خاطرات واقعی من و خانمم (۱)

0 views
0%

ابتدا بگم این یه داستان نیست بلکه بازگوی واقعیتی از زندگی شخصی خودم هست.که ابتدااصلا سکسی نیست ولی نکات جالبی درش وجود داره که درد مشترک خیلی از اقایون متاهل هست و علل و وعوامل پیدا کردن دیدگاه و گرایش کاکولدی . هرچند ابتدا سکسی نیست اما در ادامه خیلی خیلی سکسی و جذاب و خواندنی خواهد شد چند سطر اولش مشخصات و خصوصیات خودمه و در ادامه ازدواج و دوران متاهلی و بعد طلاق و در قسمتهای بعد، زندگی با عشق و همسر دومم که شدیدا سکسی میشه که حتی میتونه ارضا خواننده رو درپی داشته باشه .یه عقده گشای ۱۶ ساله در طی سه سال زندگی در پس یه خفقان مطلق .اسمم محمد هست متولد نیمه اول ده ۵۰ شمسی .الان که دارم خاطراتم رو مینویسم ۴۱ سالمه از روزی که خودمو شناختم ادم مذهبی بودم که برحسب همین بینش ادامه تحصیل دادم سربازی رفتم و کارمند رسمی دولت شدم .خیلی معتقد. حتی اعتقاد به ولایت فقیه .رفتن به مسجد و نماز جمعه و مراسم محرم و ماه رمضان تقریبا از ۱۸ سالگی تا ۲۸ سالگیمو پوشش میداد و بر حسب همین معیار اسلامی احترام به پدر و مادر رو اصل دونستم و بیخیال عشق و عاشقی و تمایلات درونی خودم نسبت به انتخاب همسر ایندم شدم .بخاطر اینکه نمی خواستم کوچکترین اسباب ناراحتی والدینم رو فراهم کنم .هر چند از درونم عاشق لوندی دختر بودم‌و ترجیح میدادم با دختری ازدواج کنم که اهل ارایش و لوندی و شیطنت باشه ولی به سبب احترام والدین تن به انتخاب اونها دادم بماند که طی یکسال ۳۶ جا برای خواستگاری رفتیم که فقط دو مورد دست رد بسینه ما زدن و بقیه رو خودمون پسند نکردیم البته برحسب معیار مادرم که مثلا فلان دختر لاک زده بود یا کمی باز پوشیده یا توی خونه شون عکس مقام‌معظم نبود .دقیقا با چنین معیارهای چه دخترهای رو رد صلاحیت کردیم .خب البته اون زمان برای منی که فقط پای صحبت امام جمعه شهر نشسته بودم و نهایتش روزنامه کیهان و رسالت خونده بودم و در انتخابات ۷۶ پیرو ناطق نوری بودم و خیلی دور از انتظار هم نبود که با نظر مادم موافق نباشم . الا ایوحال در این راستای خواستگاری دقیقا ۳۵ دختری که خواستگاری کردیم .بخاطر ملاحضاتی از فیلتر ابتدای خانواده رد شدو در روز خواستگاری، اون دختر خانم‌با دامن بدون پوشش مو و با یه بلوز استین کوتاه جلوی خانواده من ظاهر شد که همین کار باعت دلباختگی و ابراز علاقه و تخیلات درونی من و صد البته برخواستن اه و مخالفت از نهاد مادر و پدر من ،،،.طوری که بعداز بیرون امدن از منزل اون دختر شدید خودشون رو تف و لعنت کردن که چرا بدون تحقیق قدم به خونه اونها نهادن بماند که منم خودم رو بیرون کشیدم و دلم رو جاگذاشته بودم .خلاصه از نظر والدین این موضوع منتفی بود اما من اشنای با اون دختر خانم را از طریق تلفن محل کارم به منزل ایشون ادامه دادم تا جای که کار به ملاقات در منزل اون دختر خانم افتاد دوماهی میشد که ما رابطه رو باهم ادامه داده بودیم با اجازه پدر و مادر دختر و دور از چشم پدر و مادر خودم البته لازمه بگم‌پدر اون دختر استاد بازنشسته دانشگاه و مامانش دبیر بازنشسته و دو برادرش پزشک بودن و خودشم دبیر هنر .بعد از دوماهی که شناخت ما از هم تا حدودی کامل شد موضوع رو به خواهر بزرگم گفتم که با پدر و مادر مطرح کنه که با وجودی که خواهرم از قسمت رابطه و رفت و امد دوماهه ما رو فاکتور گرفته بود همین اندازه که مطرح شده باعث کلی غش و ضعف مادرم شد طوری که برحسب تعالیم دینی بر خودم واجب دیدم بیخیال عشق و عاشقی بشم و قید اون ازدواج رو بزدلانه بزنم و با کمال سر خوردگی و ناامیدی ادامه بدهم و افسار انتخاب رو بدم دست پدر و مادر تا جای که دقیقا از اسفند ۷۹ تا سال ۹۵ توی جهنمی از بی محبتی و نفرت بسر ببرم .القصه با دختری که اونم دبیر بود ازدواج کردم بدون هیچ تفاهمی البته اوشون با پدر و مادر من عجیب تفاهم داشتن با حجاب .‌و با حیا البته از نظر خانواده من و غیر اجتماعی از نظر من .زندگی ما با یه عقد ساده شروع شد و بعد از سه ما بجای عروسی ما رو راهی سفر مشهد کردن و با برگشتنمون یه شام‌مفصل پایان خانواده و دوستان و اشنایان رو دعوت کردن و ما رفتیم سر زندگیمون البته زندگی که نه .جهنم که از همون ساعات ابتدای عقد اتشش روشن شده بود .من خودم به سبب اشنای با اون دختری که گفتم اتش پیشرفت و واقع بینی و عشق درم روشن شده بود .اما خانمم یه دختر سنتی و غیر اجتماعی که این رو برای خودش یه برتری میدونست .نه اهل ارایش نه شیک پوشی .نه اهل لفظ قلم حرف زدن و نه رعایت زیبا گفتن و زیبا راه رفتن .از سکس فقط هدفش تولید مثل بود و پیشرفتش بعداز سالها دعوا و نصیحت شدن هدفش و خیلی ارتقا داده بود این شده بود که شوهرش که من باشم رو ارصا کنه که من نرم سراغ کس دیگه .در این قسمت نشد وارد موضوعات سکسی بشیم اما در قسمت بعدی سکسها شروع میشه که فکر کنم بتونه مخاطب رو به وجد بیاره .بازم از حوصله شما خواننده عزیز سپاس گذارم نوشته محمد

Date: April 28, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *