داستان از جای شروع شد که قدرت ضامن دوستش شد.و دوستش پس از مدتی فراری شد و خانه قدرت به مزایده گذاشته شد.وچون قدرت ادم کله خرو شری بود بانک حریف گرفتن خانه قدرت نمیشد.و قدرت به پسرش گفتکه انجا را خالی نکن که ما و جواد(پسر قدرت)شب و روز انجا بودیم.اصل داستان از انجا شروع شد که اولین بار مرتضی دوست ساتیار دوست خانمش را به این خانه اورد.و ما4نفر در یکی ازاتاقها بودیم،انها به اتاق سکس رفتن،که ما از شق درد داشتیم میموردیم مخصوصا وقتی که صدای اخو اوخ اون بلند شده بود که فرزاد(یکی از اعضای بیت القدرت) پیشنهاد داد که بریم خاله مملی رو بیاریم.عمه مملی همسایمون بود.عمش زنی سفید رو با قدی نسبتن بلند با سینهای درشت و کون گنده اما چاق نبود.اخ ای کردن داشت ای عمم، فرزاد باهاش از پایین رابطه داشت و بهش زنگ زد که فرنگیس(عمه مملی)بیاد.ولی بهش نگفت که مملی وبقیه اونجاهستن.بعدنیم ساعت اومدوما دراین فرصت هرکدوممون یه قرص خوردیم تاارخجالت فرنگیس جون دربیایم.خلاصه اومدوماهمه قایم شده بودیم.فرزاد در روبازکرد وفرنگیس اومدتو..بیوجدان تافرنگیس اومدتواتاق سریع چادرشودراوردوشروع کردن بافرزادلب ولوچه خوردن…ماهم همگی کیرمون پاشده بود.بعدیه ربع که لب خوردن فرزادنامردرفت سراغ اون سینه های مرمری عمم.حرومش بشه شوهرعمم عجب کسی زیرپاشه.همونجاتصمیم گرفتم که امروز یه دست بگایمش…کم کم اخ واوخ فرنگیس داشت بلندمیشدوفرزاوماهرانه سینشوتودهن گذاشته بودو میمکید.فرنگیس میگفت بخوربخورکه همش مال خودته.کون لق مهرداد(شوهرش)فرزادبااین حرفابیشترحشری میشدومث گاوافتاده بودروعمم وداشت میخوردش.کم کم رفت سراغ اصل کاری.شرتشوکه دادپایین من دیگه داشت ابم میومد.اگه میدونستم خالم همچین کسی داره خودم اول میکردمشفرزادبایه دستش سینشومیمالدیوانگشت اشارشوکرده بودتوکس عمم.بعدعمم روخوابوند و سرشوگذاشت لای پای عمم.حالابخورکی نخور..عمم دیگه داشت جیغ میزدوالتماس میکردکه فقط بکنننننن.ولی فرزادول بکن نبودومیگفت اول بایدبه ارگاسم برسونمت.بعدچند دقیقه دیگه خالم بیت القدرت روگذاشته بودرو سرش که یکدفعه دیدیم صداش درنمیاد.فهمیدیم ارگاسم شده.بلندشدوشروع کردبه ساک زدن.لامصب جوری میخوردکه ادم فکرمیکردداره بستنی لیس میزنه.بااشاره فرزاد جوادپریدبیرون وفرنگیس به محض دیدنش جیغ بلندی کشید.البته نه ازترسکیرجوادبلندشده بودوفرنگیس ازذوق کیرجوادجیغ کشید.اخه بدمصب خیلی خرکیر بود.فرنگیس فرزادو ول کرد ورفت سراغ کیرجواد.هرچی سعی میکردکل کیرشوبکنه تودهنش جانمیشد.حالاخودتون تصورکنیدچه کیری داشت(بنظرمن جواد اول بصورت کیربدنیا اومده بعد دست وپا دراورده)خلاصه فرزاد که دید ازقافله عقب افتاده سریع بایه حرکت فرنگیس روخوابوند وبی مقدمه کیرشوکردتوکسش.فرنگیس چنان دستپاچه شدکه کیرجواد رو دندون گرفتولی بعدکه عادت کردخیلی بهش حال داد.فرزادتوکسش عقب جلومیکردوفرنگیس واسه جوادساک میزدوبادستش چنان زمین روچنگ میزدکه دلم واسه خالم سوخت.فکرنکنم هیچوقت خالم چنین حالی کرده باشه.منم داشتم کیرمومیمالیدم وبه خاله فرزادوجوادفحش میدادم…دلو زدم به دریا وشورتموکشیدم پایین وپریدم بیرون اززیرتخت…………..اون لحظه قیافه خالم دیدنی بود.فکرشم نمیکردکه من اونجاباشم.سریع پاشدوپتو رو دور خودش کشیدوبه فرزادبدوبیراه میگفت…دیدم داره ازدستم میره رفتم جلو ویه لب ابدار ازش گرفتم وخودم کیرفرزادوگذاشتم توکسش.عمم بادیدن این صحنه خیلی حال کردوگفت مملی عاشقتمجوادرفته بودسراغ کون خالم وداشت باهاش بازی میکرد.فرنگیس هم التماس میکردکه ازعقب ندادم.جوادیه انگشتشوکردتوکون عمم…بعدازچنذقیقه دومی هم کردتوش وکون خالم اماده گاییدن بشه…بعدیکم تف زدسرکیرش واروم اروم کردتوکون عمم.باچشمهای خودم دیدم که چشمهای فرنگیس گردشده بود وکم بود ازجاش دربره.نفس توسینش حبس شده بود وحتی نمیتونست التماس کنه.یه لحظه زدبه سرم که از زیر اون دوتا درش بیارم که دیدم ازدست خودمم درمیره.دلو زدم به دریا و کیرمو جلو خالم گرفتم تا واسم ساک بزنه آآآآآخ از خالم تا حالا اصلا فکرشو نمیکردم ک اینقد مال باشه.بعد از اون فرزاد و جواد جاشونو عوض کردن و خالم چنگ انداخته بود تو سینه فرزاد…تواسمونهاداشت پروازمیکردومث ادمای مست میخندید.این صحنه هاباعث تحریک فرزادوجوادشدوسرعت تلنبه زدن ورو بیشترکردن.جوری میکردنش که انگارهیچوقت رنگ کس رو ندیدنمن ازکردن اونالذت میبردم.رفتم وفرزادوپس زدم وکیرموتاته کردم توکس عمم….واییییییییی چه حالی داشت..عمم میگفت بکنننننن مملی جونمممممم.میخام فرزادنکنه…بکنننننن همش مال خودتههههههه.جونننننن تواسموناهستمممممم…جواد داشت به سرعت برق تلنبه میزدکه گفت داره میاد وسریع کشیدش بیرون ولی نذاشت بریزه…قرارشدهرسه تامون بریزیم تودهن عمم.حس میکردم از اونا عقب افتادم…سریع عمموبه حالت سگی خوابوندم وکیرموفرستادم توکسش…هی ازکسش درمیرودم ومیکردم توکونش وبرعکس.عمم داشت جیغ میکشید.بعداز10دقیقه تلنبه زدن جوادکیرشوگذاشت تودهن خالم وهمشوخالی کردتودهنش…هنوزتموم نشده بودکه فرزادابشوخالی کردتودهنش….منم پیش خودم گفتم بهشون ناروبزنم وبعدچن تا تلنبه همشوریختم توکس عمم…یه اه بلندی کشیدم ورو خالم افتادم…بقیه هم حالشون بهترازمن نبود. ونمیدونستیم چه غلطی کردیم…بعدچن دقیقه خالم خودشوجمع وجورکرد واومد یه سیلی زد توگوشم که چرا ریختی توکسممنم خندیدم وگفتم میخام ازمنم بچه داشته باشی.خنده موزیانه ای زدوازهممون تشکرکردوقرار شدهروقت دلش خاست سه کیره بشه خبرمون کنه….داستان بیت القدرت ادامه داره اگه نظرتون روبگید…باتشکر..جواد جنگیر
0 views
Date: November 25, 2018