جنده میخاد تو آشپزخانه کون بده
مقدمه:
من با یه خانمی تو تلگرام آشنا شدم که تقریبا همسن مادرم بود
اوایل شوخی شوخی بهش میگفتم مامان اما رفته رفته یه حس مادرانه افتاد تو دلش و منو مثل پسرش میدونست منم اونو مثل مادر دوس داشتم
یه جور مثل فانتزی لیتل بوی و مامی بودیم با هم
اون اوایل تو تلگرام باهاش خیلی راحت درد و دل میکردم از همه چیزایی که به هیچکس نمیگفتم بهش میگفتم
از جق زدنام میگفتم تو حموم و اون همیشه میگفت مامان قربونت بره ایشالا یه زن بگیری زودتر راحت شی
از دوس دخترام میگفتم و هیکلاشون و اینکه هیچکدوم بهم ندادن
و اون همیشه دلداریم میداد
یه چند باری مامانم اومد تهران و باهم ملاقات داشتیم بهش واقعا از ته دل میگفتم مامان
مامانم بندر ساکن بود و سالی 5 الی 6 دفعه میومد تهران
و هر سری هم به من سر میزد
و اما داستان:
آخرین باری که اومد تهران عید 97 بود خانواده منم رفته بودن شهرستان من به خاطر اینکه مامیمو ببینم موندم تهران
ازش کلی خواهش کردم به جای اینکه بره خونه خواهرش بیاد پیش من بمونه شب رو
اونم دید من دیگه از اصرار داره گریم میگیره قبول کرد
اومد پیشم و خلاصه بگم براتون یکم تو بغلش خودمو لوس کردم گفتم مامان گفت جونم پسرم گفتم من شیر میخوام
گفت پررو نشو برو اونور ببینما
من یکم ترسیدم فکر کردم زیاده روی کردم رفتم عقب تر نشستم حالت شرمندگی گرفتم به خودم
مامان جونم شام رو که خوردیم باهم رفت یه لباس آزاد پوشید تاپ یقه باز که سینه هاش حسابی بیرون بود
و یه شلوارک تنگ که همه چیزای خوبش رو میتونستم از رو لباس دید بزنم
من راهنماییش کردم به اتاق خوابم روی تخت من دراز کشید مشخص بود خیلی خستس
بهش گفتم مامان منم بغلت میخوابما
گفت بخواب پسرم
منم لباسامو آزاد کردم با شلوارک و رکابی رفتم بغلش
داشتم یکم وول میخوردم که ازم پرسید چی شده
گفتم مامان پاهام عرق سوز شده میسوزه ( الکی نگفتم واقعا میسوخت )
گفت الهی مامان بمیره برات چرا زودتر نگفتی
از تختم بلند شد رفت سراغ کیفش یه کِرِم برداشت گفت بیا مامان بماله برات
منو میگی تعجب کردم ولی ذوق هم کردم
با یه خجالت خاصی رفتم خوابیم رو تخت
کِرِم رو برداشت ریخت تو دستش دراز کشید کنارم
دستشو برد تو شلوارکم لای پاهامو لمس کرد گفت اینجاس گفتم آره ولی اینجا کرم بمالی شرتم کثیف میشه مامان
گفت خب درش بیار
شرتمو کشیدم پایین شلوارکمم همینطور
اما چیزی رو اون زیر نمیدیدم چون پتو رومون بود
مامان با کِرِم لای پاهامو ماساژ میداد اون جاهایی که عرق سوز شده بود منم سرمو گذاشته بودم رو سینش آرامش میگرفتم
کیرمم راست شده بود داشتم از شق درد میمردم آخه دستش اتفاقی میخورد به کیرم هر از گاهی
دنبال یه بهونه بودم که کیرمم لمس کنه
گفتم مامان
گفت جونم پسرم گفتم اونجامم میسوزه میشه به اونم کِرِم بمالی؟
با یه لحنی که انگار زیاد راضی نیس گفت باشه
کیرمو گرفت دستش و شروع کرد کرم مالیدن و ماساژ دادن
و منم داشتم لذت میبردم
ازش خواستم دستشو مشت کنه دور کیرم
با لحن خنده گفت دیوونه میخوای منو گول بزنی کیف کنی واسه خودت؟
با لحن التماسی گفتم مامان خواهش میکنم خیلی بهش نیاز دارم
اینو که گفتم شروع کرد برام جق زد
من هی میگفتم تند ترش کن گاهی اوقات میگفتم آروم تر بزن
و اونم به حرف من گوش میکرد
خیلی حال میداد بهم خیلی خوب برام جق میزد
گفتم مامان یه لحظه دستتو سفت نگه دار من خودم تلمبه بزنم عقب و جلو کنم تو دستت
یه لبخندی زد و دستشو نگه داشت من تو مشتش کیرمو عقب و جلو میکردم
بعد از چند دقیقه دوباره ازش خواستم اون با دستش عقب و جلو کنه
همینجوری که حشرم میزد بالاتر بهش گفتم مامان میشه به ممه هاتم دس بزنم
گفت نه
گفتم ماااامااان با لحن بغض آلود
گفت نه دیگه پررو نشو اینم دارم باهات همکاری میکنم چون میدونم نیازداری
گفتم مامان قول میدم دیگه اذیتت نکنم بذار ممه هاتو لمس کنم
گفت ای بابا باشه
همینجور که برام جق میزد ممه هاشو گرفتم دستم شروع کردم به مالیدن
از روی لباس البته
هی هم بهش میگفت مامان دوستت دارم
اونم میگفت منم دوستت دارم پسرم و کیرمو تند تند تو دستش عقب و جلو میبرد
هی هم من صورتش رو بوس میکردم روی لبش بوسه میزدم
میخواستم لباشو بخورم نمیذاشت منم فقط بوسه میزدم
کیرم داشت میترکید از حشر
داشتم از این کار لذت میبردم
تو گوشش آه میکشیدم میگفتم مامانی خیلی لذت میده بیشتر عقب و جلو کن تند تر برام جق بزن
اونم میگفت ای جان پسر گلم لذت ببر از دستای مامان لذت ببر از سینه های مامان که تو دستته
داشتم احساس میکردم نزدیک ارضا شدنمه
با اینکه دوس نداشتم حالا حالا ها این حال کردنم تموم شه
گفتم مامان آبم داره میاد کجا بریزم
گفت هرجا دوس داری بریز که حسابی لذت ببری پسرم
گفتم میشه لای ممه هات بریزم؟ گفت باشه شیطون
نشستم کنارش همینجوری که داشت برام جق میزد با اون یکی دستش یقه تاپشو کشید پایین تر ممه هاش بیشتر معلوم شد
یه آه بلند کشیدم گفتم داره میاد آه
آبم اومد کیرمو چسبوندم لای چاک ممه هاش ( نمیدونی چه لذتی داشت اون لحظه )
تمام آبمو وسط ممه هاش تخلیه کردم
بیهوش افتادم تو بغلش و لباشو بوسیدم
گفتم مامان مرسی، ببخشید اذیتت کردم
گفت اشکال نداره پسرم خوشحالم که خالی شدی
بعدا با همین مامان فرداش یه کار دیگه هم کردم که تو داستان بعدیم میگم براتون