سلام. اسمم پارسا هست (البته اسم مستعارم). من 19 سالمه. داستانی که می خوام براتون بنویسم مربوط میشه به داستان من و خاله ام. تو این داستان سعی کردم اکثرش رو بر اساس واقعیت بنویسم. امید وارم از این داستان لذت ببرید.14 یا 15 سالم بود. حس بلوغ جنسی میکردم. بعضی موقع ها به زنها و دختر های اطرافم خیره میشدم. بی اختیار وقتی زنی رو با یه تاپ یا شلوارک (لباسی که بدن خانم دیده بشه) میدیدم، حس عجیبی پیدا میکردم. اون موقع درباره سکس چیز زیادی نمیدونستم. ولی طی بزرگ شدنم چیزهای زیادی یاد گرفتم. وقتی تو تاکسی یا جایی بدنم با بدن یه خانم برخورد میکرد حس خوبی داشتم. برای همین از اون به بعد سعی کردم خودم رو به زنها و دختر های اطراف بیشتر نزدیک کنم. اکثر زنها از این کار من خوششون نمیومد. مثلا وقتی رو مبل نشسته بودم پاهام رو به پاهای یکی از دختر های فامیل نزدیک کردم، سریع پاهاش رو کنار کشید. ولی من دست بردار نبودم. بالاخره یکی از این روزها تونستم کسی رو گیر بیارم که از این کار من نارحت نمیشه. اون خاله ام بودحالا یکم از خاله ام براتون تعریف کنم.(البته چون این داستان بر اساس واقعیت هست، توصیفات داخل داستان نیز به همین صورته) خاله ام زنی با قد 170 سانتی متر و وزنی 60 کیلویی. با موهای بلند. سینه های درشتی داره ولی باسنش معمولیه. چادریه ولی خودش این رو نمی خواست. این رو میشد از طرز لباس پوشیدنش فهمید. با اینکه خانواده اش خانواده مذهبی بودن ولی اکثر مواقع لباس های تنگ میپوشید. یه بار یه تی شرت مشکی پوشیده بود و سینه هاش کاملا معلوم بودن. میشه گفت تقریبا از اون موقع به بعد به خاله ام بیشتر دل بستم. خاله ام با دختر خاله ام برای برای صفره خونه ما اومده بودن، وقتی همه ی مهمونا رفتن تنها من، خاله ام،دختر خاله ام و مادرم خونه بودیم. فاصله من و خاله ام از هم زیاد نبود. دوباره فکرهایی به سرم زد. هر دوتامون رو زمین نشسته بودیم.من این ور خاله ام بودم و دختر خاله ام و مادرم اون ور.پس برای همین اگه کاری میکردم کسی متوجه نمیشد. آروم آروم پاهام رو نزدیک خاله ام کردم. وقتی پاهام به پاهاش خورد عکس العملی از خودش نشون نداد. بیشتر باهام رو به پاهای نازش نزدیک کردم. اون موقع یه شلوار لی تقریبا تنگ پوشیده بود که از روی شلوارش راحت میشد اندامش رو حس کرد. دیگه تقریبا خیلی بهش نزدیک شده بودم.(امید وارم کسی نگه که یارو چقدر امل بوده که با این کارا حال میکرده، ولی این رو بگم که اکثر بچه های هم سن خودم همین کارا رو میکردن). یه تصمیمی گرفتم. تصمیم گرفتم که دستم رو ببرم رو پاهاش. شاید بگم 5 دقیه ای طول کشید تا تونستم دستم رو بذارم رو پاهاش.احساس خیلی خوبی داشتم. چون این اولین زنی بود که من تونستم اندامش رو حس کنم. وقتی خاله ام می خواست بره مادرم زیاد اسرار کرد که بمونن. خاله ام که بهش 2 تا تعارف میزنی میمونه، موند. منم تقریبا خوشحال شدم.یادمه که خاله ام میخواست اون موقع ها گوشیش رو عوض کنه. منم تقریبا هر ماه یکبار یه بسته اینترنت ایرانسل میگرفتم. شانس ما اون روز اینترنت داشتم. به خاله ام گقتم اگه میخواد میتونیم بریم با گوشی من اینترنت گوشی ها رو نگاه کنیم. اون هم به راحتی قبول کرد.نسشتیم رو یه مبل سه نفره خاله ام وسط بود و دختر خاله ام و من کنار مبل نشسته بودیم. وقتی نشستیم خاله ام تقریبا خودش رو به من چسبونده بود.پامو رو پام انداختم و تونستم پاهای ناز خاله ام رو حس کنم. بعد که یه کم پرو تر شدم، دستم رو گذاشتم رو رون پاش(وقتی داشتم عکس گوشی هارو بهش نشون میدادم(البته پشت دستمو)). دیدم خاله ام اروم دستش رو گذاشت تو دستم بدون اینکه کسی بفهمه. دیگه تقریبا من و خاله ام داشتیم حال میکردیم. تو اون موقع نمیدونم دختر خاله ام هواسش بود یا نه. آروم دستم رو بردم رو شیکمش.سعی کردم دستم رو ببرم زیر لباسش.قریبا موفق شدم پوست نازش رو حس کنم. دوست نداشتم اون لحظه تموم بشه. ولی موتسفانه تموم شد.وقتی خاله ام بلند شد. هر کاری کردم تا 2باره به خاله ام نزدیک بشم نشد. هر بار که خاله ام میومد خونه مون من یه کارایی میکردم. دیگه کلی روم باز شده بود. یه بار که خیلی رو باز شده بود دستم رو بردم نزدیک باسنش. باسنش تقریبا سفت بود. تو جمع این کارو کردم ولی چون خاله ام پشتش به من بود کسی متوجه نشد(اونقدر احمق بودم که به خودم نگفتم ممکنه کسی ببینه). خلاصه دیگه تو فکر سکس با خاله ام بودم. تقریبا 18 سالم بود. دیگه قوای جنسی داشتم. من از سن 16 جلق میزدم.(خواهشا نگید جلقی،چون خیلی از شماها مثل یه سگ هر روز جلق میزنید.)هر بار که با خاله ام کاری میکردم میرفتم دستشویی و خودم رو خلاص میکردم. خوب داستان اصلی از اینجا شروع میشه و برای اینکه شما تو داستان قرار بگیرید این قسمت رو به صورت محاوره ای نوشتم.خدا به این سفره هایی که زنها تو خونشون میندازن برکت بده. یه روز مادرم صفره داشت و خاله ام رو هم دعوت کرده بود.منم تقریبا خوشحال بودم.مادرم پارسا من میرم بیرون سریع بر میگردم. اگه کسی از مهمونا اومد بگو بیان داخل.من باشهمادرم خداحافظمن خداحافظخونه تنها بودم.چون برادرم دانشگاه بود و پدرم سرکار. بعد نشستم و تلویزیون نگاه می کردم. زنگ در خورد. یکم ظاهرمو مرتب کردم و رفتم در رو باز کنم. خوشبختانه خاله ام بود.عمه سلاااممن سلامممعمه خوبی؟ چه خبر؟من ممنون سلامتی.شما چه خبر؟ راه گم کردینعمه ما هم خوبیم. نه که شما راه گم نمکنین.من والا انقدر سرم شلوغه که …..عمه باشه.تو راست میگیبعد از روبوسی ازم پرسید مامانت کو؟من رفته بیرون بر میگردهعمه کسی نیومده؟من نهعمه ساعت چند مراسم شروع میشه؟من 230(اون موقع ساعت 12 بود.)عمه گفتم یکم زود تر بیام خودتونم ببینم.من شما لطف دارین.من چه خبر از بچه ها؟عمه اونام خوبه ان.بعد خاله ام مانتو شو در آورد به من داد آویزو کنم. خاله ام 45 سالش بیشتر نبود ولی مثل یه خانم 37 یا 8 ساله بود. یه شلوار پارچه ای کمی تنگ با یه بلوز نسبتا باز پوشیده بود که به راحتی میشد سینه هاشو دید.من خوب چه خبر؟عمه سلامتی. مامانت رفته کجا؟من نمیدونم. گفت میرم بیرون و بر می گردم.تقریبا نزدیک هم نشسته بودیم. یا اون موقعی که رو مبل بودیم افتادم. دیدم خاله ام رو زمین نشسته تعارف زدم که رو مبل بشینه. رفت رو مبل دونفره نشست.منم بعد از اینکه ازش پذیرایی کردم از قصد رفتم کنارش نشستم.عمه امروز مثل اینکه زیادی کار کردی؟من نه، کاری نکردیم. فقط دو سه تا این کاغذ هارو چسبوندیم. بیرون گرمه. نه؟عمه آره. از دم خونه تا اینجا داشتم شر شر عرق میریختم.من این شربت رو بخورین خنک میشینبعد اینکه خاله ام شربت رو خورد ازش پرسیدم راستی پاتون چطوره؟(عمه ام پاش چند وقتی بود درد میکرد.)عمه هیچی بابا. هر روز دردش بد تر میشه.من خوب چرا دکتر نمیرین؟عمه این هفته وقت گرفتم باید برم.من کجا پاتون درد میکنه؟(وقتی این سوال رو پرسیدم خودم یکم بهم شوک وارد شد)عمه اینجا.( بعد با دست به بالای زانو نزدیک رون اشاره کرد.) دستتو بده؟نگید که به این زودی رفتی تو کار را. من فقط صحبت های اصلی رو نوشتم.من آهابعد دستم رو برد روی اونجایی که درد میکرد. گفت میبینی، دقیقا همین جاست.من آره مثل اینکه سفتهبعد یه دفعه ای یه آهی کشید. فهمیدم پاش درد گرفت.من میخوایین یکم ماساژ بدم دردش اروم بشه.(اون موقع قصدم ناز و نوازش کردن نبود)عمه دستت درد نکنه.آه ه ه آهمن خیلی درد می کنه؟عمه آره.بعد وقتی که داشتم ماساژ میدادم کلی حال کردم. از قصد محکم هم ماساژ میدادم که…..عمه پارسا جان. یکم بالاتر.من چشم. الان خوبه؟ (دستم نزدیک باسنش بود)ولی جواب نداد هی آه ناله میکرد. یه چتد دقیقه ای ماساژ دادم. دیدم آروم شد. ولی من هنوز داشتم ماساژ میدادم. دیدم چشماشو بسته. خونه خالی، من و خاله ام تنها، منم که دارم ماساژش میدم…………….فکرهایی به سرم زد. یکم رفتم طرف های باسنش.به پشت خوابیده بود. داشتم سعی میکردم که تحریکش کنم. ولی قبل از اینکه من تحریکش کنم خودش تحریک شده بود.میخواستم یه کاری کنم که بتونم سکس کنم. دیگه حسابی باسنش هم ماساژ دادم. بعد خودم رو الکی انداختم کنارش طوری که یکی از پاهام رو پاش بود و دستم رو کمرش.من آه. خسته شدم. بهترین؟عمه اره خاله جون.دستت درد نکنه. خوب بود،ولی مثل اینکه بلد نیستی ماساژ بدی؟ میخوایین یکم ماساژت بدم تا بدونی باید چطوری ماساژ بدی؟من نه دستتون درد نکنهممنون.عمه این طوری که تو ماساژ میدی آدم که خوب نمیشه هیچی بدتر هم میشه(با کنایه بهم گفت) نه بخواب ماساژت بدم تا بفهمی باید چطوری ماساژ بدی.بعد رو شکم خوابیدم.آروم آروم شروع کرد به ماساز دادن. منم چیزی نمیگفتم.عمه خوبه؟من ممنون.عمه من یکی از همسایه هامون کارش ماساژ درمانیه. از اون یاد گرفتم.من آره خوب ماساژ میدین.عمه اینطوری نمیشه عمه، باید پیرهن تو در بیاری. چون نمیشه اینطوری ماساژ داد.من همیشه برای کارا تعارف میکنم. ولی این دفعه تعارف رو گذاشتم کنار. سریع در آوردم.البته چون اولین بارم یه جوری بودم. بعد خیلی قشنگ شروع کرد ماساژ دادن.من داشتمم کلی حال میکردم. با اون دستای ظریفش داشت پایان بدنم رو حال میداد.عمه برعکس شو نمیدونم چرا اون لحظه چیزی نگفتممنباشه.عمه ممه هاشو نگاهبعد من خنده ام گرفت. ولی خیلی باحال ماساژ میداد.من میشه به من هم یاد بدید.عمه آره ولی طول میکشه.من نه بصورت کلی.عمه باشه. ولی این طوری نمیشه. باید یکی دیگه باشه.بعد یکم فکر کرد و گفت من دراز میکشم هم بهت یاد میدم هم اینکه خودم حال میکنم.وقتی گفت حال می کنم خیلی تعجب کردم. یه جوری بودم.عمه فقط نباید به کسی بگی.من چرا؟ باشه.عمه الان میفهمیبعد لباسش رو در آورد. یه سوتین تقریبا طوری سبز بود.من چشام داشت از حدقه میزد بیرون.عمه به کسی نگیا؟چی شده؟ مورچه گازت گرفته؟من چ ش مم م .نههههه. چیزی نیست.بعد اومد جلوم دراز کشید. اولین باری بود که یه خانم یخت رو از نزدیک میدیدم.عمه دستت رو بدهمن بفرمادستم رو گرفت شروع کرد آموزش دادن چیکار باید کنی و چطوری باید ماساژ بدی. ولی اصلا حواسم به این چیزا نبود. فقط داشتم بدنشو حس میکردم. کیرام که سیخ شده بود از زیر شلوارم زده بود بیرون.عمه چرا همچین شدهمن چی؟عمه اون چیه که زده بیرون؟من او ن ن ن. چ ی زی نیس ت.عمه خیلی بی جنبه ای. من نهههههههههعمه اولین باره نه یه زنه لخت میبنی؟سرم رو انداختم پایین و گفتم آره.عمهمثل اینکه خیلی هم بزرگهمن داشتم آب میشدم.عمه میخوای اونم برات ماساز بدم.من اولش سرخ کرده بودم ولی دیگه روم باز شده بود.من باشه. حالا که این طوریه منم باید یه چیز دیگه ای رو ببینم.دیدم نگفته دکمه شلوارش رو باز کرد. اولین باری بود یه کس از نزدیک میدیم. تمیز تمیز نبود یکم مو داشت ولی بد نبود می شد یه چیزهایی دید. یکم هم خیس بود.بعد دستش رو انداخت و شلوارم رو کشید پایین کیر سیخ شده بنده زده بود بیرون.دستم رو گذاشته بودم رو سینه هاش و داشتم میمالوندم.دهنشو باز کرد و کیرم رو تا نصفه کرد تو دهنش. یه 2،3 دقیقه ای این کار رو کرد. بعد وقتی رفت کنار من رفتم سر وقت کسش. تو فیلم ها دیده بودم چیکار میکنن تقریبا همون کارا رو کردم. دیدم کیرم بد جوری کس میخواد، خیلی آروم کردم توش.30 ثانیه ای کاری نکردم. خیلی داخل کس نرمو گرمه. بعد اروم آروم شورع به عقب جلو کردن. بعد در هین کردن شروع به لب گرفتن کردم………………..از اینجا به بعد چون داستان خیلی طولانی میشد ننوشتم ولی اگر دوستان رای شون به 7 تا برسه مینویسم.بعد که کارامون تموم شد رفتم یه شربت دیگه از داغی هوس خوردیم لباس هامونو پوشیدیم. یکم دیگه با هم حرف سکسی زدیم یه کم دیگه لب بازی که زنگ در خورد و مادرم بود …………………….نوشته پارسا
0 views
Date: November 25, 2018