قسمت قبلخدارو شکر که کسی تو نیومد وگرنه قیافه خمارم حسابی تابلو بودهمون لای در يكم صحبت کرد و رفت بيرون … اصلا نشنيدم كه چی ميگفت …حسابی تو حال و هواي کیری بودم که چند دقيقه پيش ……با اينكه ترس ناگهانی هوسمو كمی سوزونده بود … ولی بازم خيلی ميخواستم …دستامو گذشتم رو کسم … خيسِ خيس بود … داغ داغ …عجب کیر داااااااااااااغی بود …کاملا معلوم بود چقده تشنه کسمه …در باز شد و دکتره برگشت تو ..مثه احمقا داشت لبخند ميزد … بی احساسِ عوضی …نشست روبروم و گفت ok حالا به بقيه كارمون برسيم و …برعکس انتظاری كه از اين حرفش داشتم …بجاي ادامه بازی شروع كرد به كار كردن رو دندوناماه لعنتی …میخواستم … خيلی هم ميخواستم …خیلی منتظر بودم كه شروع كُنه ولی اون داشت با جدیت به كارش ادامه میداد ……اومدم یه چیزی بگم و باز حشريش كنم ….با نازززز پایان بهش گفتم یعنی بازم امکان داره بیاد تو …..؟( من متخصص حرفای دو پهلو هستم )وسط حرفم پرید و گفت …تو روخدا بذار به كارم برسم … خيلی دير شدهچاره ای نداشتم ………داشتم از شدت شهوت ميمردم ولی اون نامرد سرد سرد شده بود …احتمالا به منشیش گفته بود وسایلشو جمع كُنهديگه جداً اميدی نبود …واقعا خيلی خيلی دير شده بودهمش حسرت زمانی رو می خوردم كه سعی داشتم جلوشو بگیرم …لبمو يه بوسِ کوچولو كرد و گفت سر فرصت حسااااااابی میکنمتآروم و ناامیدانه در جوابش گفتم .. عرضشو نداری…و ساكت شدمموذیانه خنديد و با جدیت به كارش ادامه دادیواش یواش هوس جاشو با تنفر عوض کردبه یاد خودم اوردم که واسه چی اومدم …و خودمو راضی میکردم که خوب شد کار به جاهای باریک نکشیدمدتی که گذشت با خودم گفتم حالا دیگه دیروقته و کاری ازش بر نمیاد پس بذار بلائی به سرش بیارم که تا یه هفته از شق درد بمیرهدامنم خودش کمی بالا بود … منم آروم از سمت راست خودم که دکتره نشسته بود کشیدمش بالا …تا حدی که اگه دقت میکرد حتی تکه ای از کسمو هم میتونست ببینه …و رون لخت و خوشگلمو چسبیدم به پاش …يهو از بيرون صدای محكمِی شبیه بستن در اومد … تق …دکترِه با صدای بلند گفت این چه وضع در بستنه ؟ یکم رعایت کنین …كسی جوابشو نداد و اونم بی تفاوت به كارش ادامه داد …منم درحالیکه ناله های آنچناتی میکردم هی وول میخوردم و پامو بهش میمالیدموووووووویاوووووووووووووووفآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخوااااااااااااااااااااااااااایالبته دیگه از روی هوس نبود بلکه با تنفری که تشدید هم شده بود میخواستم حالشو بگیرم …به لحظه دست از کار کشید به چشام نگاه کرد و گفت تو معلوم هست چته ؟خماااااار جواب دادم به توچه … تو که کاری ازت برنمیاد …با شیطنت خندید و گفت به وقتش …حتی یه بار مثلا از شدت درد دستمو بردم نزدیک کیرش و رونشو فشار دادم …کیرش همچی سریع شق شد که سرش رسید به دستمولی انگار نه انگااااار ….۲-۳ دقيقه كه گذشت خیلی خونسرد گفت ok تموم …بلند شد … دستشو شست … رفت پشت میزش و مشعول نوشتن و تکمیل پروندم شد …لعنتی …. خونسردیش لجمو در اورده بوددوست نداشتم کم بیارم …کاملا مطمئن بودم که دیگه هیچ وقتی نمونده …پس … با خودم عهد کردم قبل رفتن تقاص این بی تفاوتیشو ازش بگیرمبهش گفتم تموم شدی واقعا ؟جواب داد اره جیگر … تمومپا شدم … رفتم جلو آينه ای که ِتو مطب به دیوار زده بود تا خودمو مرتب کنمبا چشای از حدقه در اومده داشت منو که عین مانکنا خرامان خرامان به سمت آینه میرفتم تعقیب میکرد …جلوی میزش که رسیدم شالمو کامل در اوردم …و گذاشتم رو میز جلوش …کش موم رو در اوردم و موهامو دم اسبی کردم …نمیدونم بهتون کفتم یا نه …موهام اونقد بلنده که تقریبا تا در کونم میرسه …wow چقدم خوشگل شده بودم … خودم هم رفتم تو کف تصویر توی آینه …با عشوه پایان و به آرومی آآآآهی کشیدم و گفتم خیلی بی خاصیتی … فقط موهامو خراب کردی …یهو ديدم اومد و از پشت سر بهم چسبيد …کیرش کاملا اومد لای کونمو پر کرد …بغلم كرد … جفت سینه هامو با دستاش گرفت و شروع كرد به خوردنِ پشت گردنم …كيرشو يه جورائی بيش از حد پشت كونم حس می كردم … راااااست کرده بود بدبخت …همينجور كه گردنمو میخورد و سینه هامو میمالید گفت جورش كنم ؟خیلی تمسخرآمیز جواب دادم جور بود … خودت نکردیش- بس کن دیگه … جور كنم ميايی ؟- كجا؟- یه خونه خالی مشتی تو دستم دارم- عمرا … خونه خالی ؟ … اونم با تو ؟؟؟ …. امکان نداره …- چرااااا خوشگله ؟… خيلی تو کفتم بخدا …با کلی عشوه جواب دادم – همينجا … اگه ميتونی بکنیش جاش همینجاست …اينو كه گفتم با صدای لرزززززووون گفت يعنی ميگی همينجا بكنمت ؟خمااااااااار خمار جواب دادم اومده بود بکنیش ولی دیگه شدنی نیست ….( تو دلم داشتم بهش میخندیدم )و هی تو بغلش وول میخوردم …آرووم منو تو بغلش چرخوووند …رودر رو که شدم باهاش ، زبونشو فرستاد تو دهنم و شروع کرد به خوردن لباااااامدستاشو گذاشت رو دوتا دوشام و فشارم داد به سمت پائین …منو نشوند رو صندلی کنار آینه و خودش جلوم واساداوه اوه … جا خوردم …شلوارشو در اورده بود و کیر شقشو گرفته بود جلوی لبام ….نامرد … اصلا متوجه نشدم کی درش اورده … ( یادم رفته بود بهتون بگم که یونیفرم سفیدش همیشه کوتاه بود )آها …. واسه همین بود که حس متفاوتی نسبت به کیرش داشتم ….حتما وقتی جلو آینهِ بودم شلوار و شورتش رو با هم در اورده بودو حالا با يه كير كاملا شق شده جلوم واساده بود و ازم میخواست واسش ساک بزنم …wowwwwwwwwwwwwwwچقده هم کلفت شده بوووود …اوووووووووووووف …..….……تا اینجای برنامه رو داشته باشین و بذارین برگردیم به اولین برخوردم با دکتر تا ببینیم چی شد که کار ما به اینجا کشیدروز اول من ، پسرم و مردم خيلی عادی رفتيم پیشش كه دندونِ پرهامو بكشیمنوبت ما که شد من و پرهام رفتیم تو …پامو که گذاشتم تو دکتره با خوشروئی پایان اینجوری ازم استقبال کرد به به … بالاخره یه مریضی از این در تو اوومد که دلمون وااا بشه … بفرمائین رو یونیت …خوشحال میشم بتونم کمکی بکنمبذارین یکم از خودم بگم ۲۲ سالمه ، قدم ۱۷۰ و وزنم ۵۵ کیلوهپوستم سبزه نمکیه ، قدبلند ، کمرباریک و لاغرانداممچشمای درشت مشکی و ابروهای مرتبی دارم …صدام اونقده تیزه که این دکتره بهم میگه جیرجیرکبه تیپ و لباسم خیلی اهمیت میدم ، عاشق موی بلند و دم اسبیم و موهام تقریبا تا در کونم میرسهعالی آرایش میکنم ….خصوصا چشمامو خیلی خوب درست میکنم ( تخصصم آرایش عربیه )تو انتخاب کفش خیلی سختگیرم و عاشق چکمه های چرمی بلند و صندلهائی هستم که بندش تا زیر زانو دور پا پیچ میخوره …ناگفته نمونه به واسطه پاهای کشیده ای که دارم پوتینا و کفشام بیشتر چشمها رو اذیت کنه …کلا خیلی شیطنت میکنم ولی خدائیش تا حالا جز به این دکتره که خودم هم موندم چه جوری پیش اومد ، به هیشکی پا ندادم …البته تا دلت بخواد سر به سر پسرا و مردای حشری گذاشتم ولی به هیشکی اجازه ندادم پاشو تا این حد از گلیمش درازتر کنهدوستام صدام میزنن فشن باربی بگذریم پامو که گذاشتم تو دکتر با خوشروئی پایان اینجوری ازم استقبال کرد به به … بالاخره یه مریضی از این در تو اوومد که دلمون وااا بشه … بفرمائین رو یونیت …خوشحال میشم بتونم کمکی بکنمانتظار همچی برخوردی رو نداشتم ، خندیدم و جواب دادم مریض من نیستم دکتر ، واسه پسرم اومدماونم خندید و با دستاش پسرمو به سمت یونیت راهنمائی کردخیلی خوش برخورد بود و در حین کشیدن دنون پرهام کلی راهنمائیم کرد واسه بقیه دندوناش ، تغذیه و چیزای دیگه… با مهربونی پایان با پرهام حرف میزد جوری که برخلاف معمول هیچ اعتراضی نکرد ، انگار نه انگار که دندونشو داشتن میکشیدن …با منم یه جور حرف میزد انگار دختر عمشم … راحت و خودمونی …من یه مشکل زیبائی تو دندونام داشتم …با خودم گفتم حالا كه اومديم بذار دندونای خودمو هم نشونش بدم … جای دیگه ای نمیتونم به این خوبی راهنمائی بگیرمکار پرهام که تموم شد بهش گفتم آقای دکتر … خودم هم یه مشکل زیبائی دارم … اگه میشه یه لحظه صبر کنین من یه ویزیت دیگه بگیرم و بیام خدمتتوناومدم که برم صدام زد حالا چه عجله ایه … خانوم جذابی مثل تو رو چه به مشکل زیبائی داشتن …بیا رو یونیت ببینم این مشکل چیه که من نمیتونم ببینمش ؟؟؟؟؟با لبخند تشکر کردم و خوابیدم رو یونیتمشكلمو گفتم … اونم حسابی در موردش واسم توضيح داد …با هماهنگی با منشیش نوبت جدیدی واسه معالجه گرفتم و …بهم گفت دفعه ديگه كه ميايی خوب آرايش كن تا بتونم خط لبتو بهتر ببينم و نظرِ نهائیمو بگمجالب اینکه اینو تو سالن انتظار و جلوی مردم گفتبا خودم گفتم يعنی چی ؟؟؟ حتما از این حرفش منظور داشته …ولی خوب که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که اگه شیطنتی تو حرفش بود جلوی مردم نميگفت … پس مورد خاصی نیستاین دکتره معمولا با همه مریضاش خیلی راحت و بدون تعارفات معمول برخورد میکنه جوری که آدم خیلی زود باهاش اخت میشهبا منشیاشم خیلی راحته ، حتی جلوی اونا هم با مریضاش شوخی و خوش و بش میکنهالبته خودم هم همینجوریم و خیلی زود خودمونی میشم ….2 دقیقه بعد از اولین برخورد دیگه شما رو تو صدا میکنم …طبیعیه که هر مریضی ناخودآگاه جذب دکتری با چنین خصوصیاتیی میشه خصوصا یکی مثه من که ذاتا دختر راحتیم …خلاصه … دفعه بعد یه آرايش ملایم عربی کس کش كردم و رفتم پیششیه بوت بلند مشکی زیر زانو پام بود که بخاطر نوع پاشنش حین راه رفتن صدای جذابی ایجاد میکرد …پامو که تو اتاق معاینه گذاشتم … لبخندِ زیرکانه ای زد و اینجوری خوش آمد گفت …نیم ساعت پیش که صدای پات اومد با خودم گفتم فقط یه نفر میتونه صاحب این صدا باشه …لبخندی زدم … سلام کردم و رفتم و خوابیدم رو یونیت ….بعد کمی معاینه با شیطنت گفت … این تیپ فشن همین یه ایراد کوچیکو داره که اونم خودم درستش میکنم ….روشو کرد به منشیش و ادامه داد … ببین بعد از اون چه عرسکی میشه این خانوم دهقان ما ….از اونجا بود كه هر دفعه بيشتر از قبل منو با حرفاش و کاراش قلقلک ميكردانگار از همون اول تنش می خواريد … ولی من كوچكترين توجهی بهش نداشتمالبته خوب آدم بدش هم نمیاد یكی بهش توجه كنه …هر دفعه به يه جای ما گیر میداد و تحسينش ميكرداز لب و دهن و چشم و ابرو گرفته تا دست و پامحتی يه دفعه گیر داده بود به انگشترم و ميگفت چه قدر به دستت ميادیا مثلا به منشیش حین کار میگفت بیا یه ذره فک خانم دهقانو بگیر یه وقت نزنم لبای خوشگلشو خراب کنمو چیزائی از این قبیل….بدون اینکه واسم مهم باشه از این کاراش خوشم می اومد و ذوق ميكردم …تا اينكه رفتم مسافرتتوی راه حالم خيلی خیلی بد شد دندون درد امانمو بریده بود …کارت ویزیتشو از تو کیفم در اوردم ، موبایلشو گرفتم و ازش کمک خواستماونم خیلی عادی راهنمائیم کرد که وقتی رسیدم چه داروئی بخرم و چکار کنماينجوری بود که شماره موبايلم افتاد دستشيکی دوروزبعد بهم زنگ زد و ضمن احوالپرسی یه سری توصیه پزشکی کرد …منم تشكر كردم و … بایوقتی برگشتم پيشش به محض اینکه رو یونیت خوابيدمآروم درِ گوشم گفت خيلی نگرانت بودمميخواستم بهت sms بدم ولی ترسيدم موبایل خودت نباشه … شماره شخصیته ؟گفتم آره…..با ۲ تا انگشتش يه كمی كشيد رو صورتم و گفت آخی نازی … حتما خيلی درد كشيدی …منم خنديديم و چيزی نگفتمبه محض اینکه رسيدم خونه واسم sms زديه sms رومانتیک بوديادم نيس چی بود ولی آخرش اين بود … كاش لحظه ديدار نزديك شهجوابشو ندادم … تو دلم بهش ميخنديدمبا خودم ميگفتم يعنی واقعا گرفتارش شدم ؟؟؟با شیطنت به این فکر میکردم که چه قدر ميتونم اونو دنبالِ خودم بکشونم از اون روز هر از گاهی sms ميزدگاهی جوك و بعضی وقتها هم عاشقانهگاهی هم چیزائی تو مایه های ( دلم برات تنگ شده ) و ایناتا اینکه یه بارخودش بهم زنگ زد …ازم خواست بخاطر مسافرت ناگهانی که واسش پیش اومده بجای نوبتی که تعیین شده بود همون روز برم پیشش …منم رفتم ولی به محض اینکه رو یونیت خوابیدم لبخندی زد و بهم گفت میدونستی که الکی بهت گفتم میخوام برم مسافرت ؟با تعجب پرسیدم نههههههههه واسه چی آخه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اونم جواب داد واسه اینکه دلم واست تنگ شده بود و یه بوسه سریع و کوچولو گذاشت رو لبام …برخورد نسبتا ملایمی باهاش کردم و اون روز هم گذشتاز اونجا بود که دیگه دستمالیهاش شروع شد ، البته به اسم معاینه …تا اينكه واقعا رفت مسافرت …از اونجا واسم sms زد خيلی دوست داشتم الان كنارم بودی … واسه شام و گردش اومدیم بيرون ولی حسابی به وجودت نياز دارم منم واسه اولین بار به sms اش جواب دادم لطف داری ، خوش بگذره بلافاصله بهم زنگ زدخيلی صداش مهربون بود و با پایان وجود با حرفاش دلتنگیشو رسونديه چيزی تو دلم تکون خورد …با خودم گفتم پاشده رفته مسافرت وسط اين همه دختر رنگ و وارنگ هوس کرده من كنارش باشم … خيلی حس قشنگی بوديه كم با هم حرف زديم … دو دقیقه و شايد هم كمتر … اونم حرفای كاملا معمولیتا اينكه برگشت و بازم رفتم پيششخوابيده بودم و داشت كار شو ميكرد گفت راستی … چی صدات كنم ؟؟؟گفتم معلومه … خانمِ دهقانگفت سختهِ . ..ميشه اسم کوچیکتو بگم ؟خنديدمگفت حالا چی هست اسم این خانوم خانوما ؟جواب دادم تو پرونده هستگفت آره میدونم … ولی شوهرت يه چيز ديگه ای صدات میزنهجواب دادم … آره من خودم هم شراره رو بیشتر دوست دارم ( همین اسم دومم رو گفتم )واقعا هم می ميرم وقتی يكی اسممو از ته دلش صدا كُنه ( البته اينو نگفتم بهش )لبخندی زد و گفت ولی من میخوام خودم واست اسم بذارم ….جالب بود … خندیدم و گفتم مثلا چی ؟با شیطنت جواب داد ميخوام صدات کنم افسون … يا دريامن هم به شوخی گفتم ميدونی اگه دريا توفانی بشه چه افسونی به پا ميشه … ؟خنديد و آروم درِ گوشم گفت این توفان خیلی وقته به پا شده … رخصت بدین آرووووومش کنم …چشامو گشاد کردمو با اخم بهش گفتم … میشه بسسسسسسه ؟؟؟؟یه بوسه کوچولو گذاشت رو لپم و چشمی گفت و به کارش ادامه داداین جلسه هم گذشتخونه که رسیدم sms زد دريا يا افسون ؟واسش sms زدم حالا چرا اين ۲ تا ؟جواب داد چون با چشمات اونقده افسونم كردی که دلم میخواد دریام بشی تا من تو وجودت غرق شم …ديگه از اون روز ما شديم دريای دكتر ….از این به بعد بود که حرفای رومانتیک اش تشدید شد …با خیال راحتتری دستمالی میکرد و گاهی هم به آرومی لبامو میبوسید ..