حیف شد

0 views
0%

سلاماين خاطره كه براتون ميگم برايه4 سال پيشهاسم مستعار من شهرامه و الان 22 سالمه.4سالو نيمه پيش بود كه با چت كردن خودمو خفه ميكردم.نبود روزي كه كمه كم از چند نفر شماره نگيرم1تو يكي از همين روزا با مرضیه اشنا شدم.بعد از دو هفته با هم قرار گذاشتيمو رفتم به ديدينشازش خوشم اومد و رابطه مو باهاش ادامه دادم تا به خودم اومدمو ديديم دارم 18 ماه فقط با مرضیه رفاقت ميكنم.مرضیه از اين دخترايه چادري بود كه حتي دست به ابرذو و صورتش هم نميزد.حسابي منو نمازخون كرده بودو تريپ مذهبي برام برداشته بود.در ضمن مامانش هم حافظ قران بود.همو خيلي دوس داشتيمو با هم حسابي صفا ميكرديم تا كار به جايي رسيد كه حرف ازدواج پيش اومدو من اونو به خانواده ام نشون دادم اونا هم منو تهديد به بيرون كردن از خونه كردنبعد از اين درخواست مرضیه بامن حسايس حال كردو تريپ سكسمون از اين جا شرو شدهر باري كه باهاش ميرفتم بيرون يه كاره سكسي جديد ميكردم.از بغل كردن گرفته تا مالوندن1يه روز كه داشتيم با هم لاس ميزديمو پستوناشو ميماليدم پليس مارو خفت كرد.بعد از كلي گريه و زاري و خايه مالي ولمون كردن.منم مرضیه رو به بهونه ي استراحت بردم خونمون كه از شانس من اون روز خالي بوداما ميدونستم اگه همين اوله كاري بكنمش ديگه عمران بياد سمتم واسه همين با چندتا لبو و بغل كارو تموم كردمو رسوندمش خونشون.بعد از اون ديگه كلي باهام حال كردو از هفت روز هفته 2 روز خونه ما بود.اخري سرييا گير داده بود بيا سكسمونو كامل كنيم اما من گفتم دوس دارم اولين حالمونو تو شب زفاف بكنيم.بعد از اون حرف من ديگه مرضیه اون ادمه هميشگي نبود و نشديه روز كه گوشيه مرضیه دستم بود چند تا فيلم و سوپر تو گوشيش ديديم و حسابي قاطي كردم و باهاش بحثم شد.اونم گفت تو سنه بلوغه و از اين حرفافردايه همون روز رفتم تو اس ام اساش كه چند تا اس سكسي از يه شماره غريبه توش ديديم ولي بهش نگفتمتو اساش قرار شده بود مرضیه فردا بره پيشه طرف ساعت 7 اونم.منم فردای اون روز قايمكي رفتمو ديديم بعله مرضیه خانومه چادري ما رسمن جنده لاشی شدهبعد از اون باهاش بهم زدمو خودم ازش جدا كردم تا نيمه شعبان امسال كه ازدواج كردم با دختر خالم.يه هفته بعد از ازدواج كه با خانمم رفته بوديم پارك ابو اتش ديدم كه بعله مرضیه خانوم مثله جنده لاشی ها تريپ زده و داره با پسرا ميلاسه.زنمو به يه بهانه پيچوندمو رفتم پيشه مرضیهچيزو رو كه ميديديم باور نميكردم.مرضیه اي كه عاشقش بودم يه زماني خيلي راحت بهم جايه جواب سلام گفت مكان با خودته يا نه؟اون حتي منو نشناخت.منم هيچي نگفتمو برگشتم پيشه زنمموقع برگشتن اين قدر افكارم پريشون بود كه نزديك بود چندباري بزنم يكي رو كوس پر كنماينجا بود كه فهميدم چقد خدا دوسم دارهبه شما دوستايه گلم هم ميگم تورو خدا مواظب ايندتون باشين.هيچ وقت جوگير نشينو به هر دختري اعتماد كنيندرست داستانه من جنبه سكسي زيادي نداشت اما اميد وارم خوشتون بياد.باينوشته شهرام

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *