سلام دوستان پاشا هستم 25 ساله؛این داستانهایی که میخوام واستون بنویسم خاطره های جونی منه امیدوارم خوشتون بیاد؛این بر میگرده به سن 19 سالگی من؛یک روز با دوستم امین که 3سال از من بزرگتر بود به قصد عشق وحال رفتیم که تو خیابون دوری بزنیم امین بهم گفت کنار یک عابر بانک نگه دار کار دارم منم ایستادم امین رفت که پول بگیره منم داشتم به 2 خانوم که تو خیابون قدم میزدن وخیلی سکسی بودن نگاه میکردم که کار امین پایان شد و نشست تو ماشین با انگشت اونارو به امین نشون دادم که گفت برو سمتشون ؛رفتم امین با کلی زبون بازی مخشون رو زد تا سوار ماشین شدن ؛یکیشون که کوچکتر بنظر میرسید یه پوست سفید وبلوری داشت و خیلی ناز بود خوشگل قد بلند و مانکن اون یکی هم همینجوری بود ولی سبزه بود بازم هلویی بود واسه خودش؛راستی من قدم 180و وزنمم 80 هست قیافمم بد نیست امین هم خوش قیافه بود با موهای بلند با همین مایه های هیکل خودم که اون موقع دانشجوی سال اول حقوق بود ؛خب بعد 1ساعت تابیدن تو خیابون در حالی که خیلی باهاشون گرم گرفته بودیم فهمیدیم که این 2تا خواهرن کوچیکه صبا و أون یکی سمیرا بود دندونم درد گرفته بود و میخواستم برم خونه که اونارو توکوچه شون پیاده کردیم و رفتیم البته شماره هاشونو گرفتیم و قرار شد من با صبا وامین با سمیرا دوست شه.رفتم امین رو پیاده کردم .خونشون 2کوچه بعد کوچه ما بود .خودمم رفتم خونه و یک ذره اسپری به دندونم زدم کمی که دردش بهتر شد رفتم سراغ گوشی و به صبا زنگ زدم صداش از پشت گوشی خیلی ناز شده بود یه جوری حشر توش موج میزد بعد از کمی چرتو پرت قرار شد که 2روز بعد یعنی پنجشنبه شب بیان خونه من تا با هم باشیم خوش بگذرونیم . من تنها زندگی میکنم و خونوادم تو شهر دیگه ای هستن .این 2روز گذشت و من با تلفن با صبا حرف میزدم امین هم کمی با سمیرا حرف میزد ولی گفت که از سمیرا زیاد خوشش نمیاد.دم غروب بود که منو امین داشتیم قلیون میکشیدیم که صبا زنگ زد ادرس میخواس منم بهش دادم بعد نیم ساعت صدای زنگ در منو متوجه اومدن اونا کرد و در رو براشون باز کردم صبا و سمیرا مثل هم لباس پوشیده بودن وخیلی به خودشون رسیده بودن. اومدن تو بعد سلام واحوال پرسی نشستن من نگاهم نا خوداگاه رفت و سمیرا برنزه کرده بود خیلی ماه شده بود زنگ زدم ۴تا پیتزا اوردن خوردیم و رو کانپه ولو شدیم و داشتیم یک فیلم اکشن میدیم که خیلی مسخره بود حوصلم سر رفته بود و فقط تو فکر کردن این 2جیگر بودم که بلاخره فیلم ساعت 10تموم شد البته در حال فیلم دیدن در مورد مساعل اجتماعی هم حرف میزدیم .خب رفتم یک شیشه ویسکی اوردم و نشستیم روبری هم و داشتیم میخودیم نصفه بطری پایان شدتصمیم گرفتیم بخوابیم ساعت حدود 12بود سمیرا و صبا هم توپ توپ بدو صبا تو بغل مو ولو بود خیلی مست بود گیج گیج منم مست بودم امین و سمیرا هم نشسته بودن امین زیاد به سمیرا محر نمیزاشت من که دیدم صزذ خواب رفت رفتم رو تخت تو اتاق انداختمش البته اتاق خودم نه بعد اومدم تو هال نشستم کنار بچه ها امین گفت من باید برم خونه پدر بزرگم حالش بده نمیدونم چرا پیچوند ولی خب دیگه.امین رفت منم رفتم کنار سمیرا نشستم گفت خانمی بازم میخوری واست بریزم گفت بریز منم دیدم جوگیرشده ریختم خوب مستش کردم گفت پاشا جان خوابم میاد من که کیرم سیخ شده بود میخواستم زکنمش یک ذره باهاش ور رفتم با سینه هاش و کونش ولی اون مست بود هیچی نمیفهمید بردمش تو اطاق خودم گفتم بخواب یهو گفت صبا کو گفتم تو اون یکی اتاقه ولی تختش یک نفرست منم تو اون ور تخت بخواب منم اینور گفت باشه شب بخیر. داشت کیرم منفجر میشد نقشم گرفته بود رفتم بخاری رو خاموش کردم و یک پتو نازک هم انداختم روش و پتویی هم کشیدم روخودم خوابید م که بعد یک ساعت دیدم یک نفر اومد تو بغلم زیر پتو منم که تو ا وج شهوت بودم گفتم چیه؟ گفت سردمه .منم بی مقدمه لباش رو بوسیدم میدونستم چیزی نمیگه مست مست بود دستم هم روی سینش بودو داشتم سینه های سایز 70سمیرا جونم رو میمالیدم اونم در حال لب گرفتن دستش روی پاشا کچولو بود.سمیرا در حالی که لبمون رو هم بود دستش دو رو پاشا کوچولو گذاشته بود و میمالید منم اروم تاپش رو در اوردم سوتینش قرمز بود و از جلو باز میشد اونم اروم باز کردم از گردن شروع کردم تا رسیدم به 2 انار سرخ که به نرمی پر قو بودن سر سینه های سمیرا جونم برجستگیش بزرگ بود دیگه هیچ جا رو جز سینه های سمیرا نمیدیدم ؛چند دقیقه ای چنان با ولع میخوردم که انگار یک عمر گرسنهام خیلی لذت بخش بود اونم با دستش سر کیرم رو فشار میداد من دیگه توی یک دنیا دیگه بودم از طرفی سینه هاش واز طرفی ناله هاش دیوونم کرده بود بعد چند دقیقه از شون دل کندم و رفتم سراغ شلوارش همین که درش اوردم رایحه کسش داشت منو میکشت سریع لخت شدم دیگه طاقت نداشتم؛ شرت قرمزش رو از پاش در اوردم وافتادم رو کسش ناله های سمیرا به جیغ تبدیل شده بود البته اروم منم با نهایت شهوت کسش رو میخوردم خیلی خوش مزه بود داغ بود وبوی خوبی داشت بعد از 2 دقیقه سمیرا هی میگفت اهههههههههههههههه کیییییییر کیییییییر میخوام کککککیییییییر بده منم چر خیدم و کیرم رو طرفش گرفتم در حالی که سمیرا داشت ارضا میشد و با یک اخخخخخخخخخخخخ بلند ارضا شد ومن هنوز میخوردم 69 بودیم همین که کیرم رفت تو دهنش حس کردم الان ابم میاد واسه همین نذاشتم زیاد بخوره و برگشتم روش گفتم سمیرا جونم میخوام بکنم که اونم گفت من مال توام عزیز من ؛چون صبا به من گفته بود که سمیرا ازدواج کرده و جدا شده منم اروم کیرم رو حل دادم تو کسش ؛وای چه کسی بود محشر تنگ بود برام ؛کیر من زیاد بلند نیست متوسط و کلفته طاقت نیاوردم و تا ته فشار دادم داخل صدای اه اه سمیرا بهم حس خوبی میداد و در حالی که من به کس داغش تلمبه میزدم وپاهاش رو شونم بود حرفاش حشری ترم میکرد که میگفت بکن بکن منو جرم بده مردم بکن منو ؛بعد چند دقیقه بیحال شد این دفعه دومی بود که ارضا میشد منم بعد 5 دقیقه دیگه طاقت نیاوردم و پایان ابم تو کس سمیرا جونم خالی شد ؛کیرم رو کشیدم بیرون و به اومدن ابم از لای کن سمیرا جون نگاه میکردم سمیرا رو بوسیدم و گفتم بریم حموم?که گفت نمیتونه خودشو نگه داره و فردا اگر صبا بیدار شه میفهمه گفت خونه که رفتم میرم حموم ؛منم با کمک خودش لباساشو تنش کردم رفتم حموم تو حموم تو فکر کردن صبا بودم ولی نه اون شب اومدم بیرون خودمو خشک کردم لباس پوشیدم و تو بغل سمیرا جونم خوابم برد در حالی که سمیرا دستش وسط پای من بود ومنم دستم دور گردن اون؛نزدیکای 9صبح بود که با فریاد صبا از جا پریدم و دیدم داره دادو بیداد میکنه واز در خونه میره بیرون سمیرا هم بیخیال نشست گفت یک اژانس بگیر من برم جنده لاشی خانم ماشینو برد ؛گفتم الان چی میگی بهش که گفت چیزی که نشده ؛خودشو زده بود به اون راه و مثلا هیچی یادش نمیومد من خودم لباس پوشیدم بردمش وقتی رسیدیم در خونشون پیاده که شد گفتم ممنون گفتبرا چی?منم خندیدم و راه افتادم.دوستان من با موبایل مینویسم واسه همین غلط غلوط میشه ؛بازم عذر میخوام ؛شاد باشیدادامه …نوشته پاشا
0 views
Date: November 25, 2018