جرقه عشق در تعمیر کامپیوتر

0 views
0%

با سلام خدمت دوستان عزیز شهوانیدر این چند وقتی که با این سایت آشنا شدم خیلی به من کمک کرد که بتونم این اتفاق که دارم داستانش رو واستون می نویسم رو رقم بزنم . من حدود 4 ماهی هست که داستان هایی که بچه می فرستن رو می خونم. من یکی از اقوامون هست (دوست ندارم که فاش کنم )که خیلی دوستش دارم و خیلی وقته تو کفشم .حدود 1 ماه پیش که تو سایت می گشتم یک داستان رو خوندم و دوباره پروژه اون بنده خدا جرقه زد تو زهنم که باید کاری بکنم . من اصلا دنبال این طور مسائل نبودم و واسه همین بعضی وقتا که خیلی فکر می کردم که باید چی کار کنم بعدش منصرف می شدم .خلاصه این بار دیگه هرچی سبک و سنگین کردم دیدم نمی شه و باید یک کاری کرد . واسه همین نقشه های زیادی رو کشیدم و چون ادم ترسو و خجالتی بودم منصرف می شدم. گذشت و یک روز دیدم موبایلم داره زنگ می زنه .دیدم خودش بود گوشیو برداشتم و بعد از کلی احوال پرسی گفت که کامپیوتر آرایشگام خراب و بیا درستش کن.اولش گفتم که الان بهترین موقعیته و چون ارایشگاه زنانه هستش که من وقتی برم که نمی تونه کسی اونجا باشه و تدابیر شدید رو توی ذهنم بررسی کردم و بعد از 1 ساعتی راهی شدم.(قبلش این تذکر بدم که من هفته 3 روز بیشتر شهر خودمون نبودم واسه همین این پروژه اینقدر طول کشیده بود. )وقتی رفتم ساعت 2.30 بعد از ظهر بود و هیچ کس هم بغیر از خودش اونجا نبود. ماشین رو پارک کردم یک میلان پایین تر و رفتم در ارایشگاش .در زدم اومد دم در و رفتم داخل.یک نیم ساعتی با کامپوترش ور رفتم و اونم بقل دستم نشسته بود .اول ویندوزش رو عوض کردم وبعد داشتم فایلاش رو به درخواست خودش مرتب می کردم که یک جا چشم افتاد به یک فیلم سوپر.( روی فایل قسمتی از فیلم بود ).من به روی خودم نیوردم و خودم رو مشغول نشون دادم . ولی از این مورد فهمیدم که اون فهمیده که من فایل رو دیدم و به روش نیاوردم .چون من هر فایلی که می دیدم می گفت بزارش تو کدام درایو ولی در مورد اون فایل نه من ازش سوالی کردم و نه اون چیزی گفت.خلاصه یک لحظه به خودم لعنت فرستادم که چرا خره چیزی نگفتی الان بهترین موقعیت بود واسه باز کردن سر حرف.بعد بی خیال شدم. همینطور مشغول بودم که دوباره یک صحنه فجیه پیش اومد که نمی شد چشم پوشی کرد.به یک فایل پر از عکس سکس.بهش گفتم اینا رو کجا بزارم؟برگشتم بهش نگاه کنم که دیدم اون خانم به اون سفیدی مثل لبو قرمز شده و داره منو نگاه میکنه.منم دوباره سوالم رو تکرار کردم چون باید سر حرف رو باز می کردم که دیدم حرفی نزد.منم فایل رو بردم کنار همون فیلمه . هیچی نگفت.اون با من راحت بود و جلوی من خیلی با پوشش ظاهر نمی شد حالا چی برسه که تو ارایشگاش بودم و هیچ کس هم نبود(ولی موضوع سکس یک مقوله دیگه بود) . یک لحظه به سرم زد که فیلم رو بزارم ببینیم .(گور بابای حیا)خلاصه فیلم رو پلی کردم و داشتم نگاه می کردم که زیر چشمی داشت من رو نگاه می کرد که جلوی اون چطور ریلکس دارم فیلم سوپر نگاه می کنم .درسته راحت بود ولی نه اینکه من جلوش این طور فیلمی رو نگاه کنم. خلاصه منم از رو نرفتم و پایان 12 دقیقه فیلم رو نگاه کردم . وقتی برگشتم به فایل ها که کار مرتب سازی رو انجام بدم یک فایل رو بهش نشون دادم و گفتم چی کارش کنم .دیدم جواب نداد نگاهش کردم دیدم زول زده توی چشم های من .شاید چند ثانیه که درسته خیلی کم بود ولی واسه من خیلی گذشت زول زده بودیم به هم که من این نگاه رو شکستم و دستم رو گذاشتم رو پاش و بهش گفتم چی کارش کنم.تازه از شوک اومد بیرون و گفت هر طورمی دونی .گفتم فایل رو چی کار کنم . تازه فهمید که من چی گفتم.جواب داد و منم که رشته یک نخ از طناب رابطه با اون حرفش دستم اومده بود گفتم چی رو من صلاح می دونم که گفتی.گفت هیچی.گفتم نه جون نگین بگو(نگین بچه اش بود و یک پسر هم داشت به نام داریوش .هر دوتاشون کوچیک بودن. 4 و 6 سال)بعد گفت هیچی.من زدم به در پرویی .منم که واسه اولین بار بود که شهوت رو از چشم های کسی می خوندم .دستم رو انداختم دور گردنش که کنارمم بود و راحت می شد این کار رو کرد. مات و مبهوت داشت من رو نگاه می کرد اخه انتظار هیچ کدوم از این کار ها رو از من نداشت.دوباره سوالم رو تکرار کردم .شاید خودم جوابش رو می دونستم ولی می خواستم اون رو در این مورد به حرف بیارم.دوباره جواب نداد و وقتی دیدم مخالفتی نکرد که من دستم رو روس شانه هاش انداختم منم شیر شدم و صورتم رو نزدیکش کردم و دوباره سوالم رو تکرار کردم.منتظر جواب نبودم فقط منتظر یک حرکت از سوی اون بودم .اونم که انگار برق سه فاز بهش وصل کرده بودن و نه حرف می زد و نه حرکتی.منم بی اختیار لبام رو چسبیدم بهش و شروع کردم به خوردن لباش.باور نمی کنید ولی اون هنوز تو کما بود. و چشماش فقط چشم های هشری من رو نگاه می کرد.من دیگه به طور طبیعی پیش نمی رفتم وداشتم سگ می شدم.خلاصه این قدر لباش رو خوردم که اونم به حرکت در اومد و تازه لباش به جنبش اومده بود. ناگفته نمونه که من با یک دستم کسش رو لمس می کردم و یک دستم رو دورش حلقه کرده بودم.شایدم دستم که رو کسش گذاشته بود باعث به حرکت در اومدنش شده بود.این قدر خوردم و اون خورد که دیدم گردنش رو برد عقب و من به اثتناد داستان های بچه ها فهمیدم که باید گردنش رو بخورم .دیگه از اینجا زود تر پیش می رم.بعد شروع کردم به در اوردن لباسایی که مزاحم بودن من به سینش برسم ودست بکار خوردن سینه هاش که یکباره یادم افتاد که در ارایشگاه بازه نکنه کسی بیاد .کلید رو از روی میزش برداشتم و رفتم قفلش کردم و وقتی برگشتم بلندش کردم و بردمش رو موکتی که کف سالن پهن بود.بقیه ماجرا روی موکت بود.درازش کشوندم و شروع کردم به سینه خوری واقعا سینه هاش خوب بود با اینکه دوتا بچه اورده بود ولی بازم خوب بود. بعد می خواستم که برم سر اصل ماجرا کیرم داشت تو شلوار کتونی سر و صدا می کرد و منم خسته شده بودم.شلوار لی پاش بود که به سختی درش اوردم.