در روزگاران قدیم پسری به اسم جلاق الدین زندگی میکرد که پسر فقیری بود و همی کیر بزرگی داشت که به دلیل نبود کس میمون دست اموزش (جلقو)در امان نبود روزی از روز ها جلاق الدین و جلقو پیرمردی راملاقات کردند.پیرمرد که از فقیر بودن جلاق الدین باخبر بود به او وعده ی پول عظیمی داد که در مغز گوزیده اش هم به آن نمیرسید به شرطی که به غاری برود و چراغ کهنه ای را برای او بیاورد .جلاق الدین وقتی به غار رسید صدایی شبیه انجلینا جولی گفت میتوانی وارد شوی ولی نباید به چیزی دست بزنی فقط میتوانی چراغ را برداری .جلاق الدین و جلقو از پله های غار پایین آمدند همه جای غار پر از دختران نوجوان و جوانی بودکه لخت مادرزاد بودند و سینه های متوسط ٫پاهایی به صورت هفتی باز شده و کس آن ها صورتی روشن بود و با لبخند کس های خود را میمالیدند .جلاق الدین با قیافه ای شبیه بز و کیری به قد درخت که از دشداشه اش پیدا بود گفتخدای من این ها را ببین چشمان جلقو (میمون)هم که به میمون مؤنثی که کنار دختران بود گرد شد و هوس کرد با آن میمون نزدیکی داشته باشد و با سرعت به طرف ان دوید که جلاق الدین نعره کشید دست نزن که اگه دست بزنی کونمون میزارن میمون هم بلافاصله دستش را عقب کشید.بلاخره بعد از ساعت ها و گذر از دخترانی که هرچه جلوتر میرفتند به زیبایی آن ها اضافه میشد به چراغ رسیدند چون چراغ آن طرف پل بود جلاق الدین به میمون گفتهمین جا بمان و به چیزی دست نزن وقتی به چراغ رسید داشت به هفت جد پیرمرده فحش آبدار میداد و گفت خواهرم گاییده شد تا این چراغ کیری را ببرم؟ آن طرف پل جلقو داشت به میمونی که با ناز و ادا کسش رو میمالوند توجه میکرد که با چشمک میمون پرید و شروع به زنائی داغ با میمون مؤنث شد جلاق الدین تا این لحظه را دید فریاد زد نه جلقو ولش کن که دیگر کار از کیر گذشته بود و دیوار ها شروع به لرزیدن کردند پایان دختران نوجوان به علاوه میمون مؤنث ناپدید شدند و زمین شروع به فرو رفتن کرد طوری که جلاق الدین و میمون عین گراز داشتند فرار میکردند که تو فرو رفتگی که داشت وسیع میشد نیفتند.به در ورودی رسیدند و با هزار فکر خیال داشتند به چراغ کهنه نگاه میکردند.جلاغ الدین تو راه برگشت داشت گرد و غبار چراغ رو میگرفت که یک دفعه با یه صدایی شبیه به گوز یک دختر بسیار زیبا ظاهر شد که تا آن موقع کسی مثل او را ندیده بود دختر تا جلاغ الدین را دید گفت ارباب آماده زنا با شما هستم فرمان دهیدجلاق الدین که کیرش خوابیده بود دوباره بلند شد و با همدیگر به خانه مجردی رفتند و آماده سکسی آتشین شدند هنگامی که لخت مادر زاد شدند جلاق الدین متوجه شد که ان دختر در اندامش هیچ گونه موی اضافه ندارد و کسی بسیار براق و درخشان دارد کیرش را در کس دختر سه چهار باری شلاقی میزد و در یک لحظه پایان آن درخت تنومند را در کس دختر نهاد و مانند گشنه ها یه نیم ساعتی تلمبه زد و در آخر پایان آبش را در کس دختر خالی کرد حالا او دیگر یک خانم دارد و در حال حاضر سه تا بچه دارند و در خوشی زندگی میکنندنوشتهانگشت وسط
0 views
Date: November 25, 2018