سلام به دوستان گرامی که این داستان را میخونند این داستان اولش رومانتیک اس بعد سکسی میشه حالا ببینید.من امیرم 22 سالمه بچه تهرون ولی نسبت به مشهدیها نزدیکم تا شمالی.یه روز منو دوستم رضا رفتیم به یک مسافرت دور ازخارج کشورمون ایران.پاسپورت داشتیم رفیتم به کانادا اونجا یه کم بشناسیم دوساعته که حرکت کرده بودیم با هواپیما بودیم.رضا بغل دستم نشسته بود گفتش که رفایم اونجا یه کاراموزهایی یاد بدم که تو ایران نیست.بعد بهش گفتم اونجا دختراش چطوریه دوست دخترهم اونجا پیدا میشه اون گفت اره.من از دست این سوالات برداشتم و خوابیدم.تا بیدار شدم بلندشم رسیدیم به کانادا.ادم عجب جایی بود هرکی بره اونجا گم میشه چون ادماش خیلی زیاده و دختراش هم ازاد بود و معرکه هایی من دیدم.من و رضا رفتیم به یک هتل واسه استراحت اونجا ویزا داشتیم که نوبت بگیریم جای خیلی باصفایی بود ولی بعد از یک ماه اومدیم ایران.بگم وارد هتل شدیم پسر عجب هتلی بود بزرگ بود.گیتار برقیمو رو اورده بودم چو که واسه خودم اهنگ میساختم مثلا از اهنگای مایکل جکسون و مدرن تاکینگ و انریکو اونم غمگین چون تحریرام همش ارومه.من و رضا اتاق گرفتیم وارد اتاق شدیم وای پسر دیگه خواستم تا اخر عمرم تو کانادا وایستم والا عجب جایی بود اتاق شیک براق زده و میز چینده روش دستمال کاغذی چینده بود دستشویی فرنگی و … چه جی بود.یه خورده گشنم شده بود وقت ناهار بود غذارو اوردن عجب ناهاری بود مرغ سوخاری و سیب زمینی و گوشت خرچنگو و میگو جون… اونجا یه دختری هم امد همسایمون بود خیلی خوشگل بود موهاشم بلند پاهاشم ازاد بود اسمش لینا بود دوست داشتم باهاش دوست شم تاحالا دوست دختر نداشتم ولی گفتم تو خارج کسی با ما دوست پیدا میشه.بله باهاش ناهار خوردم وبعد ناهارمون تموم شد رضا منو به لینا معرفی کرد و بهم دست دادیم و رضا منو بهش معرفی کرد دوست دختر رضا چون با رضا خیلی درمیون بود.با لینا اشنا شدیمو و حرف زدیم درباره ی زندگیمونو دختره خیلی هم چاش شده بود دلش میخواست بامنم دوست شه بعد ازم پرسید به زبان خارجیشغل شما چیه چیکاره اید؟منمگفتمتوکار خوانندگی و گیتار زدن و اهنگ نوشتنم شما چه کاره اید؟اون گفت من منشی شرکتمون مال بابامه هستم اقا مایکل میتونید به منم اموزش خوانندگی بدین هروز یاد بدین؟منم گفتم باشه الان گیتارمو اوردم یه چیزهایی نشونتون بدم درباره ی تارای گیتارو تن گیتار البته واسه من برقیه.بریم تو اتاقم تا دربارش حرف بزنیم بعد رضآ هم گفت منم باهاتون میام که همراهیتون کنم سه تایی رفتیم تو اتاق خالی هیچکس نبود رضا بهم گفت میخای مخ دوست دخترمو بزنی بگاییش ماله خودت خیلی هم خوشگله ها؟من به رضآ گفتم رضآ من دخترای اینجارو نمیشناسم میخوای توهم بیا تو باهم مخشو بزنیم واسه من بعد رضآ قبول کرد رفیتیم تو دیدیم لیناهه لباسای روشو دراورده نشسته که وسط سینه هاشم معلوم شد.فکرکنم فهمیده بود که میخوای مخشو بزنیم اونم که از خداخاسته کسکش.رفتم گیتاربرقیمو ازتو کیفم برداشتم امدم پیش لینا جون پسر چه سینه هایی داشت کیرم ولو شده بود همونجا خواستم کیرمو دربیارم بکنم رو سینه هاش وای پاهاش نرم بود دستمو گرفت گفت واسم بزن چی بلدی عزیزم من خواستم اهنگ مایکل جکسون که خودم عاشقشم بخونم اسمشم تو تنها نیستی خوندم یه کمی هم استرس داشتم بعد راحت خوندم واسش توضیح میدادم از تونو شعرو صداهو اونم خوشش اومده بودهی لبخند میزد و میخندید اینقدر این دختر ناز بود ادم دلش میخواست ببوسش.اون تقریبا بیست و سه سالش بود واسم مهم نبود چندسالش باش خودش عاشقم بود اهنگمو خوندم یه لحظه صحنه رومانتیک شد اومد کنارم چسبید بقلم کرد بوسید منو بعد من لبشو خوردم یخورده ترسیده بودم بهم گفت خجالت نکش راحت باش من دوست دخترتم.منم بخودم اومدم و لب میگرفتم پسر عجب دهنی داشت میخواستم بخورمش بعد بهم گفت بسه منم ول نمیکردم بعد از ده ثانیه لبشو ول کردم شدامن پاشو دراورد کسشو دیدم پسر جون چه کسی برونزه ادم حال میکرد بعد یه خورده لباشو خوردم لینا هم حشری شده بود.ازلبش شروع کرم به خوردن تا جای کسش همیجوری میخوردم رسیدم بکسش زبونم کردم داخل کسش اونم همینجوری حشری تر میشد سرمو گرفت فشار میداد به کسش میمالید محکمو محکمتر همینجوری میخوردمو میخوردم بعد شلوارمو دراورد کیرمو بازکرد و همدیگرو لخت کردیم واومد کیرمو ساک بزنه گکیرمو کرد دهنش همینجوری ساک میزد اروم اروم بعد تند اروم تن ساک میزد چه قدرم گرم بود دهنش موهاشو گرفتم کیرم تندتند تو دهنش تلمبه میزدم پسر انکارداری ابجوش چرب میکنی.بعد بلند شد دستشو گرفتم بهم گفت دوست دارم بقلش کردم انداختم روی تخته خوابم کیرمو کردم ازتو کسش تا خواستم بکنم تو کسش گرمارو حس کردم و کونشو میگرفتم تلمبه میزدم پسر عجب کون و کوسی قشنگی داشت کردم توکسش توخودتو بجای من عجب کسی باز بود راحت رفت کسش من حال کردم که باهاش همینجوری تلمبه میزدم و برگشت روپاش نشست بعد اومدم کیرمو کردم توکسش باز تلمبه تلمبه میزدم بعد از دو دقیقه با جاهامون عدض شد کیرمو ساک میزد عین جیگرا میخورد و بعد کسشو عمودی برد بالا واسم غلمبه کرد کردم توکسش تلمبه تلمبه میکردم یه خورده دردشم گرفت حال میکرد حسابی لینا جونم بلند شد سینه ها گنده ی نرمشو اوردجلوم کیرمو گرفت کرد لای سینه هاش من متلمبه میزدم انگار داری کون نرم میکنی داشت م کم ابم میامد بعد کیرم کردم دهنش تلمبه میزدمکیرم یه زره داشت میسوخت داشت همینجوری تو دهتش میکرد میخورد جون ابم داشت میامد ابم ریختم تو دعنش بعد پس داد بیرون ابم اندازه یه مشت اومد بیرون خودم باورم نمیشد بعد لینا برگشت خندید بهم گفت به زبان انگلیسی چه قدر ابخوشمزس عزیزم.منماره لینا جون یه خورده هم خوابیدیم باهم توبقلم لینا خواب برده بودش رضا هم رفته بود به مهمونا میرسید.منو لینا خوابمون برد بعد از چهلو پنج دقیقه بعد بلند شدیم یهورده هم مشروب خوردیم و خوشگزروندیم و گپ زدیمو و خندیدیم ساعت نزدیک ده شب بود من از لینا خواستم خدافظی کنم که اون به من دست داد و شمارشو داد که با هم بیشتر بگردیم و درمیان باشیم فردای اون روز با لینا قرار گذاشتیم که به یک پارتی بریم که یکی از اشناهای رضابود اسمشم dj jacki بود وقتی وارد شدم اونجا از یک دیکوی ایرانی هم بزرگ بود با بچه های مشروب خوردیم خندیدیمو رقصیدیم من که خیلی مست شده بودم بعد رضابعهمن گفت خودتو کنترل کن منم نتونستم خودمو کنترل نکنم رضا منو به اتاقی پر از دختر بود پسر عجب کسایی اونجا بود دخترا خیلی بهم نگاه میکردند چون خیلی خوشیپ بودم میدونید که دخترا اداما خوشتیپو ول نمکنن.یکی از دخترا اومد کنارم ازم سوال کنه.گفت شما تازه اومدین کانادا منم جواب ندادم خیلی هم سرم گیج میرفت واحساس پررویی رو داشتم دختره بقلم کرد منو لب گرفت منم که مست بودم بقلش کردم از فرصتم استفاده کردم هیچی حالیم نبود کیرمو میخورد و کسشو میخوردم دیگه گاییدمش تقریبا بیست و یک دقیثه گذشت و ابم اومد کردم دهنش دختره هم اومد بقلم کرد و ازم لب گرفت منم لباشو میخوردم کلی خوش گذشت بعد رفتیم هتلو خوابیدیمو صبح شد یه صبحونه باکلاس و تمیز زدیم تو رگ بعد از یه ساعت بعد یعنی ساعت 845 بود.من لینا بهم قرار گذاشتیمو رفتیم یه رستورانی رضا رفت واسم کت شولوا بخره که خوشتیپ تر بشم برم سر قرار یه دختر خارجی منو بد نبینه .کت شلواریکه رضااواسم گرفت خیلی گرون بود ولی هزینش واسم مهم نبود دادم تنم کردم رفتم سر قرار اونجا رضا یه میز رضف کرد رفتم رو نشستم لیست غارو اوردن سینیورم داشت پسر چه رستوران باکلاسی بود غذآ و پیش غذآ رو سوپ درشا و غذا رو هم همون مرغ سوخاری خودمونو گفتم بیارن و لیتنااومد چه قدر خوشگل شده بود دامن کوتاه و کت کوچیک تنش کرده بود موهاشو خوشگل کرده و ارایش خوشگل کرده بود من داشتم ذوق میرکرم از اینکه خوشگل شده بود به هم دست دادیم نشستیم پبیشغذا رواوردن خوردیم و گپ میزدیم درباره ی خودمون و باهم رومانتیک نگاه میکردیم منم داشتم با تلفنم ثحبت میکردم پدر و مادرم بودن که احوالمو میپرسدن از کانادا و دوست دخترم لینا بمن گفت کی بود عزیزم؟گفتممامانم بود عزیزم ؟بعردشاممونو خوردیم رفتیم بیرون قدم زدیم باهم صحبت میکردیم که هوای کاادا چجوریه و دیگه حرفای رومانتیک هم میزدیم کلی شب خوبی بود و رومانتیک ولی واسه اون لذت بخش بود بعد ازون به بعد باهم بودیم میرفتیم بیرون و کلی باهم سکسم میکردم و باین همه چیزا بهترین جای دل من بود کانادا خیلی خوش گذشت .بهترین شهربود چندتا لباس ازونجا خریدم بعد یه ماه بعد شد من تصمیم گرفتم برگردم تهران که پاسپورت بگیرم اما لینا نمیخواست مندوازدست بده چون خیلی دوستم داشت ا اه اون عاشقم بود من بهش گفتم بیا باهم بریم ایران .روز بعدش رفتم واسه اونم پاسپورت گرفتم که بریم ایران ولی رضآ تصمیم گرفت نیاد ایران اون موند ایران تا با دخترا اونجا رفیق شه بله رضا نیومد منو لینا رفتیم ایران و باهم ازدواج کردیم یکسالی که باهم ازدواج کردیم و این خاطره ی من الان 25 سالمه اگه نظر دارین بدین ممنوننوشته جواد
0 views
Date: November 25, 2018