سامان هستم مقيم فرانسه كه در حومه پاريس زندگى مى كنم. ٣٨ ساله و اهل ورزش هستم و بدنم خيلى عضلانى نيست. چهره ام جذابه و صورت استخوانى و به ايتاليايى و اسپانيايى شبيه هستم. و بى نهايت به لباس و اودكلن اهميت مى دهم.سال گذشته دوستم مریم كه پرستار هست و يك فرزند هم داره بهم زنگ زد و گفت با يك خانم كانادايى كه هم رشته هستند حدود ١ ساله از طريق فيس بوك اشنا شده و اين خانم چند مدت ديگه كه برا تعطيلات مى ايد اروپا چند روز هم برا ديدن مریم مى ايد پاريس و چند هفته ديگه و به همين خاطر از منم دعوت كرد تا دور هم باشيم. منم گفتم باشه… ( كسانى كه خارج هستند مى دونند كه اين گونه دوستيابى خيلى نرماله) .گذشت تا اينكه مریم چند هفته بعد زنگ زد و گفت كه جسيكا ٣ روزه كه امده و منزلم هست امشب بيا شام با ما باش. از شانس بعد اون شب من تا ساعت ٦ سر كار بودم و بعدش هم بايد مى رفتم تمرين. خلاصه عذر خواهى كردم و مریم هم با ناراحتى خداحافظى كرد. فرداى اون روز در محل كار وقت نهار ديدم مریم برام مسيج گذاشته كه سامان جسيكا ساعت ٧ شب مى خواهد بره شب پاريس را ببينه و احتمالا مشروبى هم بخوره ولى شهر را بلد نيست و از طرفى هم من نمى توانم بچه ام را خانه رها كنم و صبح زود هم بايد برود مدرسه…خلاصه از من خواهش كرده بود كه جسيكا را ببرم بيرون. چون شب قبل نرفته بودم ديدم اگه باز نه بگم ديگه واقعا ناراحت ميشه . مسيج دادم باشه ساعت ٨ شب بگو اماده باشه ميام با ماشين دنبالش.بعد از كار رفتم خونه و دوش گرفتم و ته ريشم را مرتب كردم و كت و شلوار و ادكلن و …ساعت حدود ٨ بود كه رسيدم منزل مریم با برخورد گرم مریم و جسيكا روبرو شدم . جسيكا يك خانم حدودا ٣٤ ساله نسبتا زيبا ، قد متوسط و و سينه و باسن نسبتا بزرگ ولى سفت. چهره اش خيلى دوستانه و وقتى صحبت مى كرد چشماش برق مى زد و با حرارت و گرمى صحبت مى كرد.با خدا حافظ از ليلا رفتيم داخل شهر و نشستيم يكى دو تا مشروب زديم و كم كم بهش نزديك شدم و بوسش كردم و ديدم اون هم مايل هست البته اينجور نيست كه خارجى ها سريع لب بدهند ولى تصورم اينكه چون مریم منو بهش معرفى كرده بود بهم اعتماد كرد و از طرفى مى دونست كه فقط دو سه روزى پاريس هست و بعدش بر مى گرده كانادا. خلاصه كمى كه مخش را زدم به دعوتم رفتيم خونه من تا بعد از يكى دو ساعت با هم بودن برسونمش منزل مریم.و اما قسمت اصلى ماجرا قدم اول كه گذاشتيم داخل خونه مثل اينكه هر دو منتظر اين لحظه بوديم. چسبوندمش به ديوار زل زدم به چشماى سبزش دستام روى باسنش و لبشو مى خوردم و گوش و گردنش را مى بوسيدم و اونم نفس نفس زنان لبام رو مى خورد . چرخوندمش سمت ديواريكى يكى لباساشو در اوردم سينه هاشو از پشت تو دستام گرفتم و و محكم از پشت بهش چسبيدم و گردن و شونه هاشو ليس مى زدم و مى خوردم كه ناله اش در امده بود … شلوار جينش را تا به زحمت در اوردم دو تا لمبه گرد و خوش فرم افتادند بيرون كه يك بند نازك شورت تانگ از وسط انها رد شده بود. امد بر گرده به سمتم نگذاشتم و نشستم پايين پاهايش طورى كه ٢ تا باسن خوشكلش جلو صورتم بود رنگ پوستش و موهاى بلوندش كه تا كمرش ريخته بود ديونه ام مى كرد دست گذاشتم روى لمبه هاش ، بازشون كردم و بوسيدم و بوييدم و شورتش را كه بندش دقيقا از وسط كسش رد شده بود را اهسته كشيدم پايين و رفتم وسط پايش و يك از پاهاش را كمى بالا اوردم و روى شانه ام قرار دادم واى ى ى ى ى شروع كردم با ليس زدن كسش ، زبونم را از نزديك سوراخ كونش تا بالاى كسش مى كشيدم و بالاى كسش كه مى رسيدم چوچوله هاشو گاز كوچولو مى گرفتم و مى مكيدم و اون با قدرت هر چه پایان تر مو هايم را مى كشيد و مى لرزيد و دايم مى گفت اوه ه ه مى ى ى ى گادددددد ، فاك ك ك ك ك … Wowwwww پاشو از روى شونم برداشتم و باز نشستم پشتش در حالى كه ايستاده بود كمى خم شد و صورتم را كاملا كردم وسط باسنش و با زبونم تا مى تونستم كونش را ليس زدم كه ديگه از فرط شهوت ناى ايستادن نداشت.بغلش كردم و بردمش رو تخت همان طور كه روى شكم خوابيده بود يك بالش بزرگ گذاشتم زير شكمش طورى كه كونش به سمت بالا خم شد و از كشو كمد لوشن ماساش برداشتن و نشستم پايين زانو هايش خداى من چى مى ديدم داشتم با ديدن كونش ديونه مى شدم شروع كردم چرب كردن كونش و هر از چند ثانيه با يك دستم كاملا شيار كونش را مى ماليدم تا بالا ، ناله اش رفته بود بالا ، تو همون حالت با ملايمت موهاشو كشيدم كه باعث شده سينه هاش بالا امد و با دست ديگم كه اغشته به لوشن بود شروع به چرب كردن سينه اش كردم كه تو دستام مى لغزيد دراز شدم كاملا روى كمرش طورى كه هنوز سينه اش توى دستم بود و كيرم وسط چاك كونش و گردنش را مى خوردم و لب ازش مى گرفتم …ديوانه شده بود طورى كه بعد از چند دقيقه كه كيرم را جلوى صورتش گرفتم مثل ادمى كه چندين ساعت توى صحرا از گرما هلاك اب باشه كيرم را گرفت و استادانه ساك مى زد و برام مسجل شده بود كه مى خواهد كم نياره ١٥ دقيقه روى تخت دراز كشيده بودم و اينقدر كير، زير كير ،تخم هام ،باسن و سوراخ كون را خورد كه يك ان از خود بى خود شدم و هلش دادم عقب و به روى شكم خوابوندمش و نشستم پايين زانوهاش باز و كيرم را از پشت گذاشتم داخل كسش و با دست لمبه هايش را باز مى كردم و تماما از كس مى كشيدم بيرون و با يك ضرب محكم مى كردم داخل طورى كه لمبه هاش مى لرزيد و دايم داد مى زد مى گفت سامااااااااان فاك مى هاردر ( محكم تر بكن سامان) ١٠ دقيقه كه گاييدمش برش گردوندم و پاهاش را گذاشتم روى شونه هام چند بار با ريتم ملايم خيلى ى ى ى اهسته پایان كيرم را مى كشيدم بيرون و محكم جا مى زدم و به چشاش زل زده بودم طورى كه ناخنش عضلات كتفم را خراش مى داد و جرى تر مى شدم كه ديدم داره محكم تر از قبل بازو هام را فشار مى داد و نفس نفس مى زد و داد مى زد فاك مى ، هاردر ، هاردرررررررر (بگا ااااااااا منو محكم تر محكمترررررررر) متوجه شدم از حالت صورتش كه ارگاسم شده منم سرعتم را زيا كردم برا ٣٤ دقيقه اينقدر محكم تلمبه زدم كه بعد از چند لحظه ابم امد و تمامش را ريختم تو كسش و خيس عرق تو بغل هم ولو شديم تا چند دقيقه سكوت بود كه با صداى زنگ تلفن كه مریم بود به خود امديم و جواب تلفن را دادم و گفتم جسيكا اكى هست و تا سى دقيقه ديگه مى رسونمش خونه … بعد از مرتب كردن سرو وضعمون جسيكا را رسوندم خونه مریم و خداحافظىد كردم. توى راه جسيكا مسيج داد كهDear Saman You are awesome and i never ever forget tonightسامان عزيزم تو خيلى خوب هستى و من هرگز امشب را فراموش نخواهم كرد.مریم چند مدت بعد كه ديدم بهم چشمك زد و گفت جسيكا خيلى بهش اون شب خوش گذشته مرسى اقا سامان گل ل ل لمنم قرمز شدم و گفتم خواهش مى كنم .اميدوارم دوستان شاد و سلامت باشيد در ايران.نوشته سامان
0 views
Date: November 25, 2018