تازه از سربازی امده بودم که پدرم گفت داییم یه بنده خدایی پیدا کرده گفته اگر بچه کاریی باشه میبرشم با خودم توی جاده بهش رانندگیم کم کم یاد میدم خلاصه داییم ضمانت مارو کرد و من شدم شاگرد شوفر با تریلی مال اقای شاکری رانندشم یه بنده خدایی بود به اسم اقا کمال طرف ۴۴ یا ۴۵ سالش بود ادم قد بلند و هیکلی یه مدتی باهم میرفتیم بند ر عباس بار میزدیم همیشم سر راه توی کرمان یه جندیه پولی میکردیم و توی راه با هم خوش میگزروندیم یه مدت که خوب با هم صمیمی شده بودیمو همه تکنیکهای دزدی از صاحب ماشینو فروش گازوعیل و اینچیزها بهم یاد دادو خیلی دیگه منم همه تلاشمو میکردم که جدا از خوشگزرونی همه کارهای ماشینو درستو بموقع انجام بدم و کمالم از کارم راضی بودو بهم خیلی اعتماد کرده بود خلاصه کم کم شوخی شوخی شروع کرد به تعریف کردن این که چجوری زنشو میکنه منم اولش حرف تو حرف میاوردمو این ول کن نبود هم توی راه کیرش راست میشد باز شوخی شوخی شروع میکرد به تعریف کردنو منم هی با این دلم خیلی میخواست بشنوم تعریف کردنهاشو هی خودمو به اون راه میزدم و بحث و عوض میکردم تا این که ی شب توی جاده نزدیک کرمان گفت جات خالی من قبل ازاینکه راه بیفتیم حمیرارو گایدم و ادامه داد یه کوسی دادبیشرف زنده شدم منم هیچی نگفتم کیرمم یه قلقلکی خورد کمال جانم ادامه داد دیونه سربازیتو تموم کردی بگو بابات دومادت کنه بغل گرم خوبه میگفت منو نیگاه هنوز نرسیدم خونه میکشم پایین میزارم توش و یه مکث کوچیکی کرد منم هیچی نگفتم و ادامه داد جون کامران ( پسرش ) همون ۲ شبی که خونم ۴ بار میکنم و میگفت مرد باید کس گرم ونرمش تو خونه اماده باشه و در حین این که دید منم فقط گوش میدم گفت خداییش به همین کرمان غناعت میکنی و من اگر توی خونه حمیرا نباشه کیرم طاقت نمیاره و راه برگشتنو با تصور کس حمیرا رانندگی میکنم و قشنگ معلوم بود از تعریف کردنش لذت میبره من کیرم راست کمالم که فکش گرم شده بود وارد پایان جزعیات میشد میگفت ماهی ی بار بهم کون میده حمیرا نمیدونم فقط ابمو روی صورتش میریزم زیر کیرم التماس میکنه و ایجوری ساک میزنه حمیرا عاشق اینه موقعی که از پشت تو کوسش بزارم انگشت بکنمش اونجوری کس میده خلاصه که همه جزعیاتو با هیجان تعرف میکردو کیف میکرد که منم گوش میدم تا اینکه با هام رو کرد جریانو گفت که من دنبال یه ادم مورد اعتماد میگشتم ک براش سکسامو با خانمم تعریف کنم و لذت میبرم منم بهش گفتم عیبی نداره و بعضیا دوسدارن کسیو داشته باشن و بتونن اینجور حرفهارو بهش بزنن یه جوری باهاش بر خورد کردم که پشیمون نشه و خیلی طبیعی با غذیه برخورد کردم که انگار کارش قابل درکه کمالم که دید من میخوام این حرفهارو بشنوم خودمم که عشق میکردم گفت اگر دوسداری از کردنهای حمیرا چیزی بپرس بدون رودربایسی بپرس من حال میکنم منم پرسیدم که چجوری باهم اشنا شدیم گفت همسایمون بودن من خیلی نمیشناختم حمیرارو مادرم وصلتمونو جور کردو شروع کرد که بعد از عقدمون عاشق سفیدیش شدمو تا چند ماه فقط لاپایی میکرمشو بعدش از چندماه کم کم از کون شروع کردم تا موقع عروسی دیگه فقط از کون میکردمو میگفت تا ۲ سال بعد از عروسیمونم فقط زنش میزاشته تو کونش و کسش اب بریزه از موقع بدنیا امدن فرشید اصلا نمیزاره تو کونش بریزمو فقط حمیرا میگه بریز تو کسمو خیلی طول کشید تا مجبورش کنم توی صورتش بریزم خلاص همه جزعیات تا این که یه باز روی پشب بوم خونشون کردمش ظهرا که فرشید بیداره چجوری یواشکی تو اتاق میکنتش الان تا ۱۰۰ هزار تومان از نگیره بهم کون نمیده و بیشتر از ماهی ۱ بار کون اصلا نمیده و و اینکه قبلن چند بار بردتش با ماشین بندرو تو جا خواب ماشین کردمشو خیلی از جزعیات دیگه که الان یادم نیست و……………..نوشته سعید
0 views
Date: February 28, 2020