حامد و جنیفر لوپز

0 views
0%

حامد و جنیفر لوپزبا سلام به دوستای گل خودم من اسمم حامده و 20 سالمه میخوام اولین خاطره سکسمو که داشتمو براتون بگم این ماجرا واسه واسه تابستون سال 90 بود که من تو ی محلمه مون جلوی مغازه دوستم نشسته بودم و باهاش درمورد باشگاه بدنسازی حرف میزدیم (تا یادم نرفته بگم که من قدم 185 وزنم هم 85 و هیکل توپی هم دارم چون باشگاه میرم دوستام منو خوش تیپ صدا میکنن قیافه ی بدی هم ندارم بگذریم) اره همینطور که من رو صندلی لم داده بودم و صحبت میکردیم واسه دوستم علی مشتری اومد من به مشتریه توجه نکردم بعد که گوشیم زنگ خورد دیدم رویا دوست دخترمه جواب دادم-علو سلام حامد خوبی؟-سلام خوبم مرسی-حامد واسه فردا میتونی ییای بریم بیرون؟-اره حتما عزیزم چرا که نه حالا کجا؟-فردا صبح بهت میگم-باشه-کاری نداری؟-نه-خداحافظبعد گوشیرو قطع کرد دیدم پدرم اس زده که بیا خونه کارت دارم(چون گوشیم اشغال بود اس داده بود) رفتم تو مغازه که از دوستم خداحافظی کنم یهو ماتم زد چشمم به یه خانم مامانی و ناز افتاد که واسه دخترش داشت خوراکی بر میداشت همینطور که خیره بودم دوستم گفت خوش تیپ کجایی گفتم من دارم میرم کار داشتی بزنگ گفت باشه یه بار دیگه خوب نگاش کردم یه مانتوی تنگ پوشیده بود که اندامش کاملا معلوم بود یه کمر داشت باریکه باریک بعد یه باسنی داشت که اگه هر کسی ببینه اب دهنش راه میوفته باسنش اونقدر بز رگ بود که من فکر میکنم جنیفر لوپز پیشش کم بیاره اصلا اون باسن به اون اندام نمیومد سینه هاش هم نسبتا بزرگ بودن سر بالا و خوش فرم قیافش هم که دیگه واویلا از اون کس های پایان عیار بود خریدش که تموم شد اومد بره من هم دنبالش راه افتادم رفتم یکم با فاصله حرکت کردم رسید در خونش و کلیدارو از کیفش دراورد اپارتمان بود خونش رفت تو من که رفتم خونه فهمیدم یه کوچه پایین تر از ما خونشونه و پشت اپارتمان ما بودن که من فهمیدم به بالکن خونشون دید دارم چون ما طبقه چهارم بودیم و خونه ی اونا طبقه ی سوم کامل میشد اتاق خوابشونم دیدکارم که تو خونه تموم شد رفتم بالکن که دیش ماهوارمونو تنظیم کنم یهو چشمم افتاد به بالکن خونه همون زنه وای چی میدیدم یه شلوارک چسبون با یه تاب کوتاه که به زور تا زیر نافش میرسید داشت رخت جمع میکرد یه لحظه که برگشت یه رخت رو بزاره تو سبد خم شد باسنشو دیدم که چشمام یهو تار شد وای اون باسن گنده تو اون شلوارک چی شده بود شهوت سرتاسر وجودمو گرفت اون رفت تو من زود رفتم تو اتاقم یه جلق جانانه زدم چون مدتی بود که نمیزدم ابم با فشار اومد رو تختم حال کردمفرداش داشتم از باشگاه برمیگشتم که از قصد رفتم کوچه ی اونا که شاید ببینمش ولی از شانس بد من نبودرفتم خونه ساعت 11 شب بود که من داشتم تو همین سایت چرخ میزدم که علی زنگ زد گفت بیا مغازه کارت دارم من رفتم پیشش گفت امروز بد جور خیره ش بودی گفتم اره عجب کیسی بود من نمیدونستم همسایه پشتی ماست علی گفت خره اون بیوه است همینو که گفت کیرم دوباره شق شد و پیش خودم گفتم که باید حتما بکنمش علی گفت من از خیلی وقت پیش تو کفش بودم ولی چون با مادرم اشناست نمیتونم کاری کنم(مامان علی سالن زیبایی داره) بهش گفتم من میتونم بعد علی گفت که خیلی خانم سفتیه یعنی به هر کسی پا نمیده مخصوصا