در برابر دستمالیاش خودمو به نفهمی میزدم و دربرابر بوسه هاش به نرمی مقاومت میکردمداشتم یواش یواش تو تله میفتادم که یکی از دوستام با تبلیغات خودم واسه درمان مشابه رفت پیشش …از اونائی بود که خودش تنش میخارید …از همونائی که اگه دو دقیقه رو مخشون کار کنی زیر پات میخوابنخلاصه جناب دکتر واسه ایشونم فیلم عاشق سینه چاک رو بازی کرد و ظرف چند جلسه بردش به یه خونه خالی وحسااابی کردشمن هیچی در مورد رابطه خودم با دکتر بهش نگفته بودمولی اون لحظه به لحظه این داستان مثلا عشقی ( ولی صددرصد سکسی ) رو با آب و تاب واسم تعریف میکرد …از طرف دیگه همسایه روبروئی آپارتمانمون هم داستان مشابهی از روابط یکی از دوستاش با یه دندون پزشک واسم گفت که از نوع رفتارش فهمیدم همین دکترست …همینجا بود که فهمیدم با یه عاشق حرفه ای طرفم …مصمم رفتم مطب و باهاش برخورد كردماونم جبهه گرفت و رابطه مون قطع شدتلفن ، sms و همه چیخیلی سعی کردم دکترمو عوض کنم ولی نشد چون هیچکی حاضر نبود کار نیمه کاره یکی دیگه رو ادامه بدهبالاجبار ادامه دادم ولی دیگه کاملا دربرابر دستمالیهاش مقاومت میکردم و پسش میزدم …تا اين اواخر که کرمم گرفت اذيتش كنمانگارمرض داشتم …میخواستم با شیطنت داغش کنم تا لب چشمه ببرم ولی تشنه برگردونمش و خلاصه انتقام همه رو یه جا ازش بگیرم …بهش زنگ زدم و گفتم ميخوام بيايم مطب پيشت ولی دوست ندارم جوری برخورد کنی که مردم از دلخوری بین ما چيزی بفهمهاونم خيلی جدی گفت okولی هرچی سر به سرش گذاشتم پا نميداد … مونده بودم ادامه بدم يا نهیه تیپ مشتی و متفاوت زدم و رفتم پیشش…سلام كرد و خیلی جدی شروع به كار كردمن هم كه ديدم جوّ خرابه شروع كردم به شیطنتسر بحث و هرهر و باز كردميه چيزی گذشت تو دهنم گفتم وای خدا … لبمو پاره كردیجواب داد دیگی كه واسه ما نجوشه ميخوام سر سگ توش بجوشهاينو كه گفت فهميدم هنوز خواهانهيه مانتوی اندامی شیک پوشيده بودمبهم گفت اين مانتو هم خيلی بهت مياد ولی خوب چه فايدهبا خودم گفتم خبر نداره چه تحفه ای واسش آوردمكارا شو كه انجام داد گفت لباتو ببند ببينم خوب شده یا نه ؟من هم از فرصت استفاده كردم و با ناااااز بهش گفتم به تو چه که خوب شده یا نه ؟ … مگه ميخوای ببوسیش ؟و لبامو بستماونم بدونِ هيچ مكث و جوابی يه بوسِه داغ و طولانی از لبم گرفت …اومدم خونه …اونجوری که میخواستم كارم نشده بود ولی قرار بود دو روز ديگه بازم برم پيششواسه برنامه اصلیم فرصت خوبی بودتا رسيدم خونه بر خلاف هميشه اين دفعه من واسش sms زدم اين دفعه لبت برعکس خودت خيلی شيرين بود از اونجائی که داستانسرائی نمیکردم و فقط می خواستم یه خاطره واقعی خودمو تعریف کنم ( تازه همونم بلد نبودم ) واسه همین جریان به اینجا کشید که دارم حرف اول رو آخر میزنمراستی اینم بگم نوع معالجه جوریه که بعضی اوقات هر جلسش حتی بیشتر از یک ساعت هم طول میکشه …منشیاش سهوا یا به احتمال قریب به یقین عمدا ما رو زیاد پشت درای بسته تنها میذاشتنبه هرحال جریان ما اینجوری بود …بقیه شو هم که خودتون در جریان هستید …ادامه…
0 views
Date: November 25, 2018