تولد الناز و آشنایی من و رضاجونم

0 views
0%

سلام به همه ی دوستانیه داستان کاملا واقعی و واستون میخوام تعریف کنمبرامم اصلا مهم نیست که آخرش چی مینویسید و چی میگید …بگذریم میرم سر اصل مطلباسمم ساناز 31 سالمه قدم 165وزنم 72سایز سینه هامم 85کلا خوش استیلم 3 سالی میشه که طلاق گرفتمبا مردای پولدارو خوشتیپی آشنا شدم و سکس کردم ولی جنده لاشی نیستم . چون باید طرفمو بشناسم و اگر ازش خوشم اومد یه حالی بهش میدم که همیشه تو خاطرش بمونهیه خانم فوق العاده حشری هستمموقع سکس چون به طور وحشیانه حال میکنم دلم میخواد زمینو با دندونام گاز بگیرمتقریبا هفته ای 3 بارم سکس میکنمدنبال پول نیستم از کسی که خوشم بیاد همه جوره بهش حال میدم خرجشم میکنموقتی مهریمو گرفتم تونستم باهاش یه خونه بگیرم بقیشم بزارم بانک و ماه به ماه سودشو بگیرمبگذریمچند روز پیش تولد یکی از دوستام الناز بود که همه ی دوستانو دور هم جمع کرده بودالناز از من کوچیکتره و مجردم هستولی زیاد تو خط سکس نیست حتی باهم لز داشتیم 3 بار ولی اصلا حسی بهش دست نمیده که بخواد حال کنهاونشب من خیلی به خودم رسیدم از همه ی روزا بیشتر خوشگل تر شده بودمرفتم حموم و موهای زایدمو زدمو درومدم ووقتی خودمو خشک کردم رفتم سر کمدم و بهترین سوتین و شرت مو پوشیدمیه سوتین مشکی با یه شرت مشکی پوشیدم ست هم دیگه بودنبعدش موهامو خشک کردمو سشوار کشیدم بهشونوبا بابیلس فرشون کردمبعد دیگه نوبت صورتم شد که از انواع و اقسام لوازم آرایشا استفاده کردم اونشب خیلی ناز شده بودمدلم میخواست اون موقع که تو اتاقم بودم یکی از پشت بهم میچسبیدو همه جامو میخورد ولی حیف که کسی نبودخلاصه آرایش کردن من تموم شد و رفتم سراغ لباسیه تاپ بنفش تنم کردم و بعدش یه لباس مجلسی خوش رنگ سکسی پوشیدمرو شرتم یه شلوارک پام کردم چون میخواستم اونجا راحت باشم بعدش یه جوراب سکسی هم کردم پام یه دامن پوشیدم روشو دیگه زنگ زدم آژانسیه 10 دقیقه ای طول کشید تا آژانس بیاد یادم اومد که ادکلن نزدم به خودمیه ادکلن زنونه داشتم که یکی بهم کادو داده بودکه وقتی میزدم به خودم هیچکس نبود که نپرسه اسم ادکلنت چیهرفتم پایین تا آژانس بیادماشین اومده بود و رفتم سوار شدم یه پسر تو سن 26.27 سال بود که دلم میخواست بهش بگم اگه میشه بیا تا بریم بالا تا باهم یه حالی بکنیم ولی خیلی دیرم شده بود …تو راه همش مرده از تو آینه ماشینش بهم نگاه میکرد ولی من توجهی بهش نمیکردم …از خونه ی من تا خونه الناز یه نیم ساعت یک ساعتی راه هستراننده آژانس خیلی آروم میرفت انگار میخواست وقت کشی کنه مطمءن بودم که میخواد یه چیزی بگه ولی روش نمیشهتو دل خودم گفتم خاک تو سرت کنن پسر که عرضه حرف زدنم نداریولی اگه اونشب مرده پیشنهاد میداد سریع قبول میکردمچون 1 هفته ای بود که سکس نداشتم بدجوری هم حشری بودمپسر خوشتیپ و خوش قیافه ای بود ولی عرضه نداشتدیگه من رسیدم دم خونه الناز و سریع پیاده شدم و زنگ زدمبعد از 2 دقیقه در باز شد و رفتم داخلهمه اومده بودن دیگه تا من رسیدم اونجا ساعت 7 بودکه الناز با کمی ناز بهم گفت معلوم هست کجایی تو ؟دیگه واسش همه چی و توضیح دادمکلا 21 نفر بودیمتو جمع ما اصلا پسر نبود با اینکه الناز دوست پسر داره ولی اونم دعوت نکرده بود میخواست مردونه نداشته باشیمتو جمع ما همه انواع و اقسام لباسارو پوشیده بودن شلوارکا ی کوتاه با جورابای سکسی بیشتر بوددیگه منم رفتم تو اتاق الناز و سریع لباسامو درآوردم وکلا فقط یه تاپ تنم بود و با یه شلوارک خیلی کوتاکه برجستگی کونم قشنگ معلوم بودنمیخوام سرتونو زیاد درد بیارم …اونشب تولد تموم شد و اکثرا رفته بودنفقط 4 نفر دیگه مونده بود