تو این محل من رفتم خونه که بخابم ولی فکر اون زنه نمیزاشت داشتم دیوونه میشدم فردای اون روز دوباره رفتم پیش علی ازش پرسیدم اسمش چیه که گفت لیلا گوشیم زنگ خورد دیدم رویاست گفت که بیا به ادرس منم گفتم باشه اقا رفتم حمومو خوب به خودم رسیدم رفتم سر قرار تا عصر باهاش چرخ زدیمو حال کردیم من داشتم برمیگشتم خونه که دیدم یه زنه با یه دختر کوچیک وایسادن کناره خیابون هر ماشینی میاد بوق میزنه میره رفتم جلو تر دیدم اره لیلا خانومه چی میدیدم تو کونم عروسی شد رفتم کنار بوق زدم شیشه رو دادم پایین گفتم لیلا خانوم بفرمایید اولش نشناخت بعد اومد جلو گفت اقا حامد شمایین(نمیدونم اسم منو از کجا میدونست) گفتم کوچیکتونم بفرمایید برسنومتون رفتن نشستن پشت دخترش اسمش ستاره بود وقتی صداش کرد فهمیدم من راه افتادم میخواستم این راه تموم نشه همون مانتورو پوشیده بود همش از اینه نگاش میکردم بعد گفت که خدا شما رسوند از بس که این مردم بوق میزنن بی ناموسا خودشون ناموس ندارن من یهو پروندم گفتم تقصیری ندارن که گفت بله گفتم اره بی ناموسای عوضی بعد اینکه رسیدیم با کلی تشکر رفتن من هم خوشحال بودم که گام اول با موفقیت طی کردم رفتم به علی گفتم ماجرارو(راستی یادم رفت علی هم سن من بود و باباش پنج سال پیش فوت کرده بود مادر اونم بیوه بود) علی هم گفت بچه کونی اون خوراک خودته خوش به حالت من رفتم خونه چون تک فرزند بودم تو خونه فقط حرف من بود رفتم دیدم مامانو پدرم یه یادداشت گذاشتن که ما میریم خونه پدر بزرگ اگه خواستی بیا در ضمن گوشیتم روشن کن یادم افتاد که گوشیم شارژش تموم شده بود رفتم وشن کردم دیدم کلی اس ام اسو زنگ زدن زفتم دیدم شام اماده رو گازه شامو که خوردم رفتم پای کامپیوتر دوبا ره سایت سایت داستان سکسی رو گشتم خسته خسته رفتم پاژ ماهواره دیدم تنظیم نیست رفتم واسه تنظیم وقتی کارم تموم شد میخواستم برم تو که وای دوباره چشم به اون زنه افتاد ولی اینبار لخت لخت بود داشت تو اتاق لباس عوض میکرد وای ماتم برد اون باسن به اون بزرگی لخت جلوی من یود وای داشتم دیوونه میشدم لباس پوشیدنش تموم شد رفت منم زود رفتم زدم یه کانال سکسی بعد رفتم باز یه جلق دیگه زدم دیگه طاقت نداشتم واسه کردنش ثانیه شماری میکردمرفتم خابیدم صبح رفتم کار داشتم طرفای ظهر داشتم برمیگشتم خونه که یکم راه مونده به حونمون دیدم یه پسر حدودا25 ساله مزاحم همین لیلا خانوم شده و هی بوق میزنه دخترش ستاره هم پیشش نبود اقا من فرصتو عالی دیدم زود پریدم پایین پسررو از ماشینش کشیدم پایین تا میخورد زدم اون بیچاره پاشو گذاشت رو گازو دفرار منم سلام کردم وگفتم لیلا خانوم چرا پس تنهایین گفت که محل کارمه(منشی یه شرکت بود)گفت پس ستاره جون کجاست گفت خونه مادر بزرگش گفتم سوار شین برسونمتون گفت نه مزاحمت نمیشم گفتم اگه نیاین باز همین اش هکین کاسه قبول کرد و اومد نشست جلو من کف کردم از ذوقم یه take off کشیدم که از ترس چسبید به صندلیش تو راه همش از من تشکر میکرد وقتی رسیدم در خونشون اصرار میکرد که برم ناهار منم پیش خودم گفتم بهترین فرصت ولی نباید تابلو یازی میکردم گفتم ممنون تنهایی یه چیز میخورم اینو از قصد گفتم که بفهمه تنهام گفت اینجوری که اصلا نمیشه باید بیای منم گفتم پس برم خونه کمی دیگه