…قسمت قبلمامانم با اون دوست پدرم فرار کرده بودحق داشت شاید هرکسی دیگه هم بود همین کارو می کرد اون رفت دنبال عشق و حالش من سرکوفتشو از هوو شنیدمهمایون نذاشت برم سرک بکشم فقط اون همسایه خبرمیاورد بابای معتاد خانم بیوه که خانم دوم شده ننشم فراریاین شد پیشینه زندگی من روزامو با همایون سرو کله میزدم هدیه من دختر برگ گلم تازه می تونست جمله کامل بگهک سه سالش بود ویر زبون باز کرده بودمریم من که بعد هدیه بود هنوز از شیر نگرفته بودمش که باز عق زدنام شروع شداز دیوارها بدم میامد از بوی زیرزمینباز من حامله بودم باز نازم خریدار داشتباز حرف حرف من بود باز بریزو بپاش بهادر شروع شدطلا بود که تو دستم میامد انقدر درگیربچه ها بودم یه بار نپرسیدم مگه یه سبزی فروشی چقدر سود داره که انقدر همه چی خوب شده؟به ذهنم میامد اما بی خیال شده بودم به من چه از هرجا میاد بیادبهادر گفته بود اگه پسر باشه یه انگشتر و گردنبند بهم میده دختر باشه یه تو گردنی سه شنبه بود یه سه شنبه نحس هوس آب دوغ خیار کرده بودم رفته بودم دوغ بگیرم از ماست بندی که کاش پام قلم می شد و نمیرفتمپله اول ماست بندیپله دوم ماست بندیپله سومپله….پله هفتم رفتم و دوغ و ماستمو گرفتم که بیام حساب کنمچی دیدم کاش کور می شدم،کارد به شکمم میخورد با این ویارونمپرده پستو مغازه تکون خورد و یه دختر اومد بیروناشتباه میدیدم؟خودشه؟پلک میزنمچشمامو می مالمخودشه خواهر یکی مونده به آخرم عزیزهیه دختر ۱۰ ساله که تازه بلوغ شده تو پستو ماست بندی مرد ۵۰ ساله چه غلطی می کنه-آبجیماست و دوغ از دستم افتاد تف کردم تو ماست بندی عزیزه چه تند می دویید بهش رسیدم با بدبختی و نفس نفس زدن زدم زیر گوشش-چرا میزنی کاری کردم که تو کردی ؟_دهنتو ببند بزمجه-تو میدی خوبه واس ما خار داره_دهنتو ببند گوسالهمیزنه زیر گریهآره لال میشم تو رفتی پی خوشی ننم رفته پی دادنشما موندیم و بابای معتاد و مردای هرزه که به بهانه بساط میان و هزار غلط می کننمن شرف دارم به تو که بزرگتری من اگه میدم واس نون واسه مهتابهکه سالم بمونهسه ماه پیش که اون مرتیکه به اسم پدر منو به یه پیرمزد ۶۰ ساله به خاطر یه شب مصرفشفروخت پاهات کجا هوا بود؟نگاش می کنمگریه می کنه میرهتوان رفتن ندارم به دیوار تیکه میدم و میشینم زار می زنمشب با بهادر حرف میزنم زار میزنم جان همایون قسم میدم برم یه سر خونه بابامیگه رفتی دیگا نیا۴ ماه بعدارسلان به دنیا اومدبغض داشتم با خوشحالی برای خواهرم غم داشتم برای زندگی خودم شادپارادوکس بدی بودارسلان یک سالش نمیشه بهار خونه عوض می کنه به یه جا بهتر و بزرگتر اما بدون کشور و گلزار دیگه کلا خانوادمو یادم رفته بود سرم با بچه ها و وسائل گرم بودمن فکر می کردم بهادر رفته سراغ خلاف اما بساز وبفروشزندگی من شده بود ارسالان و همایونهدیه و مریم خیلی اهمیت نداشتم حرف حرف پسرها بودبه مریم نگاه می کنمچشمای بهادر موهای مشکی من ابروهای کمونی گونش مثل مادرم چال می افتهخدا کنه تو چاله نره مریم حواسش به دیوارهدیوار مگه چی داره؟مریممامانم نگام می کنه منم دارم دیوار میبینم دیوار مگه نگاه داره؟اگه شمام عاشق بشید دختر خانم دوم باشید باباتون بساز بفروش باشه و پول هم نزول بدهباید به دیوار نگاه کنیداگه عاشق پسری بشید که مامانش معلمه باباش مهندسه باید به دیوار نگاه کنیمن مریم دختر بهادر ومرجان خانم دوم هستمدختری که تو خونه کس بهش اهمیت نمیداد مادرم همش به فکر خودشیرینی برای پدرم بود که سمت خانم اواش نرهبابامم عشقش دوتا داداشام بودنمن و خواهرم مهم نبودیم همین که مدرسه میرفتیم لباس می پوشدیم اوضاعمون خوب بود و گرسنه نبودیم بهقول مادرم باید خدا شکر می کردیمخدا از گناه مادرم بگذره مامانمه دوسش دارم اما باید بگم هم از سرنوشت خودم هم خواهرم گلزار که مادرم باعث بدبختیش شد با اون شوهر پیدا کردنش قسم خورده بارها که نمی دونسته مرده معتادهگلزار خواهر ناتنی من بود اما دوسش دارم روزی نیست که یه آب خوش از گلوش پایین برهروزی نیست کتک نخورهبابام میگه بیا برگرد اما لج کرده انگار با خودشبا بابابا زندگی نمیدونم تو این گیرواگیر گلزار عاشق شدم گیر داده بیاد جلو اما با خانوادم کنار بیاد با اتفاق ۱۳ سالگی من چجوریکنار میاد؟اگه ازم بدش بیاد اگه بذاره بره؟بهش بگم یا نه دیوار میتونه کمکم کنهمن ۱۳ ساله با اون مردک هیز که مثلا برادر دوستم بود؟چطور بگم؟چطور قانعش کنم؟ادامه داردنویسنده نوشتداستن های من بیشتر واقعی هستن یا شبیه سازی شده اند اما زندگی من نیستن،مددکارم و به عنوان مددکار زندگی هایی که جالب و آموزنده باشه بدون سانسور می نویسمپس داستان های من زندگی خود من نیستنوشته رسپینا
0 views
Date: July 6, 2019