نمیدونم شما در مورد جادو چقدر میدونید و اصلا تا حالا با یک جادوگر واقعی سر و کار داشتید ؟ . من یک دایی دارم که جادوگره و کارهای عجیبی انجام میده و از اونجایی که با من خیلی صمیمیه و تو برادر زاده ها منو قبول داره من بعضی اوقات اشخاصی رو میبرم پیش عموی بزرگوار تا به کارشون رسیدگی کنه . یک شب زمستونیه سرد که خیلی خسته و بی حوصله بودم، و داشتم برای خودم زیر نور تیر برق سیگار دود میکردم یکی از دوستانم بهم نزدیک شد و گفت سلام مسیح و بعد احوالپرسی شروع کرد در مورد یک زنی که فال تاروت میگرفت با من حرف زدن که الا و بلا بیا بریم پیشش تا آینده تو رو بگه منم بعد کمی مخالفت قبول کردم و رفتیم پیش اون خانم . یک خانم 45 ساله قد حدوا 165یک صورت گوشتی داشت لب های درشت گونه های درشت اما زیبا و طبیعی پستونهای متوسط و البته یک کونه درشت و خوش فرم ولی اینها رو نگفتم فکر کنید من اصلا تو فاز سکس با کسی نبودم چون تازه شکست عشقی خورده بودم و دوست ند اشتم فعلا با کسی وارد رابطه بشم . رفتیم تو و خلاصه فال ما رو گرفت و کمی کس و شر گفت و ازم سوال کرد من تو طالع تو کسی رو میبینم که خیلی قدرت داره آیا کسی رو داری که در یک مورد خواص کمکم کنه ؟ منم متوجه شدم منظورش عموی بزرگواره ?حالا نمیدونم رفیقم مسعود بهش چیزی گفته بود یا خودش واقعا تونست با قدرت خودش اینو بگه خلاصه گفتم آره و میتونم کمکت کنم ازم تشکر کرد و پول هم نگرفت و شمارمو ازم گرفت و شمارشو داد و گفت خبر از تو. یک تماس با عموی عزیزمون گرفتم و گفتم دایی جان داستان اینه چکاره ای بیارم یا بپیچونم ؟ گفت پسر جان بگیر بیارش و خیالت راحت منم یک قرار گذاشتم و خانوم فالگیر رو بردم پیش عموی جادوگرم . خونه دایی ویلاییه و یک راه پله تقریبا کم عرض داره و یک نفره باید رد شد تا اومدم بجمبم دیدم خانوم بدونه تعارف از من زودتر دویید داره میره بالا منم در بستم و سری رفتم که داییم ناراحت نشه تو راه پله افتاد جلوم و من پشت سرش چه بچه کونی داشت جنده لاشی خانوم دوست داشتم کونش رو گاز بگیرم با اینکه تو فاز سکس نبودم ولی خیلی کیر شق کن بود. رفتیم تو ونشستیم دایی جان اومد و برامون چایی و بیسکوییت آورد شروع کردن صحبت کردن که خانوم فالگیر شوکه شد حقایقی رو داییم بهش گفت که شاخ در آورد مثلا دلیل طلاقش و اسم شوهرش و اینکه یک پسر جوان داره ووو.خلاصه خانوم فالگیر خیلی جذب داییم شد و هر چی دایی میگفت فقط میگفت چشم . داییم بهم گفت مسیح تو برو و فلان وسیله رو ببر برای حاجی کسکش حروم زاده فلانی و برگرد . من رفتم که به کار دایی برسم که دم در فهمیدم گوشی موبایلم رو جا گذاشتم برگشتم برم تو که دیدم داییم خانوم فالگیر رو در آغوش گرفته و دارن لب میگیرن اولش از خنده داشتم میترکیدم که چطور توی چند ثانیه ای که من نبودم مخ این جنده لاشی رو زد .بعد کلی لب بازی خانوم رو آروم آروم لختش کرد چه پستونهایی داشت شکممتوسطی داشت وقتی ساپورت و شورتشو میکشید پایین کونش سمت من بود یک کون درشت و گوشتی داشت چون خم شده بود تا سوراخ کونشم دیدم یک سوراخ تیره و یک کس درشت گوشتی داشت دایی بهش گفت هر چی میگم انجام بده تا هر چی میگی انجام بدم . اونم فوری گفت چشم دایی لخت شد و جنده لاشی خانوم یهو یه آخ گفت که اول متوجه نشدم برای چی بود به خانوم فال گیر گفت زانو بزن و تا میتونی کیرمو بِمیک و فرو کن تو حلقت جنده لاشی خانوم اولش ناز و نوز کرد بعدش قبول کرد و زانو زد نمیفهمیدم دایی داره چیکار میکنه یهو دیدم یک کیر سیاه کلفت و دراز از کنار گردن خانوم فالگیر زد بیرون داشت کیرشو رو سر و صورت و گردن جنده لاشی خانوم میمالید تازه فهمیدم چرا خانوم فارگیر گفت آخ چون کس و کونش قرار بود پاره بشه .بعد کلی ساک زدن و هی تو حلقش فرو کردن و در آوردن خانوم فالگیر بیحال شد و داییم متوجه شد داره زیاده روی میکنه و گفت خب دیگه بیا روی این کاناپه و پاهاتو باز کن اونم گفت چشم به خانوم فالگیر گفت وقتی دارم تلمبه میزنم پاهاتو نگه دار و باسنتو بکش تا بیشتر بره توش خانوم فالگیر گفت باشه ولی فقط مراقب باش کیرت خیلی بزرگه .پاهاشو باز کرد و با دست باسنشو میکشید دایی هم یک تف آبدار انداخت رو کوسش و کله کیرشو میمالید به کس جنده لاشی خانوم اونم هی اه و اوه میکرد یهو کیرشو حل داد داخل و یک لحظه خانوم فالگیر جر خورد و جیغ ریزی کشید . دایی گفت اگر سری بعد جیغ بکشی مثل سگ میزنمت پس اگر پاره هم شدی ساکت باش و بعد شرو کرد تلمبه زدن جنده لاشی هم زیر کیر کلفت دایی فقط زجه میزد و حرفی ازش در نمیومد خیلی سعی میکرد نفس هم نکشه ولی بیچاره حق داشت یک کیر کلفت دراز هی میرفت تو کوسش و بیرون میومد فکر کنم چون مطعلقه بود و کوسش تنگ برای این خیلی بهش فشار اومده بود . خلاصه خوایه های دایی میخورد به باسن جنده لاشی خانوم و اون هی باز تر و باز تر میشد و کم کم داشت کیف میکرد و جمله هایی از روی حشری شدن میگفت مثلا پاره شدم جر خوردم جون کوسم جر خورد منو بگااااا و اینجور چیزا میگفت منم از شق درد مردم و گفتم اشکالی نداره ترتیبش رو بعدا میدم . تقریبا بیست دقیقه ای از کس خانوم رو جر داد و بعد گفت پاشو و حالت سجده شو میخوام به کون و کوست بیشتر مسلط شم گفت چشم وقتی پا شد به دایی گفت حاجی کسکش حروم زاده تو رو خدا فقط از عقب کاری نکن دایی گفت مگه بهت نگفتم هر چی میگم بگو چشم؟ جنده لاشی گفت آخه دایی هم گفت آخه نداره اگر نمیخوای همین الان برو. جنده لاشی خانوم یکم فکر کرد و بعد به صورت داگ استایل شد و دایی کیرشو رو باسن جنده لاشی خانوم عقب و جلو میکرد و از قاچ بزرگ کون خانوم فالگیر لذت میبرد یک پنج دقیقه اینجوری حال کرد و بعد کرد تو کوسش اونجا هم همین پنج دقیقه تلمبه زد و گفت نوبته کونته که پارش کنم دیدم جنده لاشی از پایین داره یک التماس هایی میکنه ولی گوش حاجی کسکش حروم زاده بدهکار نبود گفت کونتو با دوتا دست باز کن که اونم انجام داد و دایی سر کیرش رو با تف خیس کرد و یک تف هم انداخت رو سوراخ خانوم فالگیر و سر کیرش رو با یک فشار تخمی فرو کرد حس کردم سوراخ کون خانوم فالگیر همراه با گوشت های دور و برش باهم داشتن میرفتن تو که یهو یک جیغ تخمی زد و دایی نامردی نکرد و یک چک کیری گذاشت تو گوشش و گفت دفعه بعد .ه جیغ بکشی همینجا زنده زنده دفنت میکنم دیدم جنده لاشی خانوم داره التماس میکنه و گریه زاری دلم سوخت گفتم چه عموی کس کشی داشتم نمیدونستم ولی کیره دیگه بلند شه تا کارشو نکنه نمیخوابه .دومرتبه سعی کرد و اینبار کیر دایی با یک فشار تا وسط رفت تو و جنده لاشی خانوم گریه زاری هاش بیشتر شد و داشت بالش رو گاز میگرفت دایی هم تلمبه میزد کم کم سرعتش بیشتر و بیشتر شد و هر دفعه بیشتر فرو میکرد تقریبا پنج دقیقه که تو کونش تلمبه زد کیرشو تا خایه فرو کرد تو خانوم فالگیر هم داشت میمرد و زجه میزد انگار وقتی میدید داره زجه میزنه بیشتر کیف میکرد دایی 60 سالش بود و تو این سن به اندازه یک جوان 25 ساله آماده بود برای سکس یعنی داشت یکی رو پاره میکرد که 15 سال ازش کوچیکتره خلاصه تلمبه های دایی تمو می نداشت و جنده لاشی خانوم کم کم باز بااااز شد وقتی دایی کیرش رو در آورد دیگه یک سوراخ نبود یک غار تاریک میدیدم وقتی که دو مرتبه کیرش رو فروکرد تو و تلمبه میزد جنده لاشی خانوم خودش باسنش رو باز میکرد و میگفت حاجی کسکش حروم زاده قربون کیرت بشم پارم کن منو بیشتر بگااااا تعجب میکردم چطور میتونه اون حرفها رو بزنه . بعد چند دقیقه دایی با یک صدای رعد آسا داد زد و با قدرت آب کیرش رو خالی میکرد تو و جنده لاشی خانوم تعجب میکرد که چرا آب کیر دایی تموم نمیشه بعد 5 دقیقه دایی بلند شد و کیرشو کشید بیرون و دباره غار پدیدار شد قبل اینکه سوراخ کونش بسته بشه یک مشت دسمال کاغذی رو مچاله کرد چپوند تو کون جنده لاشی خانوم تا آب از کونش نریزه بیرون بعدشم دومربته با کیر رفت جلوی صورتش و گفت تمیزش کن وقتی جنده لاشی خانوم دهنش رو باز کرد دایی کیرش رو تا خایه کرد تو جوری که انگار داشت با سمبه چاه فاضلاب رو باز میکرد ? .بعد چند دقیقه تموم شد و من سری در رفتم و رفتم بسته رو تحویل دادم اومدم دیدم نشستن دارن حرف میزنن دایی گفت مسیح گوشیت رو جا گذاشتی بیا ورش دار گوشی رو گرفتم و خانوم فالگیر و من با فمو خداحافظی کردیم و اومدیم .تو راه بهش گفتم نظرت در مورد داییم چیه ؟ گفت مرد بزرگیه و آدم باشخصیت و دوست داشتنیه . تعجب کردم از این حرفش فکر میکردم کلی فوش بده وقتی پیاده شد و داشت میرفت سمت درب خونشون انگار کونش دوبرابر شده بود . من تصمیم گرفتم بکنمش و ….. ادامه داستان رو بعدا تعریف میکنم.نوشته مسیح
0 views
Date: July 7, 2019