میام گفت باشه اقا زود رفتم خونه حموم کردم اماده شدم رفتم زنگو زدم درو یاز کرد رفتم تو من فکر میکردم تنهاست ولی وقتی در باز شد دیدم مامنشه یعنی مادر بزرگ ستاره اقا رفتم تو حالم گرفته شد من نهارو خوردم زود زدم بیرون تشکر کردم رفتم خونه یه چرت زدم که با زنگ گوشیم بیدار شدم دیدم رویاست میگفت امشب میخواد ببینتم اخه منو رویا عاشق هم بودیم به قصد ازدواج منم گفتم باشه رفتم و کلی باهم چرخیدیم اومدم خونه دیدم بابامینا هم اومدن رفتم بالکن تا شاید د.باره ببینمش ولی نبود اصلا دپرس شدم رفتم گرفتم خوابیدمفرداش عصر داشتم از باشگاه برمیگشتم که سر کوچه همدیگرو دیدیم با کلی احوال پرسی رفت منم رفتم پیش علی قضایارو براش گفتم اونم گفت کم کم پیش برو رفتم خونه دوباره شامو خوردم رفتم سر پیسی که برم سایت سایت داستان سکسی یه اس ام اس برام اومد دیدم یه اس رومانتیک است منم جوابشودادم گفتم شما که گفت من لیلام تعجب کردم پیش خودم گفتم این شماره منو از کجا اورده گفتم بفرمایید امرتون گفت اگه میشه فردا ساعت 2 بیاین محل کار من من هم گفتم باشه قطع کردم بعد ها فهمیدم که از گوشیه مادر علی کش رفته بود من فردای اون روز رفتم محل کارش گفت شرمنده مزاحم شدم میخواستم اگه میشه بریم من یکم خرید دارم اونارو بکنمو بریم خونه منم گفتم باشه از این ادعاش تعجب کرده بودم رفتیم سوار ماشیم شدیم تو راه گفت شما جای برادر منین شرمنده مزاحم شدم منم گفتم اتفاقا کار خوبی کردین هر وقت کار داشتین بهم خبر بدین رفتیم خریدامون تموم شد ساعت 6 بود که رسیدیم خونشون ازم دعوت کرد که شام برم خونشون فتم خونه دوباره به خودم رسیدم شب به بابامینا گفتم با بچه ها مهمونی دعوتیم رفتم زنگ زدم رفتم تو فکر میکردم دوباره مامانش اونجاست ولی نبود تو کونم عروسی بود وقتی دیدمش یه سارافن کوتاه که تازیر باسنش میرسید پوشید با یه شلوار استرج تنگ پوشیده بود که من همش چشمم به باسنش بود اخه واقعا یه چیز دیگه بود شامو که خوردیم دخترش اومد تا یکم یاهاش بازی کنیم خیلی دختر نازی بود بعد رفت کمی میوه چای اورد بعد از اون من گفتم دیگه از حظورتون مرخص میشم بعد رفتم خونه پیش خودم یه حس خوبی بهش داشتم انگار دوسش دارم دوباره رفتم بالکن تا شاید ببینمش اره تو اتاق بود داشت لباس عوض میکرد من نباید لامپ بالکنمو روشن میکردم که کردم اون که برگشت طرف من منو دید و زود پرده رو کشید بعد از اون یه چند روزی ازش خبری نشد منم خودمو سرزنش میکردم تصمیم گرفتم بهش اس ام اس بدم بپرسم که چرا…….اس رو زدم جواب نداد سه چهار تا زدم تا بالاخره جواب داد گفت از تو انتظار این کارو نداشتم منم بهش گفتم که احساسی نسبت بهش دارم اونم گفت منم همین احساسو نسبت به تو دارم بعد گفتم میخوام ببینمت گفت که بیا محل کارم منم فردای اون روز رفتم سوارش کردم وقتی نگام کرد تو چشماش یه حسی بود گفت چرا دیدم میزدی منم دلیلشو گفتم که اون اندام و صورت خوشگلت منو وادار به این کار کرد گفت یعنی من این همه چیزم که تو گفتم اره بهش گفتم کناره خیابون هی بهت گیر میدن به خاطر اندامته دیگه گفتم که جنیفر پیش تو کم میاره گفت واسه چی منم گفتم همینطوری گفت نه منظورت چیه گفتم هیچی گفت باید بگی منم گفتم به خاطر باسنت که یهو جا خورد بعد گفت نظر لطفته رسیدیم در خونشون میخواست پیاده شه که گفتم لیلا خانوم گفت بله گفتم دوست دارم یهو نشست تو ماشین اینور و اونورو نگاه کرد لباشو گذاشت رو لبام گفت منم همینطور پسر تو کونم عروسی شد بدو رفتم خونه بعد شام اس ام اس زدم و جواب داد گفت که فردا بریم نهار بیرون منم گفتم باشه گوشیم زنگ خورد دیدم رویاست اونم میگفت فردا نهار بریم بیرون من گیر کردم بین دوراهی نمیخواستم هیچکدومشونو بپیچونم داشتم دیوونه میشدم تصمیم گرفتم که رویا رو یه جوری دکش کنم به رویا گفتم که مامانمو بردم دکتر اونم قبول کرد رفتم ماشینو بر داشتم رفتم در خونه ی لیلا بهش تل زدم اومدن رفتیم بیرون تا عصر چرخیدیم وقتی برگشتیم جلو در دوباره لبمو بوسید شب بهش اس زدم گفتم میخوای یک هفته کامل پیش هم باشیم اونم گفت واقعا گفتم اره میخوای گفت چرا که نه ولی چطوری گفتم که تو خونه میگم یه هفته میرم اردو با بچه ها گفت اگه جور شد خبرشو بده رفتم قضیه رو به مامانمینا با رویا گفتم اونا هم قبول کردن فردای اون روز مثلا قرار شد من برم اردو رفتم و به لیلا زنگ زدم چون ماشین خونه مونده بود رفتم دنبالش از س کارش رفتیم خونشون دخترش ستاره خیلی خوشحال بود مه من رفتم پیشش 3 ساله بود چیزی نمیفهمید شب شد شامو که خوردیم دخترش خوابید موندیم ما رفت تو اتاق تا لباس عوض کنه رفت اومد لباس خوابشو پوشیده بود منم گفتم خیلی ناز شدی اونم یه بوس کردو رفت منو صدام کرد گفت لباسادو عوض کن تا راحت باشی بعد رفتیم پای تلویزیون کنار هم نشسته بودیم کمکم چسبیدم بهش دستمو انداختم دور گردنش موهاشو نوازش کردم با دست دیگم دستاشو گرفتم دستاش گرم بود دستمو رو گونه هاش میکشیدم نفس هاش داشت تند میشد صورتمو بردم جلو از گونش بوس کردم چشماشو بست فهمیدم که داغ شده کیر منم شق شده بود بلند شد اومد روبرو به من روی پاهام نشست طوری که کیرم افتاد وسط پاهاش همدیگرو محکم بغل کردیم لبامون رو هم قفل شد همونطوری بلندش کردم بردم اتاق انداختمش رو تخت خودمم افتادم روش استین حلقه ایمو داراوردم افتادم به جون لباساش فقط تو تنش شرتو سوتین ست مشکی بود شلوارک حودمم دراوردم افتادم به جونش دوباره سوتینشو باز کردم سینه هاش مهشر بودن از صورتش تا نافش لیس میزدم بعد پستوناشو میک میزدم دیگه نالش درومده بود رفتم پایین شرتشو دراوردم کسش خیلی تپل بود افتادم به حون کسش عین گشنه ها داشتم میخودم لیلا هم داشت جیغ میزد گفت بسه منو خوابوند شرتمو کشید پایین کیرمو برام ساک میزد داشتم تو اسمونا راه میرفتم که ابم اومد اونم همشو قورت داد دوباره گذاشت تو دهنش تا شق شه شق که شد ظاقباز خابید پاهاشو باز کرد رفتم روش کیرمو گزاشتم در سوراخش هل دادم به سختی رفت تو خیلی تنگ بود داشتم تلمبه میزدم اونم اخو اوفش داشت کرم میکرد گفتم برگرد قنبل کن برگشت قنبل کرد داشتم دیوونه میشدم باسن به اون بزرگی جلوم بود کیرمو با کرم چرب کردمو گزاشتم در سوراخش هل دادم سرش رفت تو جیغ زد کمکم هل دادم که تا ته رفت اون باسن که به خاطرش جلق میزدم حالا تو دستام بود داشتم تلنبه میزدم ابم که اومد ریختم تو کونش افتادم روش گفتم خوب بود گفت تا حالا اینجور حال نکرده بودم تو اون یه هفته همش با هم سکس داشتیم.نوشته حامد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *