قسمت قبلاینو گفتم و لبامو گذاشتم رو لباش …کیرشو با دستم گرفتم و یکم واسش مالوندمش …خرکیف شد …به خیال اینکه نونش دیگه تو روغنه دستاشو از دور کمرم باز کردتا دامنمو بکشه پائین …خیلی محکم عقبش زدم و با عشوه کامل ادامه دادم آخه تو چه دکتری هستی که درد مریضتو نمیدونی …بدون اینکه فرصت دیگه ای بهش بدم به سرعت شالمو سرم کردم … لای درو باز کردم و پیروزمندانه خزیدم بیرون …تو دلم داشتم از موفقیت کامل خودم ریسه میرفتم ….در رو که پشت سرم بستم با چیزی مواجه شدم که اصلا انتظارشو نداشتم …………..…….وای خدای من …سالن انتظار خالی خالی بودهیچکی نبود … مردم … پسرم … حتی منشی …مات و مبهوت داشتم دور و برم و نگاه میکردم که در مطب پشت سرم باز شد …چرخ زدم و رومو برگردوندم ….دکتره کثافت روپوششو هم در اورده بود و لخت لخت با لبای خندون جلوم واساده بودعاجزانه پرسیدم اینجا چه خبره ؟اینا کجان ؟پسرم ؟ مردم …. ؟اونم موذیانه جواب داد تو به ایناش چیکار داری ؟مهم اینه که میخوای به آرزوت برسی …و به سمتم حرکت کرد …ترس پایان وجودمو گرفت ( وای خدا الان دیگه جدی جدی منو میکنه … )برگشتم و سریع دویدم سمت در خروجی …اونم دنبالم کرد …رسیدم به در … دستگیره رو که به پائین فشار دادم از پشت چسبید بهم و منو به در پرس کرد …خیلی سریع کلیدی که توی قفل بودو چرخوند و پرتش گرد پشت سرش …… همه درا بسته است خانوم خوشگله …حالا دیگه همونجائی که خودت خواستی میکککنمت …..و دوتا دستشو بالای سرم چسبوند به در که نذاره فرار کنم و خودشو کمی به عقب کشوند …تو قفسی که واسم درست کرده بود چرخیدم و باهاش رودررو شدم …قلبم مثل گنجشک داشت تالاپ و تالاپ میزد …ملتمسانه ازش پرسیدم تورو خدا بگو پرهام کجاست ؟ … اینجا چه خبره ؟؟؟حریصانه خندید و خیلی خلاصه واسم تعریف کرد که پسرم حالش بد میشه ، منشیه شوهرمو مجاب میکنه که معطل من نشه و بهش قول میده که منو با ماشین خودش میرسونه …شوهرم که میره پرهامو ببره بیمارستان منشیه دکتر رو خبر میکنه … ( همون موقعی که دکتره رفت بیرون )دکتر خوش شانس هم منشیشو دک میکنه و بهش میگه تو هم دیرت شده ، برو خونه … خودم میرسونمش …نامرد … پس اینهمه خونسردی واسه این بود مات و مبهوت به حرفاش گوش میکردم که یهو لباشو گذاشت رو لبام و دستشو حلقه کرد دور کمرم …یه بوسه محکم از لبام گرفت و با اون یکی دستش شالمو سریع از سرم کند و انداخت دوراومد دوباره بره سراغ لبام که به خودم اومدم …محکم هلش دادم عقب ، از خودم جداش کردم و سرش داد کشیدم …خجالت بکش دکتر اینکارا چیه … درو باز کن …در حالی که داشت به سمتم حرکت میکرد به آرومی گفت چرا الکی داغ میکنی یه دفعه ؟؟؟ خودت …نذاشتم حرفشو ادامه بده وبا عصبانیت داد زدم میگمت در رو باز کن … میخوام برم سراغ بچم …دستمو گرفت تو دستش و سعی کرد آرومم کنه باشه … خودم می برمت پیشش … تو فقط یه فرصت کوتاه به من بده … به خدا خیلی تو کفتم …و انگشتامو گذاشت تو دهنش …دستمو از تو دهنش کشیدم بیروون و با صدای بلند فریاد زدم در رو باز کن لعنتییییییییییی ….دیوونه شد و حمله کرد طرفم …با دستش کسمو از رو دامن محکم گرفت ، منو چسبوند به در و لبامو محکم به دهن گرفت …وای خدا … چه گیری کردم من …سعی کردم لبامو از تو دهنش بیرون بکشم و بازم عقبش بزنم …دوتا دستامو گذاشتم رو شونه هاش ، پایان قدرتمو جمع کردم و با فشار پایان سخی کردم هلش بدم عقب …ولی مگه میشد … با پایان هیکلش خودشو انداخته بود روم … زورم بهش نمیرسید …اونم با ولع پایان داشت میخورد و میمالید …دیدم اینجوری عمرا به نتیجه نمیرسم ….باید یه فکر دیگه ای میکردم …دستامو از جلوی شونش آروم آروم لغزوندم پشت کمرش ، به خودم فشارش دادم و متقابلا خوردن لباشو شروع کردم …اونم که اوضاع رو بر وفق مراد دید دست دیگشو برد تو یقم و سینمو آروم گرفت تو مشتش …بعدشم صورتشو کنار کشید تا ببرتش سمت سینم …دو طرف صورتشو با دستم گرفتم و یه کوچولو بوسیدمش … ملتمسانه بهش نیگا کردم و ازش خواستم تو رو خدا بذار واسه یه وقت دیگه … من الان خیلی نگران پرهامم … ازم برنمیاد …اونم جواب داد اگه اذیت نکنی زیاد طول نمیکشه … من الان خیلی حالم بده …واسه اینکه خیالشو راحت کنم کیرشو گرفتم تو دستم و بهش گفتم قول میدم همین فردا هرجا که بگی بیام پیشت …الان تو دلم آشووووبه … میخوام با خیال راحت به این کیر کلفتت برسم … نقشه ها دارم واسش …لامصب کیرشم حسابی بزرگ و کلفت شده بود …اونم یه اوفی گفت و جواب داد باشه … پس یه کم واسم بخورش … زود تخلیش میکنم … اگه نکنم تا صبح از شق درد میمیرماه لعنتی … فکر اینجاشو دیگه نکرده بودم …آخه این چه جوابی بود …اصلا نمیخواستمش … حتی واسه یه دقیقه …خدایا این چه بلائی بود که به سر من اومد ؟؟؟واسه اذیت اومده بودم … ابدا فکرشم نمیکردم که امکان این پیش بیاد که بخوام باهاش تنها بشم کاملا مستاصل بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم دلم میخواست هرجوریه سریعتر به پسرم برسم … اینم که معلوم بود محاله همینجوری ولم کنه ….از طرف دیگه ابدا حاضر نبودم باهاش سکس کنم …از هیچ نوعش … حتی واسه یه دقیقهاونقده سست و مستاصل شده بودم که تا به خودم اومدم دیدم منو نشونده جلوش …حالا دیگه جلوش زانو زده بودم و کیر شق شدش درست روبروم بود …سرمو بالا گرفتم و بهش التماس کردم خواهش میکنم … من الان اصلا حال مناسبی ندارم …اونم دستشو برد زیر دم اسبی پشت سرم و درحالیکه کیرشو میوورد جلو جوابم داد … همینجوری که نمیذارم بری …و کیرشو گذاشت رو لبام …اه … چندشم شد …سرمو چرخوندم به چپ و کیرشو از لبم جدا کردم …ااونم درحالیکه کیرشو میکشید رو گونه ام و باهاش بازی میکرد بهم گفت ناز نکن دیگه … دیرت میشه ها …به محض اینکه دهنمو باز کردم تا چیزی بگم سرمو چرخوند و کیرشو فرستاد تو دهنم …اومد شروع کنه به تلمبه زدن که محکم با دستام هلش دادم عقب …سعی کردم پسش بزنم و فرار کنم که منو گرفت و محکم زد به در و کل هیکلشو چسبوند بهم …لبامو گرفت تو دهنش و دست چپشو سریع از عقب از بالای دامنم کرد تو دامنمو پشت کونمو گرفت تو مشتش …مانتوم از بس کوتاه بود این اجازه رو کاملا بهش میداد …دستامو گذاشتم جلو سینش و سعی کردم از خودم دورش کنمولی آخه مگه میشد ؟؟؟تمام زورشو انداخته بود رومو با پایان قدرت داشت لبامو میخوردبا دستشم داشت حسابی با کونم ور میرفتبا اینکه اون لخت لخت بود و تماس بدنیمون خیلی شدید ، ولی من ابدا حس سکسی نداشتم و فقط به یه چیز فکر میکردم … پسرم …حسابی داشتم تقلا میکردم که از چنگش در برمدستشو از همون پشت برد وسط پام و الگشتشو رسوند به کسم …گرچه اصلا نمیخواستمش ولی کسم خیس خیس بود …نوک انگشتشو گذاشته بود روش و قلقلکش میداد …یه ذره بدنشو کشید عقب و دست دیگشو برد سمت دکمه بالائی مانتوم …اولی رو به هر زحمتی بود باز کرد …منم تا دیدم کمی از زورشو از روم برداشته ، پایان قدرتمو جمع کردم … پرتش کردم عقب و فرار کردم ……اونم افتاد دنبالم …سالن بزرگی بود که اطرافش رو واسه مراجعه کننده ها مبل راحتی چیده بودنیه پشت پا بهم زد … داشتم میفتادم زمین …یه مبل سه نفره کنارم بود که خودمو انداختم طرفش … از رو افتادم رو مبل جوری که بالاتنم نصفش رو پشتی مبل بود ، نصفشم رو نشیمن مبل و پشتم به دکتره بود …سریعا پاهامو گرفت ودر حالیکه منو رو مبل میکشید عقب همزمان پاهامو پیچوند تا صورتم برگشت طرف خودشاونقدر پاهامو به سمت خودش کشید که فقط شونه هام رو مبل موند …داشتم میفتادم … واسه اینکه زمین نخورم با دوتا دستام پائین مبلو گرفتم …اونم سریع دامنمو عقب زد و سرشو برد وسط پاهام …با دوتا دستاش دوطرف پامو محکم گرفت و منو تو هوا نگه داشتد …چاره ای نداشتم جز اینکه پایان قدرت و تفکرمو رو دستام متمرکز کنم و پائین مبلو محکم بگیرماگه یه لحظه تعلل میکردم محکم میخوردم کف سالن …کسمو محکم به دهن گرفت …زبونشو میکشید لای کسمبا لباش باهاش بازی میکرد …وای خدا … زبونشو فرستاد توووووووش اوووووووووووووووفاونموقع هیچ حس خوشایندی نداشتم و فقط به رهائی فکر میکردم ولی الان که دارم واسه شما تعریف میکنم کسم خیس خیس شده …هیچ عکس العملی نمیتونستم داشته باشم …حتی توان اعتراض کلامی هم ازم سلب شده بود …اونم با ولع پایان داشت کسمو میخورد …زبونشو فرستاده بود توش و داشت با چوچولم بازی میکرد …یه دفعه سرشو بالا اورد و منو گرفت و خوابوند رو درازی مبل و کل هیکلشو انداخت روم …دامنم درحین حرکت برگشته بود پائین … سریع بالا زدش و خودشو کشید روم …مچ دستامو گرفت … اونارو دوطرف سرم محکم روی مبل نگهداشت و خودشو بین پاهام جا کرد …سرشو برد زیر گردنم و کیرشو گذاشت لای کسم …همزمان با خوردن زیر گلوم کیرشو هم لای کسم حرکت میداد …منم که واسه اولین بار فرصت مقاومت پیدا کرده بودم به خودم میپیچیدم و با پشت صندلم از دوطرف میزدم در کونش و پشت پاش …ولی اون بی اعتنا به اینکار من داشت میخورد و کیرشو به کسم میمالید …توی یکی از این حرکتها بود که خیلی محکم کیرشو فرستاد توووووووووووووووووووشwowwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwجیغم به هوا رفت ….و اون کثافت شدوع کرد به تلمبه زدن تو کسم … اووووووووووفدیگه کاملا از خودبیخود شده بود …وحشیانه کیرشو تو کسم عقب جلو میکرد و گردنم و بالای سینم رو لیس میزد و میخورد …کیرش حسااااااااابی کلفت و بزرگ شده بود و کل کسمو پر کرده بود …یه ضربه محکم زد … کیرشو تا آخر کرد تو و اون ته نگه داشت …دستامو ول کرد و منو رو مبل یه 90 درجه کامل چرخوند …جوری که پاهام بیرون از مبل قرار گرفت و خودشم رو زمین وسط پام زانو زد و اومد بازم بکنتم … که …که من از این فرصت استفاده کردم … سعی کردم بشینم و نذارم ادامه بده …ولی اون دیگه دیوونه تر از این شده بود که بهم اجازه بده جلوی کردنشو بگیرم …با عصبانیت هلم داد عقب و یه سیلی محکم خوابوند تو گوشم و سرم داد کشید … به نفعته که اذیت نکنی وگرنه هم خیلی طول میکشه و هم این کس خوشگلتو پر آب میکنم … اشکم در اوومد …حق با اون بوددیگه هیچ راهی جز تسلیم نداشتم …از ته دلم یه کثافت نثارش کردم و با چشمای گریون خودمو رو مبل رها کردم ….اونم دوتا پاهامو گذاشت رو شونه هاش … نشست وسط پامو شروع کرد به تلمبه زدن …همرمان زبون و لباشو روی پاهام میکشید و حسابی با لطافتش حال میکردبه خودم لعنت فرستادم …صبح حسابی صیقلیش داده بودم …از پاهام که سیر شد …دستاشو اورد سمت مانتوم و درحالیکه موذیانه لبخند میزد و آروم آروم کیرشو اون تو حرکت میداد بقیه دکمه هاشو دونه دونه باز کرد …سینه هام قلمبه افتاد بیرون …اووووووووفی گفت … سینه هامو تو مشتش گرفت و حین تلمبه زدن با اونام بازی میکرد …با وجود حساسیت شدیدی که نسبت به سینه هام دارم و با یه اشاره ، شدیدا حشری میشم ولی ایندفعه ابدا تحریک نشدمآخه اونموقع جز تنفر هیچ حس دیگه ای نسبت به کاری که داشت باهام میکرد نداشتماینو جدی میگم … ولی الان که دارم جریانو تعریف میکنم ، یادآوریش داره به شدت حشریم میکنه …خوب که با سینه هام بازی کرد یکی یکی آستینامو از تو دستم در اورد و بالاتنمو کاملا لخت کرد …آروم سرشو پائین اورد و یکی از سینه هامو به دهن گرفت …درحالیکه با یکی دیگه بازی میکرد حین تلمبه زدن این یکی رو هم حسااااااابی میخورد …با زبونش نوکشو قلقلک میداد و قلمبه سینمو میخورد …بعدش پاشد از روم … دست منو هم گرفت …بلندم کرد و منو برد جلوی میز منشی …دوتا دستامو گذاشت رو میز و منو کشید عقب …دامنمو از رو کونم کشید پائین … پاهامو دونه دونه از توش دراورد و اونو دورانداخت …پشت سرم نشست یه کم کسمو لیس زد و ایستاد …از همون عقب کیرشو فرستاد تو کسم و ایستاده شروع کرد به عقب و جلو کردن …اوووووووووووف ….با دوتا دستاش از دوطرف سینه هامو تو مشتش گرفت و دیووونه وار داشت تلمبه میزد …وحشی وحشی شده بود …دست راستشو از رو سینم برداشت ..دم اسبی موهامو گرفت … دور دستش پیچووند … کشیدش سمت خودش و وحشیانه شروع کرد به کردن …حین تلمبه زدن صورتمو با دستش چرخوند سمت خودشو لبامو به دهن گرفت که با عصبانیت از تو دهنش درش اوردم …ولی اون به زور دوباره پسش گرفت …wowwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwwبا لباش لبامو میخورد …با دستاش سینمو میمالید و با کیرشم با شدت هر چه تمامتر تو کسم تلمبه میزدهمه چیشم داااااااغ داااااااااااغ بود ….خوب که عقده های یه سالشو با کردنم خالی کرد دیدم حرکاتش تندتر شد …کیرشو دراورد و درحالیکه به شدت ناله میکرد آبشو رو کووونم خالی کرد ………………..پررو توی راه که منو با ماشینش میرسوند بیمارستان واسم تعریف کرد که …با خیلی از مریضا رو یونیت ور رفته و خیلیاشونم برده اینور و اونور کردتشون …و اینکه من تنها دختری بودم که توی مطب تونسته بکنه و در عین حال خوشگلترینشون …منم مدام به این فکر میکردم که … چه پیروزمندانه از تو مطب وارد سالن انتظار شدمولی …عجب شانسی داره این دکتر کثافت …اصلا فکرشم نمیکردم آخرش اینجوری بشه ….پایاننوشته دکترکش
0 views
Date: November 25, 2018