3هفته بعد کنکور سراسری برنامه داشتیم خانوادگی بریم مشهد،بعد اینکه کنکور قشنگ جرم داد،از همون روز عزم و جزم کردم که قبل کامل شدن18سالگیم کص بکنم،خانواده میرن مشهد و من5روز خونه خالی دارم،پس فقط کص کم دارم،اول دنبال یه تن فروش بودم که به خیلی از در ها زدم و نشد،خیلی هاشون پیش پرداخت میخواستن و قیمت هم خیلی بالا بود برا من،تقریبا نا امید شدم و با یکی از دوستان مایه دار در میون گذاشتم و قرار شد اون مادرخرج بشه و کص و مکان از من ولی بعد چنتا ماجرا اینم به جایی نرسید،من به این نتیجه رسیدم که اخرش باید کص نکرده این دنیا کیری رو ترک کنیم،تا اینکه یه هفته قبل مشهد رفتن با پسر دایی متاهلم که34سالشه تو حسینه وسط حرف های آخوند داشتیم حرف میزدیم با هم،2ساله که رابطه خوبی با هم داریم و من و اون جفتمون خیلی اهل جمع نیستیم،قبلا ازش پرسیدم که جز با زنت با کسی سکس داشتی اونم یه چیزایی میگفت،تو حسینه دقیقا راجع به همین باهاش حرف زدم،اونم انگار این راز ها رو دلش سنگینی میکرد همه رو بهم گفت،من کپ کردم،اصلا بهش نمیومد آنقدر هفت خط باشه ،اولش یه خورده نصیحت کردم دیدم دست بردار نیست از کارش،بعدش بهش گفتم که تو که لنگ مکانی و منم لنگ کص،بیار باهم تو خونه ما بکنیم،اگه کسی هم بو برد که میگیم چون کابینت خونه مارو تو درست کردی میخواستی دقیقا به زنه نمونه کار و از این چیزا نشون بدی از جانبی جفتمون تو فامیل بچه مثبت بودیم کسی از این فکرا هم درباره ما نمیکرد،گفت باشه،منم با یه عالمه دعوا با خانواده متقاعدشون کردم که مشهد نیام،ازش خواستم درباره زنه بگه،میگفت که ماهی2بار زنه رو میکنه،زنه مطلقه هست و هر از چن گاهی خودش به امیر علی(پسر داییم) زنگ میزنه و میگه بیا منو بکن،پارسال هم نزدیک20بار زنه رو کردخانواده رفت مشهد و منم به امیر علی زنگ زدم که خونه خالیه،اونم گفت باشه هماهنگ میکنم،شب بهم mداد و گفت فردا ساعت11صبح با زنه میام، منم یه حمومی رفتم و منتظر شدم بیان.دلم مثل سیر و سرکه میجوشید که نکنه اتفاق بدی بیوفته،ولی واسه هر اتفاق بد احتمالی یع راه حل و را دررو در نظر داشتم،به امیر علی هم گفتم که به زنه چیزی درباره فامیلیت ما نگه و زنه رو از جاده های غیر اصلی بیاره و چن بار دور خودش بچرخونه تا آدرس خونه رو نفهمه که شاید بعدا شر نشه برامون،البته زنه مطمئن بود،امیر علی2ساله که میکنتش ولی احتیاط شرط عقله،زنه رو اورد،همه در و پنجره ها رو بستم و اسپلیت رو روشن کردم،روم نمیشد چیزی بگم،امیرعلی قبلا با زنه درباره من صحبت کرده بود و زنه هم بدش نمیومد یه تری سام بزنه از زنه بگم،یه خانوم تقریبا37ساله،هیکل افتاده،سینه بزرگ،کون بزرگ،تقریبا سفید بود،صورتش هم بد نبود،ولی با همه این تفاسیر بهش میومد که گشاد باشه و واقعا هم بود بگذریم،رفتم سراغ زنه و با امیر علی. لباسش رو در آوردیم،من بار اولم بود،خجالت میکشیدیم،به زور لباس خودمو در آوردم،شروع بع خوردن گردن و سینه هاش کردم،سینه هاش خوب بودن،اگه10دقیقه سینه هاشو میخوردم آبم میومد که زنه سرمو برد لای پاش و شروع کردم به کص لیسی،کصش اصلا خوب نبود ولی میخورم،امیرعلی هم داشت زنه رو میمالید،بعدش امیرعلی بهم گفت بکنش منم کاندومی کع امیر علی خریده بود رو خواستم بپوشم که خانم خودش برام پوشید،انگار دیگه کاملا یخ بین منو و زنه اب شد،اصلا از اون لحظه که زنه پاشو تو خونه گذاشت یه هیجانی داشتم و شرم و اندکی ترس،زمانی که گذاشتم تو کص زنه نزدیک بود قلبم وایسته،تاتوش گذاشتم انگار سالار خونه خودش رو پیدا کرد،ای هیچ جا خونه ادم نمیشه،اروم آروم میکردم تو و میاوردم بیرون،چه حالی میداد،همون حین هم امیرعلی داشت تو دهن زنه میکرد و با سینه های زنه بازی میکرد،من بعد چنتا تلمبه زدن آبم اومد،ابم ریخت تو کاندوم،بعدش امیرعلی اومد تلمبه زد و آبش رو ریخت تو دستمال(خودش اعتقادی به کاندوم نداره) بعدش دراز کشیدیم و سریع خودشون رو مرتب کردن و من از زنه و امیرعلی تشکر کردم و زنه هم گفت واسه بار اولت بد نبود پسر جون بعدش اونا رفتن،کلا40دقیقه همه این کارا(خوش آمد گویی و سکس و استراحت) طول کشید ،شبش که امیرعلی سرش خلوت شد با هم تو تلگرام حرف زدیم و بهش گفتم مطمئنی زنه مطلقه هست اونم گفت اره،منم گفتم بروبیشتر پرس و جو کن،فکر کنم شوهردار هست،کلی باهاش بحث کردم و اونم قبول کرد،بعد2روز گفت زنه شوهردار هست،اولش یه خورده ناراحت شدم و شرمسار ولی خب من که نمیدونستم و اون زنه هم دروغ گفت،بعدش امیر علی گفت این چن روز که باز خونتون خالیه بیارم بکنیمش،منم گفتم بیا ولش کن،زنه شوهرداره زشته،خودت دوست داری زنت رو بکنن؟اونم گفت نه بهش گفتم به زنت که مدام خیانت میکنی البته خیلی هم زشت نیست چون مردی و این حقت هست با چن خانم باشی ولی دروغ گفتن مداوم و سواستفاده از زنت خیلی زشته دیگه کردن خانم شوهردار واقعا زشته،من دیگه نیستم،تو هم حداقل اینو ول کن،انگار قبول کرد و گفت طرف این زنه نمیرم دیگه،منم گفتم جدای این ها من خیلی بهت مدیونم،در حقم برادری کردی و….نتیجه نهاییجوینده یابنده هست،دقیقا از جایی کص کردم که فکرشو نمیکردم،اون اولین و آخرین سکس من تا به امروزه(1ماه گذشته)،چن روز بعد خانواده از مشهد اومدن و هیچکس از چیزی بویی نبرد،من و امیرعلی هم گفتیم که امیرعلی یه خانوم آورد تا بهش نمونه کار نشون بده تا اگه پدرم چیزی از بقیه شنید قاطی نکنه،در مجموع من حال کردم و تا چن روز رو فرم بودم،تنها بدی بسیار کوچیکی که بود این بود که خانم شوهردار کردم،ولی خب تقصیر من نبود،زنه به ما هم دروغ گفت و من نمیدونستم،فقط در آخر باید گفت که بیچاره شوهر اون زنه،شایدم امیرعلی از اول میتونست زنه شوهرداره،امیدوارم لذت برده باشین،خطا ها رو به بزرگواری خودتون ببخشید،نقد اخلاقی و داستانی و…فراموش نشنوشته تازه کار
0 views
Date: January 15, 2019