدنی بهم دست میداد من اونشب هم توران رو خوب كردم فردای اون روز شوهرش برگشت باز همون غم لعنتی … بعد از مدتی نیروهای كمیته رو ادغام كردن و اونها از اونجا رفتن و من بد جور داغون شدم اما كم كم توران برام خاطره شد 6 سال بعد عروسی خواهرم در راه بود همه در جنب جوش خواص خودشان بودن شاید باور نكنید ولی توی مهمانهای كه دعوت بودن من شوهر توران رو خوب شناختم جلو رفتم باهاش دست دادم و روبوسی مرسوم چشهام داشت دنبال یه گم شده میگشت باز هم همون آشوب با و جودی خیلی سال گذشته بود 6 سال بود كه از خاطراتم میگذشت اما باز هیا هوی در درونم بر پا بود نمیدونم چی شد ازش پرسیدم پس خاله توران خندید گفت پدر اینجا مجلس مردونه است خاله توران هم پیش مادرت نمیدونم چرا یه هو زدم بیرون تا ببینمش مادرم رو صدا كردم گفتم كه خانوم … اومده اینجا اونا از كجا فهمیدن عروسی خواهر منه كه مادرم گفت پدرت با ادرسی كه داشته خواسته بهترین دوستش رو دعوت بكنه گفتم صداش كن یه سلامی بهش بدم یه دختر بد جور منو نگاه میكرد گفتم این كیه گفت همون دختر توران است بزرگ شده اومد بیرون توران رو میگم وای چقدر جا اتاده تر و زیبا تر شده بود زبونم بند اومده بود بخدا قطره اشك رو توی چشمهای توران دیدم همه سخت مشغول فراهم كردن بساط عروسی بودن تو اتاقم پشت پنجره نشسته بودم كه در باز شد خدای من توران بود پرید توی اتاق درو پشت سرش بست من هول كرده بودم بازم همون صورت همون لبخند مثل6سال پیش بلند شدم اومد جلو گفتم چطور اومدی توی اتاق من نترسیدی كسی تو رو ببینه گفت همه مشغول كار خودشون بودن ای نامرد الان 6سال ندیدمت ماشاله خوب مرد شدی چرا خبری از من نمیگرفتی بهش گفتم كه من نه ادرسی ازش داشتم و نمیدونستم كه كجا زندگی میكنه اومد جلو باورم نمیشد لبهاشو رو لبهام گذاشت و منم اروم شروع كردم به خوردن لبهاش خیلی باحال لب میخورد كیرم بلند شده بود دستو دور كمرم گرفته بود و خودش رو بهم چسبونده بود كیرم از شدت شهوت داشت میشكست دستشو برد رو كیرم گفت این خوب بزرگ شده اروم از خودم جداش كردم در اتاق رو قفل كردم اونو بردم روی تخت اتاق زیپ لباسشو باز كردم و وای بازم بدن سفید توران رو میدیدم شروع كردم به لیسیدن بدنش گردن و زیر بغل پستونهاش ناف تا رسیدم به كسش وای تپل تر از قبل شده بود سفید و بدون مو زبونم گذاشتم روش و لیس زدم ناله میكرد ولی خیلی اروم میدونستم بخاطره اینكه صداش نره بیرون باز در اوج شهوت بودم با ناله های اروم اون منم حال میكردم خدایا انگار توی ابرها بودم در اوج پایان بدنش شروع كرد به لرزیدن سرم و بیشتر به كسش فشار داد فهمیدم ارضا شده رفتم كنارش و اروم لب ازش میگرفتم كیرمو در اوردم بلند شد شروع كرد به ساك زدن گاهی كیرمو لیس میزد گاهی هم بیضه هامو غرق تمنا بودم اخ پاهاشو باز كر اوردمش لبه تخت كیرمو ارم كردم توی كسش داغ و خیس یه اه كشید و كیرمو توی خود ش جا داد حركتهامو شروع كردم صدای زق زق كسش منو بیشتر حشری میكرد چند بار وضیعت كردنمو تغییر دادم داشت میوم همزمان با كردنم هرزگاهی با پستوناش و لاله گوشش بازی میكردم ابمو میخواستم خالی كنم ولی نزاشت كه كیرمو بیرون بكشم منم پایان ابمو ریختم توی كسش بیحال كنارش دراز كشیدم گفتم باز كه دیونگی كردی و نزاشتی بیرون بكشم گفت خیالت راحت باشه بستمش گفتم كی گفت راستی مگه بچه ات رو ندیدی این بچه اخری مال تو نمیخوای كه حاشا بكنی خوب پدرم شدم بچه خیلی شبیه من نبود اون چند روز كه خونه ما بود چند بار دیگه هم سكس داشتیم و اینم پایان داستان سكس منو توران بود چون دیگه ندیدمش هر كجا هست ارزوی خوشی خوبی براش دارم پايانمنتظر داستانهاي بعدي من باشيد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *