خاطرات یک عمر یک بچه کونی (1)

0 views
0%

سلام این داستان گی هستش اگه دوست نداری نخون13ساله بودم که پدر ومادرم از هم تلاق گرفتن ومن پیش پدرم موندم اون صبح زود میرفت سرکار وتا شب نمی اومد.ومن همیشه خونه تنها بودم همین مساله باعث شدپسر داییم کریمکه 5سال از من بزرگتر بود هر روز صبح میومد خونمون وخودش رو میمالوند بهم.یه روز حشرش زده بود بالا دید تلویزیون نگاه میکنم گفت گرمت نیست؟منتظر جوابم نشد شلوارش رو کشید پایین شرت تنگش کیر نیمه شقش رو قلمبه زده بود بیرون.اومد روبروم نشست جوری که من کیرش رو ببینم کیرش کاملا سیخ شده بود من بادیدن اون صحنه شل شدم.بعد گفت بیا بریم تو اون اتاق باهات کار دارمدستم روگرفت برد تو اتاق آخری در رو بست بهم گفت برو روتخت کارت دارم.بعد خودش پیراهنش روکند وفقط باشرت موند. دوباره گفت گرمت نیست این بار خودش اومد شلوارم روکندپیراهنم رو دراورد من هم مثل خودش لختشدم شرتم خیلی نازک بود بدنم هم سفید سفید موهام زرد تلایی.(یادمه خالم همیشه میگفت تو ایرانی نیستی خارجی هستی) خیلی خوشکل بودم باورتون نمیشه عکسای اون موقعم رو دارم مثل جاستین بیبربودم.بهم گفت کمرم درد میکنه بیا کمرم روماساج بدهیکم ماساج دادم گفت بلد نیستی بیا یادت بدم گفت دراز بکش یه متکا گذاشت زیر بدنم تا کونم بیاد بالا یه نگاه کردم دیدم کیرش کاملا سیخ شده بودواز شرت زده بود بیرون .جوری نشست که کیرش بخوره به کونم وشروع کرد به ماساج کونم وکیرش می خورد به کونم کاملا بی حس شدم یواش یواش اومد پایین شروع کرد به ماساج کونم از رو شرت.بعد یه دستش رو اروم فرستاد تو شرتم من هیچ حرکتی نمی تونستم بکنم اسیرش شده بودم بعد اون دستش رو هم فرستاد توشرتم وانو اروم آورد پایین تا زانوهام بعد شروع به ماساج اطراف سوراخم شد.یک لحظه حس کردم پایان کونم خیس شد جرات نداشتم برگردم ببینم چی شده معلوم بود تف بزرگی زده بود دم سوراخم بعد یه تف هم به کیرش زد وانو گذاشت دم سوراخم کیرش درازو زیاد کلفت نبود شروع به عقب جلو کردن کرد چون زیاد تف زده بود صدای قشنگی تو اتاق میپیچید. اروم اروم کیرش به سوراخم رسید یکم که فشار داد گفتم اوی… یکم کشید بیرون دوباره یکم بیشترفشار دادخیلی درد داشت میخواستم بلند شم نذاشت اروم در گوشم گفت الان تموم میشه هروقت دردت گرفت بگو من وایمیستم .یکباره فشار دادتو گفتم آآآخ حس کردم پاره شدم اما این فقط سرش بود که رفته بود تو . کونم رو عقب کشیدم کیرش در اومد. دوباره اونو گذاشت دم سوراخو دوباره فشار داد اینبار دردش قابل تحمل بود شروع به عقب جلو کردن کرد ومن از دردبه رو تختی چنگ زدم در یک لحظه جلو چشمم سیاه شد هیچی نمیدیدم حتی چیزی نمیشنیدم دردم هم قطع شد تکون هم نمی تونستم بخورم.اندازه 30 ثانیه نفس نکشیدم واون خیلی ترسید.نمیدونست چکار کنه .احمق میدید سر کیرش بزور رفته بود تو انوقت پایان کیرش رو کرده بود تو بعد اینکه حالم سرجا اومد یه نیم ساعت آوانس داد.دوباره منو خوابوند یه تف کرد به کونم یه تف کرد به کیرش وانو گداشت اینبار بادرد جزیی همش رفت تو . بعد شروع به تلمبه زدن کرد.من دیگه دردی نداشتم واصلا تو این دنیا نبودم.بعد رو کمر خوابید گفت بیا بشین روش همینکه نشستم در یک لحظه پایان کیرش رفت تو کونم اینقدر گشاد شده بودم که نگو .خودم رو بلند میکردم محکم مینشستم روکیرش که یه لحظه پایان آب کیرش خالی شد تو کونمبعد سریع لباس پوشید رفت بیرون فکر کنم از من خجالت میکشیدفردا صبح دوباره پیداش شد…….این اولین داستانه که مینویسم برام مهم نیست باور کنی یا نه اما این داستان واقعیه و جزیی از زندگیمه قابل پاک شدن هم نیست اگه فهم داری فحش نده ودرک کن که همه مثل هم نیستن یکی مثل تو بچه کونی نیست یکی گی هست یکی لز هست اما مهم اینه که سوای اختلاف از نظر ساختارجنسی بهم احترام بذاریم. اگه تو بچه کونی نیستی واز کون دادن وکون کردن متنفری دلیلی نداره فحش بدی .دوستان گی اگه ایرادی داشت بهم بگیداگر هم جالب بود بگید دوباره بنویسم از خاطرات یک عمرم….نوشته حسین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *