کوله پشتیم رو انداختم رو شونم.هی از بس خانواده ام حرفمو نفهمیدن که مجبور شدم از خونه فرار کنم.گناه من تنها درخواست کمی آزادی بود.21 سال داشتم ولی پدرم اجازه استفاده از موبایل رو بهم نمیده. بدون چادر مشکی و هد اجازه بیرن رفتن نداشتم.دانشگاهم نذاشتم برم که یه وقتی به گناه وسوسه نشم.بخاطر همین خونه رو ترک کردم.تو خیابون گشت میزدم و میدونستم شب جز پارک جایی رو واسه خواب ندارم.شب شد.حدود دوازده بود.صدای بوق ماشینی منو وادار کرد تا به خیابون نگاه کنم.تندر سفیدرنگی بود.یه پسر توش نشسته بود.- خانومیدر خدمت باشیم.خاااااااااانوم.یه شبه ها.پول خوب میدم-گمشو عوضی-برو پدر تو اهلش نیستی-برو آشغالماشین رفت.فکر کردم.تا اخر عمر که نمیتونستم تو پارک بمونم.پنجاه هزار تومن داشتم بلاخره تموم میشه که.تصمیم گرفتم ماشین بعدی اگه اومد سوار شماز شانس خوبم یه ساعت بعد یه بی ام و کوپه قرمز اومد.چندتا بوق زد.منم با یه عشوه سوار شدم.-جیگر اسمت چیه؟-یلدا-من بردیام.جنده ای؟-نه-پس چرا سوار شدی؟-میخوام واسه اولین بار سکس کنم-نه بابا.پس فردا میندازی گردنمون کونمونو میگان.پیاده شو-نه.من اگه میخوای اصلا این دفعه اول پول نمیگیرم-باشه ولی اگه چیزی بگی مطمن باش زندت نمیزارم-باشهرسیدیم خونش.یه خونه ویلایی شیک.رفتیم تو.منو برد تو اتاق خواب و گفت آماده شو تا من برگردملباسامو در آوردم.لخت شدم.رفتم زیر پتو.در باز شد.خودش با یه پسر دیگه اومدن.سکته کردم.قرار بود یکی باشه ولی حالاپتو زدن کنار.ترسیدم خواستم فرار کنم.نذاشتن.اون مرده که اسمش سپهر بود لبامو بوسید منم همراهیش کردم.بردیام سینه هامو میخورد.حال میکردم.شدیدددددددددددکیراشونو گذاشتن دم دهنم.از هر کدوم یه لیس میزدم و تخماشونو یه گاز کوچو میگرفتم که دادشون بلند میشد .پاهامو به دو طرف تخت بستن.بردیا کیرشو گذاشت دم کسم .آروم فشار داد.یه کم رفت تو.سوزش عمیقی حس کردم.درد داشت خیلی.کیرشو درآورد و خون کمی که روی کیرش بود پاک کرددوباره آروم کرد تو و آروم تلمبه زد.من جیغم رفت هوا که سپهر یه چک زد تو گوشم که بیحال افتادم.انقدر کرد که من ارضا شدم و اونم بعد از من بعد از چند دقیقه ارضا شد.حالا نوبت سپهر بود.ولی من اصلا نمیتونستم ادامه بدم..سپهر خوابید.بردیا منو رو سپهر خوابوند و کیره سپهرو همونجوری کرد تو کسم و منو بالا پایین کرد. منو کرد که من دوباره ارضا شدم.اونام منو خوابوندنو سپهر آبشو ریخ تو دهنم و مجبورم کرد قورت بدم.دیگه از شدت خستگی تو بغلشون خوابم برد.صبح بیدار شدم دیدم بردیا پولو گذاشته رو تخت.مقدار پول خوبی بوداز خودم بدم اومد.من دختر شریفی بودم.حالا با جندگی پول در بیارم؟؟پولو بر نداشتم.تصمیممو گرفته بودممادر و پدر عزیزم.سلام.بزرگترین اشتباه من تو زندگی ترک خونه بوددوستتون دارم.حلالم کنید.خداحافظنامه رو تو صندوق پستی انداختم.گوشه پارک نشستم.تیغ رو در اوردم.طبق متنی که خوندم خیلی دقیق و با درد فراوان رگمو میزنم تا از این دنیای بیرحم نکبتی خلاص شم.این داستان واقعی نبود ولی در جامعه امروز ما ممکن است هر هفته چند خانم اینگونه بمیرندامیدوارم دیگه تو جامعه ما این اتفاق ها نیوفتهنوشته سارا
0 views
Date: November 25, 2018