سلام داستان واسه 2 سال پیشهتازه شده بودم مدیر بازرگانی یه شرکت بزرگ با بچه های شرکت سریع جور شده بودمهمشون باحال بودن دختر و پسریه پسری به نام نادر یکی از ویزیتورای من بود 24 ساله خوشگل و خوش استیل خیلیم آمار بده بود واسه ماموریت باید میرفتم تا چالوس ما تو گچسر یه ویلا داریم وقتی به نادر گفتم میخام تو با من بیای نپرسید چرا آخه من؟؟ بیشتر دنبال یه جور پیشرفت بود.قبول کرد و اومد یادمه تو راه بد جور حشری شده بودم جوری که اگه سگ ماده میدیدم میکردمش.وقتی رسیدیم به دوراهی گچسر فرمونو چرخوندم سمت گچسر نادر گفت میونبر بلدی اینور که چالوس نیست…یه نگاه پر از حشری و سفت و محکم بهش انداختم بدبخت یه لحظه سنگ کوب کرد گفت باشه به من چه فوضولم مگه..یکم جلو رفتم بعد از آبشار زدم بغل گفتم بپر پایین بریم اونسمت یه چایی بزنیم یکم بخوابیم شاید خستگی در رفت.من تو باغ کردن نادر نبودم میخاستم بیارمش کار یاد بگیره چون بچه زرنگی بود.یه زیر اندازو یه فلاکس و قهوه و.. برداشتیم رفتیم زیر اون درخت بزرگه که پایان شاخه هاش رو زمینه هرکی رفته میدونه کدوم بهشتو میگم.اومد اونور جوراباشو در آوورد و رفت پاهاشو انداخت تو آب منم که کلا دمپایی پام بود دراز کشیدم و یه چرت زدم بلند که شدم دیدم نادر داره سیب درختی میخوره و یکم هم برای من آوورده…خلاصههنوز حشری بودم هوای گچسر بدترش کرد گفتم یا باید جق بزنم یا باید نادرو بگام کون نرم و شلی داشت زیاد بزرگ نبود پوستشم سبزه ودم یکمم تازه داشت مو درمیاوورد…چیز خوبی بود.رفتم سمتش بی تعارف دستمو مالوندم به کونش برگشت یه نگاه کرد و یکم سرخ شد خجالت کشید گفت ببخشید گفت ایراد نداره سوار ماشین شدیم یه اس ام اس اومد از دوستم تو چالوس گفت اگه نیومدیم نیومدی ولی پس فردا حتما بیاد نمایندگی چالوس.منم از خداخاسته به نادر گفتم و بعد بهش گفتم پس تا پسفردا نریم خونه بریم ویلا ما.اونم قبول کرد. بچه خوبی بود رفتیم ویلا …خلاصهبعد یه استراحت مشتی که اصلا حشریتم نمیخوابید بعد از شام رفتم پیشش گفتم گرمته اگه لباستو در بیار خیالت راحت بهت تجاوز نمیکنم اونم با لبخند گفت نه راحتم منم بی خیالی بایه شرت و یه رکابی رفتم تو بالکون و دراز کشیدم اونم اومد از من سوالاتی در مورد بازار و کار کرد صحبت کشیده شد سمت زید و این حرفا بهش شوخی شوخی گفتم اگه دختر میشدی چیز نازی میشدی اونم گفت مگه نیستم الان پایان دخترا عاشقمن راست میگفت پایان تیم خانوما تو شرکت عاشقش بودن.رفتم سمتشو دستمو گزاشتم رو لپشو کشیدم و گفتم جووون…یکم لبخند خودش فکر کنم حس کرد که خیلی حشریم…سریع حس خطر کرد بلند شد و رفت سمت تخت خواب لخت شد خوابید من تا 1 کلنجار رفتم برم نرم….چیکار کنم رفتم سمت اتاقش ساعت 1.20 بود داشت با موبایلش بازی میکرد بی تفاوت بهش رفتم پیشش خوابیدم برگشت حول شد گفت چیه؟؟؟گفتم نترس نتونستم بخوابم یکم حول شده بود دیدم کیرش شق شده نگاه کردم دیدم داره بازی سکسی فلش میکنه و بازیشم گی هستش موبایلو گزاشتم کنار آروم کشوندمش سمت خودم یکم سفت کرد خودشو ولی من کشوندمش شورتشو در آووردم قلبش تند تند میزد برش گردوندو با کرم کل کونشو مالوندم و چرب کردم کیرمم چرب کردم نفس نفس میزد کونش سرخ شده بود درستمو گزاشتم رو سرش و کیرو نرم کردم رو سوراخش ولی تو نکردم با مشت دستم رو کمرش فشار دادم یه قلنجش شیکست بعد با یه فشار مرگ آور کردم کردم توش نه جیقی نه دادی کاملا نرم رفت تو 20 دقیقه کردمو با فشار ابمو خالی کردم توش وقتی از روش بلند شدم دیدم بر نمیگرده برش گردوندم و دیدم بیهوش شده و یکمم سورتش خیسه فهمیدم از گریه زاری بیهوش شده دلم سوخت ولی خیلی حال داد تا فردای اون روز یه کله خوابید .. بلند که شد گفت آقا تورو خدا به کسی چیزی نگو گفتم نه نترس…بعد اون داستان دیگه تو شرکت ندیدمش یه بار فقط از بچه ها آمارشو گرفتم رفتم سمت خونشون و بلندش کردم 2 تا 3 ماه هفته ای 1 بار روش بودم هربار میکردمش برام معنای تازه ای داشت….چاکریمنوشته سیاوش
0 views
Date: November 25, 2018