شرتش رو هم در اوردم و افتادم به جون کسش اینقدر کسش رو خوردم که گفت تورو خدا بسه دیگه داری دیونم می کنی.این اولین حرفی بود که میزد از شروع سکس من باهاش. گفتم اه بچمون بلد حرف بزنه .خوبه بگو (بابا) که دیدم زد زیر خنده .دوباره افتادم رو کسش که گفت بیا کارت دارم .منم صورتم رو بردم روبروی صورتش که گفت دیگه نخور من می خوام بخورم.گفتم چی رو .گفت کستو ،خوب کیرتو . گفتم اخ اخ اخ اخ . گفت چی شده گفتم خونه فراموشش کردم بیارمش که دیدم چنان زد زیر خنده که انگار ده نفر دارن قل قلکش می دن.گفت خودتو لوس نکن درش بیار . من به حرفش نکردم چون دوست داشتم اون واسم در بیاردش. دیدم خودش دست به کار شد و درش اورد . و شلوار و تی شرتم رو هم در اورد و دوتاییمون لخت شده بودیم.دیگه نوبت اون بود و می خواست بخوردش و یک لحظه دیدم گفت اجازه هست. 2000 ریم جا افتاد گفتم مطعلق به خودمونه بفرمایید. شروع کرد به خوردن که دیدم اگه بهش چیزی نگم ابم رو می یاره بهش گفتم ابم می یاد گفت باشه بیاد من تشنم.گفتم خوب ……گفت خوب نداره دیگه .کار خودشو کرد و اینقدر خورد که ابم اومد و همشو هم خورد .بی حال بودم که دیدم دوبار پیله کیرمون کرده .گفتم این تانکر شهرداری نیست که همینطور اب می خوای بکشی ازش.گفت تاره الان کوسم اب می خواد.گفتم حالا اون رو می شه یک کاریش کرد. خوابید رو زمین و بخاطر اینکه کمی بعد اومدن اب خورده بود دوباره کبرم رو یکمی راست کرده بود و منم گذاشتم رو چاک کسش و هی سرشو می مالوندم که دیدم داره موکت رو چنگ می زنه.گفتم چه خبرته گفتم تو فوق تخصص دیونه کردن ادم رو داری خوب بزن توش دیگه.ما هم تا حرفش تموم نشد حولش دادم تو که دیدم یک لحظه نفسش رو حبس کرد.مثل اینکه فکر نمی کرد این طور بفرستم تو .دو سه دقیقه بیشتر تلمب نزدم که گفتم ابم می خواد بیاد که گفت بریز توش .قرص می خورم.ما هم که تو ارش داشتیم سیر می کردیم همشو ریختیم تو و افتادم روش. یک 10 دقیقه روی هم دراز کشیدیم که گفت بلند شو کمرم درد گرفته . ما هم بلند شدیم ولباس پوشدیمو بعد از کلی ماچ و لوچ راهی شدیم و رفتیم .الان دیگه به هم محرم شدیم اخه اون بیوه بود .شوهرش فوت کرده بود و هروقت بتونم می رم ارایشگاش و کامپیوترشو واسش درست می کنم.راستی در پایان باید بگم این داستان تخیلی بود و زاده زهن خودم هستش.چند نکته رو می خوام واستون بگم .این داستان داستان دومم هست و داستان اول عشق بی نظیر به همکلاسی بود که اونم تخیلی بود و زاده زهن خودم بود.بچه ها نظرات خوبی داده بودن و از همشون خیلی خیلی خیلی ممنونم.راستی من خودم رو معرفی نکردم تا الان من یوسف هستم و در یکی از استان های مرکزی ایران سکونت دارم و به کلیه بچه های ایران درود می فرستم. نظراتتون واسم خیلی مهمه .ممنون اگه نظر بدین.راستی اگر موفق بودید داستان های جدیدی رو واستون می زارم.ممنون از همه دوستان.نوشتهیوسف

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *