سلام دوستان اسم من سعید و 25سال سن دارم خاطره که چی بگم میخوام دنیای زیبایی که دارمو براتون تعریف کنم دوستم منشی مطب بود یه روز رفتم.پیشش اعصاب نداشت گفتم چی شده تعریف کرد که با دکتر مشکل داره میخواد بیخیال کار بشه ازم پرسید که میخوام بجاش اونجا کار کنم منم که خیلی وقت بود تو کف خانم دکتر بودم اول یکم ناز کردم البته ادا در میاوردم از خدام بود بعدش گفتم چون تو میخوای باشه منو به دکتر معرفی کرد دکترم شرایطو گفت و مام قبول کردیم قرار شد از فردای کارمو شروع کنم قبل از هر چیز اینو بگم خانم دکتر متاهله و بچه نداره شوهرش مهندس نفته و ماموریتش بیست روزه است و بعد ماموریت ده روز تو مرخصیه سرتونو درد نیارم خانم دکتر تو یه آپارتمان تنهازندگی میکنه صبح اولین.روز کاری کله ی سحر بیدار شدمو رفتم.سرکار مطبو باز کردم اتاق دکتر را خوب تمیز کردم ساعت 10 دکتر اومد اما چه اومدنی سگرمه هاش تو هم بود خلاصه یه روز کاری گذشت و این روال ادامه داشت روز اول کاری خانم دکتر ازم.خواسته بود شماره همرامو تو دفتر تلفن بنویسم . اول بهمن شب ساعت 85 بود گوشی زنگ خورد دیدم شماره ی دکتره گوشیو برداشتم دکتر ازم خواست براش یه مقدار خرتوپرت ببرم خونش وسایلو بردم جلودرش درزدم اومد دم در یه لحظه فک کردم دارم خواب میبینم دکتر با یه شلوارک استرچ مشکی و یه تاپ بندی قرمز جلوم واستاده بود تو حال خودم نبودم که صدایی شنیدم کجایی خوابیدی من من کنان وسایلو دادم دستش برگشتم.برم. که گفت نمیای تو شام حاضره دلم ریخت گفتم خداجون کرمتو یکم تعارف کردم و بااصرار دکتر رفتم تو دمش گرم چه سلیقه ای داشت خونش خیلی قشنگ.بود شامو خوردیمو خواستم.بلند شم که گفت آقا سعید میخوام یه سوالی ازت بپرسم راستشو بهم بگو دوستت نگفت که چرا با من مشکل داشت منم برگشتم.گفتم نه خانم دکتر سیر تا پیاز قضیه رو تعریف کرد بله قضیه همون.چیزی بود که دوستم ازش بدش میومد دکتره چون شوهرش بعضی وقتها کارش طول میکشه ازدوست بدبختم خواسته باهاش سکس داشته باشه اما اونم قبول نکرده حالا خانم دکتر چون شوهرش تا یک ماهه دیگه نمیاد دلش سکس میخواد اما کسی نیست جز سعید که همیشه دم.دستشه خلاصه با هزار ترسو دلهره که نکنه داره منو آزمایش میکنه خودمو نزدیک کردم بهش گرمای بدنشو از دومتری میشد حس کرد تا نزدیکش شدم دستاشو گذاشت رو زانوهام خیلی گرم بود دستای نازکشو گرفتم و گذاشم.روقلبم گفتم داره از جا کنده میشه برگشت گفت خودم ارومش میکنم ازروتاپ قرمزش خط سینه ش که خیلی بزرگ.نبود معلوم بود به ارومی دستمو بردم سمت سینه هاش وای خدا من که تو خیالمم تصورنمیکردم دست به سینه هاش بزنم الان دوتاشم تودستام بود خیلی نرم نفس نفس میزد ازم خواست لباسامو در بیارم داشتم دیوونه میشدم سه سوت لباسامو کندم و با یه مایو نشستم.بغلش موهاشو باز کردو آروم.سرشو آورد سمت من نفهمیدم چطور لبامورفت تو دهنش اینقدر با ولع میخورد که میشد تصورکرد چقد حشری شده لباساشو کند جل الخالق این دیگه چیه یه کس تپل سفید با یه خال کوچولو بغلش گفت زود باش دارم دیوونه میشم من که دیوونه تر از اون شده بودم خودمو انداختم روش اینو بگم.که من عاشق سینه م سینه های خوشگلشو با ظرافت خاصی میخوردم دستاش یه جا بند نبود دایم میمامید رو کسش عرق کرده بود چشاش خمارخمارشده بود گفتم کسم داره آتیش میگیره سعیدجونم مایو کشید پایین تا کیرمو دید یه لحظه جا زد فک کنم تاحالا کیر29سانتی کلفت ندیده بود گفت جون همشو میخوام تویه لحظه دیدم نصف کیرم تو دهنه داشت دیوونه میشد گفت سعیدجونم میخوام میخوام جرم.بدی کسمو داغون کنی زود باش بزن تو کسم پاهاشو ازهم بازکرد مدام قربون صدقم میرفت کسش پف کرده بود خیس خیس بود سرکیرمو آروم.گذاشتم دم.کسش با یه حرکت سرشو دادم تو داد زد آییییییی سوختم داشت میمرد داد زد هموشو همشو بده تومن همشو میخوام تا کیرمو هل دادم جیغ کشید آآآآخخ جون آیی آروم عقب جلو میکردم داد میزد تندترش کن ریتمو تندترکردم یه لحظه آروم شد معلوم بود که ارضا شده داشت ابم میومد گفتم کجابریزم کجامیخوای بریزی جا بهترازون داخل بریز تو کسم آبتو خالی کن تو کسم ریتموتندترکردم تو یه لحظه سرکیرم مثل منفجره شده باشه با تمام.فشار آبمو خالی کردم تو کسش دوباره جیغ کشید آی سوختم و دوباره بدنش شل شد یه باره دیگه ارضا شد نیم.ساعتی همین.شکل روش خوابیدم معلوم بود که خیلی حال کرده لبامو محکم بوسید و ازم تشکر کرد ازم خواست شب پیشش بمونم باهم منم.قبول کردم .رفتیم حموم وتا صبح دوباره دیگه باهم.سکس کردیم الان سه سال من.منشی خانم.دکترم بهتره بگم.شوهر دومشم هرهفته دوسه بار سکس داریم البته بیشترش.تو مطبه … امیدوارم خوشتان اومده باشه نظر یادتون.نره کسی که احتیاج به سکس داشته کمک به او ثواب دارهنوشته سعید
0 views
Date: November 25, 2018