که اونام داشتن حاضر میشدن که برناونام رفتن و من موندمو النازو مامانشدیگه کم کم کمکشون خونرو جمع و جور کردمنگاهی به ساعت انداختم دیدم ساعت 12 استدیگه حاضر شدم که برم ولی النازو مامانش نذاشتنولی من خونه خودم راحت تر بودمدیگه اونام انتخاب گذاشتن دست خودملباسامو پوشیدم که برم الناز زنگ زد آژانس که دید کسیگوشی و بر نمیداره … چند تا آژانس دیگه ام بود اونام زنگ زد ولی گفته بودن ماشین نداریمدیگه منم به الناز گفتم میرم سر خیابون ماشن میاد سوار ماشین میشم میرم اولش الناز گفت نهبعد گفت حداقل میخوایی بری بذار زنگ بزنم به سالار بیاد ببرتت ( سالار ) دوست پسر الناز بود .که گفتم نه خودم میرم دیگه رفتم سر خیابون وایسادم 1 دقیقه نشد که کلی ماشین برام زد کنار اونم که من اونشب با اون سر و وضع بودم دل هر مردی و آب میکرد …وقتی دیدن بهشون محل نمیزارم گذاشتن و رفتنولی اونشب از شانس من هیچ تاکسی تو خیابون نبود2.3 دقیه ای وایساده بودم همینجوری که دیدم یه بی ام و کروک اومد کنارم یه آقای حدودا 40 ساله بود که خیلی با ادبانه منو دعوت کرد سوار ماشینش بشم از برخوردش خوشم اومد و رفتم سوار شدمدیگه بعد از یه 20 دقیقه ای خودمو معرفی کردم براشاونم خودشو معرفی کرداسمش رضا بود 41 سالش بود تاجر فرش بود2.3 تا مغاز طلا فروشی و بوتیک تو تهران داشتخلاصه از لحن صحبت کردنش خوشم اومده بود مرد با شعور و با شخصیتی بود …بهم گفت موافقی باهم بریم یه چرخی بزنیم ؟ منم با کمال میل قبول کردم وقتی فهمید طلاق گرفتم انرژیش هزار برابر شد . ازش پرسیدم که خانم داره؟ گفت داشتم یه 10 سالی میشه که بخاطر عدم تفاهم از هم جدا شدیمخلاصه تا ساعت2 داشتیم دور میزدیم و صحبت میکردیم بعدش بهم گفت بازم دوست داری دور بزنیم ؟بهش گفتم نمیدونم هر جور خودت میدونی …بهم گفت اگه یه چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی ؟؟منم بهش گفتم نه90درصد میدونستم چی میخواد بگه ..گفت مایلی بریم خونمون ؟؟ منم با کمی مکث بهش گفتم بریم اونم گازشو گرفت و رفتخونش فرمانیه بود البته خونه نبود باید گفت پارکچون انقدر بزرگ بود میشد بدیش کرایه واسه عروسیخیلی خونه ی بزرگ و باحالی داشت آدم گم میشد توشدیگه ماشین و پارک کرد رفتیم داخل. داخل خونه که شدیم من همین جوری موندم واقعا خونه ی زیبایی داشتمجسمه های خیلی قشنگ که آدم دلش میخواست 1 ساعتی به اونا نگاه کنهرفتیم نشستیم رو مبل .6 دست مبل داشت که وقتی نشستم اولش فکر کردم رو پنبه نشستم واقعا فوق العاده بوددیگه رفت تو آشپزخونه بساط مشروب و آورد( من زیاد مشروب خور نیستم ) بیشتر عاشق قلیونمدیگه کلا 4 پیک بیشتر نخوردم چون میدونستم اگه ادامه بدم حالم بد میشهبدنم از خستگی درومده بود و فقط دلم میخواست یکی ماساژم بدهرضا بهم گفت لباساتو در بیار بهش گفتم چون تولد بودم زیرش لباس مناسبی نپوشیدمگفت عیبی نداره خودمونی باشدیگه فهمیدم وقتی لباسامو در بیارم و چشمش به بدنم بخوره دیگه کاریش نمیشه کردلباسامو درآوردمو تا چشمش به بدنم افتاد اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و گفت خودمونیما عجب هیکل نازی داریدیگه منم با این حرفش حشری شدم و بهش گفتم قابلی ندارهاونم که فقط منتظر همچین حرفی بود از لپم یه بوس کرد و دستمو گرفت گفت بیا بریم بالا تو اتاق خوابخونه ی دوبلکسی داشت از پله ها رفتیم بالا6 تا اتاق خواب داشت که هر کدومشون واسه یه کاری بود2.3 تاشون واسه کاراش بودنبقیه اش هم واسه عشق و حالاش درست کرده بوددیگه تا در اتاقو باز کرد رفتیم داخل خواستم برم دراز بکشم که دیدم از پشت بهم چسبید و داره بدنم و لیس میزنه و هی قربونم میرهبرگشتمو لبامو گذاشتم رو لباش ودیگه واقعا داشتم از زور شهوت میمردمدلم میخواست فقط بکنمافتادیم رو تخت و سریع مثل این کس نکرده ها لخت شد و منم لخت کرد من دراز کشیده بودم رو تخت و اونم همه جامو لیس میزد خیلی خوشم اومده بودحتی زیر بغلمو انگشت پاهامم میخوردهی میگفت قربون اون عرق زیر بغلت بشم که داره دیوونم میکنهمنم فقط آه ه ه ه ه ه ه میکشیدملیس زدنش که تموم شده کیرشو از تو شرتش درآورد گفت برام ساک بزن منم که عاشق ساک زدنم با شهوت هر چی پایان کیرشو کردم تو دهنم یه 20 دقیقه ای کیرش تو دهنم بود و منم چشمامو بسته بودم و فقط ساک میزدم اونم دیگه از بس داشت حال میکرد صداهای بلندی از خودش در میاورد و هی آه و ناله میکردبد گفت بسه بزار میخوام با سینه هات ور برم از روی سوتینم سینمه هامو میمالیدو هی میگفت جوووووون قربون این سینه هات بشم که آدمو داغون میکنن دیگه سوتینمو باز کرد و وایساد مثل این بچه ها ممه خوردن منم هی آه آه میکردمو لذت میبردم وقت حسابی سینه هامو خورد کم کم رفت پایین زیپ دامنمو از پشت باز کرد …راستی اینم بگم رضا عاشق پاهامه آخه پاهای خیلی خوشگلی دارم همیشه هم لاک های سکسی بهشون میزنمحتی اونشب جورابامو میکرد تو دهنش و هی میگفت قربون اون بوی پاهات بشم ساناز …وقتی دامنمو درآورد زیرش یه شلوارک خیلی کوتاه بود بعد جورابامو از پام درآورد و شلوارمم درآورد و از نوک پامو لیس میزد و میخورد … منم فقط آه و اوه میکردمو لذت میبردم . رضا هم با هر آه کردن من یه جوووووون شهوتی میگفت که من بیشتر حشری میشدم .از روی شرتم کسمو میمالید میگفت تموم زندگیم فدای شرتت منم فقط ناله میکردم . خیلی اون شب حس خوبی داشتم . شرتمو از پام درآورد وکشید رو صورتش … گفت آب کستو تا ته میخوام بخورم ساناز منم بهش گفتم رضا جون همه چیزم مال تو هر کاری که دلت میخواد باهام بکن .بغل رونهامو میمالیدو میبوسید . کسم دیگه داغ شده بود دلم میخواست هرچی کیر تو این تهرون بود اونشب تو کس و کون من میرفت اون شب بدجور داغ کرده بودم دوست داشتم تا صبح با رضا سکس کنم بعدش رفت سراغ کسم انقدر کسمو خورد که دیگه از زور شهوت داشتم گریه زاری میکردم اولش رضا ترسید فکر کرد چیزی شده بعد که بهش گفتم نترس تو کارتو بکن این گریه زاری از زور شهوته خیالش راحت تر شد و بیشتر کسمو میخورد منم که چشمامو بسته بودم و جز آه و ناله کردن هیچ کاره دیگه ای نمیتونستم انجام بدم…بعد از اینکه رضا کسمو حسابی خورد کیرشو درآورد گفت ساناز میخوری برام ؟ بهش گفتم تو بکن تو بعدا میخورماونم سریع کیرشو فرو کرد تو کسم یه جیغ خیلی وحشتناکی کشیدمو اونم گفت جوووووون یواشدیگه شروع کرد به گایدن کسم ولی خیلی دیر ارضا میشدمن 3 بار ارضا شدم ولی اون بعد از 1 ساعت ارضا شد ومن فقط نفس نفس شو تو گوشم میشنیدم . که یه بارم گفت بخاطر اینکه یه شب پیشم بخوابی حاضرم همه ی زندگیمو بهت بدم من فقط حرفشو گوش کردم ولی تو اون لحظه هیچی حالیم نبود که این داره چی میگه …دوستان این داستان خیلی طولانه . نه من حوصله دارم بقیشو ادامه بدم و نه شما حوصله دارید بخونید بعدشم میخوایید آخرش فحش بدیدولی من هنوز با رضا هستم و در هفتش 3 .4 باری سکس میکنیم چون بعضی وقتا میره ماموریت وقت نمیکنه تند تند بیاد پیشم الان منو صیغه کرده هر چی هم که بهش بگم نه نمیگه حتی اون ماشین خوشگلشم وقتی میخواد بره ماموریت میده دست منحرف آخرم اینه که رضارو با دنیا عوضش نمیکنمعاشقشم و حاضرم جونمو بدم براشسکس که چیزی نیستنمیدونم خوشتون اومد یا نهولی دوست داشتید نظر بدید دوسم نداشتید زیاد مهم نیست فدا تخم رضانوشته رضا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *