جون کوس و کون تری سام با کوس بلوند
سلام بر دوستان با حال شهواني
چند وقتيه كه خيلي از دوستان بزرگوار رو آوردن به داستان هاي تخمي تخيلي. مثلا يكي تو خيالش با مامانش سكس مي كنه، يكي در حالت مستي سكس مي كنه و بعد مياد لحظه به لحظه سكسشو مي نويسه، خيلي ها هم كه آبروي هرچي با سواده بردن، غلط املايي در حد لاليگا دارن. حالا بگذريم
مي خواستم قضيه سكس خودم با (نازي) دختري كه بعدها منشيم شد رو براتون بنويسم.
راستي يادم رفت بهتون بگم كه اسمم كيارشه و تو يكي از شهرهاي شمال غرب كشور زندگي مي كنم. من يه شركت دارم كه مديرش خودمم. منشي قبلي من بواسطه اينكه ازدواج كرد ديگه نمي اودمد. منم چند وقتي بود كه بدون منشي بودم. اين موضوع رو به چند از دوستان و آشناهام گفته بودم كه اگه يه منشي خوب سراغ دارن بهم معرفي كنن. يكي از روزها يكي از اون دوستان زنگ زد و گفت كه يه دختري اومده و دنبال كار مي گرده، مي خواي بفرستم بياد پيشت؟ منم گفتم بفرست. حدود يه ساعت ديگه ديدم دو تا دختر وارد دفترم شدن. يكي شون تپل مپل و خوشگل بود و يكي شونم بدقيافه و دماغ دراز. با خودم گفتم اين ايرج ديوث هم واسه ما بهتر از اين دماغو نمي فرسته. تعارف كردم بشينن. پرسيدم كدومتون دنبال كار مي گردين؟ كه يه هو ديدم تپله گفت من. خلاصه قند تو دلم آب شد. گفتم از فردا مي توني بيايي و كارتو شروع كني. حدود يك هفته اي از اومدنش مي گذشت. كون گنده و تپليش خيلي حشريم كرده بود. خلاصه يه روز نزديكاي غروب بود كه صداش كردم تو اتاق خودم. بعد كمي كه نشست رفتم پيشش نشستمو دستمو گذاشتم رو رونش. خلاصه يواش يواش بغل و … تا اينكه ديدم داره لمبهامو از جاش درمياره. باورتون نمي شه تا حالا اينجوري كسي لبامو نخورده بود. خلاصه يه 10 ديقه اي همديگرو خورديم و من بغلش كردم و بردم رو ميز ناهار خوري همونجا شلوارشو در آوردمو كيرمو كردم تو اون كون خوشگلش . آخ خ خ خ خ خ خ خ خ خ چه كيفي مي داد. خلاصه اونم هنگام كردن بهم گفت كه انوم از روزي كه منو ديده عاشقم شده و از اين جور حرف ها . سرتونو درد نيارم. بعد از اون روز كار يك روز درميان اين بود كه با هم سكس داشته باشيم و من از پشت مي كردمش. ( باور كنين اين كوني كه نازي داشت از صد تا كس هم بهتر بود) خلاصه يكسالي تو دفترم بود و من هم يك روز در ميان مي كردمش (ابته منهاي يك هفته اي كه پريود بود- كه اون موقع ها هم برام حسابي ساك مي زد- تون اين كارم استاد واقعيه)
تعطيلات عيد بود. اونا با خانواده شون رفته بودن گردش.
يه روز ديدم اس داده كه فردا بر مي گرديم. با هم قرار گذاشتيم كه بياد دفتر تا ببينمش.
خلاصه يه 10 روزي بود كه نكرده بودمش. اون روز كيرم بدجوزي شق شده بود. اين دفعه تو اتاق خودم خمش كردم و از پشت داشتم محكم تلمبه مي زدنم كه يه هو كيرم سُر خورد و محكم خورد به كوسش. وااااااي خون جاري شد و كلي اونورا رو كثيف كرد. خلاصه بعد اينكه خونش قطع شد فهميدم كه بخشي از پرده شو پاره كردم. اون رفت. منم بدجوري حالم گرفته بود و ناراحت بودم. بعد تعطيلات كه كارمونو دوباره شروع كرديم اونم اومد. من روم نمي شد تو چشاش نيگاه كنم. تا غروب حتي يه بارم تو صورتش نيگاه نكردم. دم دماي غروب بود كه ديدم اومد تو اتاقو منو بغل كرد و گفت كيارش من ديگه زن تو ام نمي خواي زنتو بكني؟؟ برق سه فاز منو گرفت. خلاصه لخت شديم و دوباره سكس كرديم ولي بازهم از عقب . خلاصه يه شش ماهي از اون ماجرا مي گذشت و ما كماكان از پشت حال مي كرديم. يه روز بهش گفتم مي خواي امروز از كس بكنمت. اونم از خدا خواسته گفت آرره . خلاصه از اون روز به بعد ديگه نازي مال خود خودم شد و الان حدود هفت ساليه كه با هم هستيم. البته از دو سال پيش از شهر ما كوچ كردن و رفتن ولي هر وقت مياد شهرمون ختما يه قرار سكس با هم مي ذاريم. امروز هم كه دارم اين قضيه رو براتون مي نويسم قراره غروب برسن و من با هاش يه سكس حسابي داشته باشم.
اميدوارم از داستان واقعي من خوشتون اومده باشه و اگه راضي باشين در سري هاي بعد از هيجان هاي سكس من و نازي براتون مي نويسم.