اولین نگاه، اولین عشق، اولین سکس … برای من فقط یک کلمه تفسیر این هاست؛ مینا عاشق شدم اما … همه چیز زود پایان شد … عاشقم بود و همه چیز زود پایان شد. معجونی از عشق و جوانی بود همه چیز؛ معجونی از عشق و سکس های دبیرستانی … رومانتیک ای که با نگاه آغاز شد؛ امید داشت … عشقبازی با پایان وجود بود اما … نمیدانم چرا همه چیز پایان شدچند ماه از قشنگترین عذاب دنیا گذشته بود … و من با احساسی برگرفته از جوانی و شهوت؛ به بهانه ای همراه خانواده ی خودم مسافرت نرفتم … از مینا خواسته بودم که با هم باشیم اون روزها؛ مینا با احساسی پر از دلهره گفت بود باشه خودم رو از خونه ی مادربزرگم به خونه رسوندم؛ یه دوش آب گرم و یک لیوان ماالشعیر؛ به استعاره از پیک شراب مینا آمده بود … همونطور که از من خواسته بود … بولیزی برمودایی و شلوار جین تنگ … تن هر دو مثل بید زمستان میلرزید و وسط گل قالیچه ی اتاقم اولین بوسه گاه ما بود … روی تخت همه چیز مبهم بود … شهوت و عشق و شور و دلهره … همه چیز مثل خواسته های اون بود … هیچ پیراهنی روی زمین نیفتد و بند هیچ لباسی باز نشد … مینا از همه چیز راضی به نظر می رسید و من به بهانه ی عشقی که داشتم راضی تر بودم همه چیز از دفعه های بعد شروع شد و آن صحبت بین ما … شاید شوخی که آخرش به ارضای شهوت من رسید … همه چیز رومانتیک بود، حتی خود ارضایی های من برای مینا از حمام با هم صحبت میکردیم به روش خاص خودمان … اون خود ارضایی میکرد و من برای او و از حس هم برای هم می گفتیم … گوشی های تلفن خیس نمیشد توی کیسه فریزری که گره اش زده بودیم؛ اما خودارضایی حسابی خیس مان میکرد … چند بار با هم بودنمان با عشق بازی و بوسه و باز شدن بند سوتین پایان شد؛ بدون هیچ اعتراض و درخواستی از سوی من عاشقش شده بودم .. اما حس تضاد بین عشق و شهوت آزارم میداد … اما لب به اعتراض باز نمیکردم اصلا نمیداستم اعتراض داشتم به این حس ارضا نشده یا نه رفته رفته همه چیز رنگ سکس گرفته بود … همه چیز از دست زدن به کیر من شروع شد … وقتی مینا از من خواست که یک بار از روی شلوار دست به آلتم بزنه، توی کوچه ی پشتی … صبح ساعت 8 وقتی همه خواب بودن … چند ماهی بود شرایط برای با هم بودن مساعد نبود و شاید اون کوچه بهترین جا بود … بعد از بوسه ی کوتاه از روی لب؛ مینا دست زد به کیرم و با خنده ای که فقط از دست شیطان بر می آمد از من دور شد … بار های بعد سکس پر رنگ تر شد و هر بار بیشتر از همیشه کس مینا رو میخوردم و چنگ زدن مینا به ملافه های سفید روی تخت رو میدیدم … مینا فقط کمی میخورد اما من اصراری نداشتم … من فقط میخوردم و مینا به گفته ی خودش بیشتر از چند بار ارضا میشد … بی حال از من عشق میخواست و من هم عشق میدادم و هم هوس … معلوم بود هر شب هر دو برای هم خود ارضایی میکردیم و به هم نمی گفتیم … مینا عاشقم بود و تنها سوال بعد عشقبازی اون همین بود نوید تو راضی میشی از عشق بازی با من ؟ من میگفتم آره اما اون میدونست که من نمیشم … مینا بار های بعد تسلیم شده بود … پرده براش مهم نبود؛ تنها چیز مهم این بود که با از دست دادن باکرگی اش دل من رو برای همیشه پیش خودش نگه داره … من میترسیدم اما تشنه ی سکس بودم … نوید تو منو کی میکنی آخرین جمله ی مینا فبل اولین سکس ما بود … چند بار امتحان کردم و چند بار لیس زد اما درد گرفت مینا و من ادامه ندادم … آخرین بار بهم گفت میخوام تو هر لذتی رو بفهمی و از من تنها یک چیز خواست … سهراب آروم آروم بکن تو پشتم … کاندوم لازم نیست آبش رو بریز پشتم … سهراب تو چطور میخوای منو بکنی … من میخوام بشینم روی کیرت تا اونجوری دردم نگیره … سهراب آخه درد میکنه من میدونم … همه ی این ها آخرین حرف های ما بود قبل سکس … همه چیز شروع شد مثل همیشه … مادر اینا تهران بودن … رفتیم حمام و به جز بوی خوب موهای مینا چیزی یادم نمیاد … اومدیم هر دو به یک اتاق رفتیم … وقتی در رو باز کردم مینا سوتین و لباس زیر مشکی تنش بود … بی اختیار فقط عشق بازی کردیم و آخر بهش گفتم برای سکس آماده ای؟ سرش رو تکان داد یعنی آره اما میدونستم میترسه … به حالت سگی خوابید و من چند بار امتحان کردم و نشد … با دست خودش کیرم رو گرفت و هول داد … قشنگترین حس دنیا بود … عشق و شهوت هر دو با هم میخندیدند … مینا خودش رو انداخت روی تخت به خاطر درد اما دوباره بلند شد و من اینبار چند بار با اصرار فشار میدادم و مینا به خاطر عشق تحمل میکرد و من ارضا شدم و مینا هنوز درد داشت …. برای بار دوم خسته بودم و مینا رو آروم کردم با آغوشم … با بوسه هایی از عشق … اما بازی مینا با موهای سینه ی من آرومش میکرد …همه چیز به سادگی پایان شد بین ما …مینا هنوز فکر میکنه به خاطر سکس بود … این رو از آخرین اعترافش فهمیدم … وقتی گفت حق من جدایی بود، چون خودم رو بی هوا در اختیار تو قرار دادمهیچ چیز به خاطر سکس نبود …تنها من میفهمیدم چرا پایان شد همه چیز …اما …عشق هنوز هست توی دلم …توی تصویر خیالی خود ارضایی هایم …نوشته سهراب
0 views
Date: November 25, 2018