رور جمعه بود بیحوصله روی مبل لم داده بودم و داشتم به تلوزیون نگاه میکردم منتظر تماسش بودم خیلی دیر کرده بود از دلهوره داشت سرم گیج میرفت خودمو به کنار پنجره رسوندم هیجان و نگرانی و استرسو راحت میشد از رفتارم فهمید. پنجره رو باز کردم باد سرد پاییزی با لطافت و سوز سرما روی چهرم نشست دلم خیلی براش تنگ شده بود. گوشیو برداشتم شمارشو گرفته و منتظر جواب شدم اما انگار خبری نبود هزار بار التماس کرده بودم اگه میخوای جایی بری یا اگه نمیتونی جوابمو بدی حتما با یه سمس خبرم کن اما انگار میخواست همیشه منتظرم بذاره سردی غیر قابل تحمل شده بود پنجره رو بستم و دوباره برگشتم رو مبل چشامو بستم سعی کردم یه کم بخوابم تا فکرش عذابم نده . توی افکار خودم بودم که خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم چند بار باهام تماس گرفته سریع گوشیو برداشتم و شمارشو گرفتم سلام الهام جان خوبی؟ اره خوبم تو خوبی ارمینم فدات منم خوبم خانمم کجا بودی نمیدونی چقد نگرانم کردی؟ ببخشید با مادر رفته بودم ارایشگاه . ارمین جان کی میایی؟ چیه نفس عجله داری فردا خدا بخواد ساعت 8 صبح میرسم .اخ جون نفس خیلی منتظر این لحظه بودم … فردا میبینمت نفس . گوشی قطع شد زنگ زدم به دوستم خونه رو برام اماده کن که قرار فردا بیام . بعد از خداحافظی رفتم برای سفر اماده بشم بعد از 2 ماه قرار بود دوباره الهام رو ببینم و مثل همیشه خونه دوستم قرار گذاشته بودیم قرار بود عید امسال برم خواستگاری و قول و قرار عقدو بذاریم وقتی از ایستگاه قطار اومدم بیرون ایمان با ماشین منتظرم بود سلام دادم و سوار شدیم منو برد به اپارتمانش و خودش رفت خونه باباش .زنگ زدم الهام گفتم بیا ادرس قبلی منتظرم الهام 24 سالش بود دانشجوی ترم اخر مدیریت سبزه و خوشگل و خوش اندام قد نسبتا متوسطی داشت اما همیشه خنده رو لباش بود و چهره دوست داشتنی داشت قبل از اومدنش رفتم حموم سری یه دوش گرفتم و خودمو امادی دیدن الهام کردم وقتی زنگ خونرو زد از هیجان زیاد داشتم میلرزیدم درو باز کردم اومد بالا همینکه درو بست کشیدمش طرف خودم و بغلش کردم بعد لبشو اروم بوسیدم اشک توو چشاش حلقه زده بود با دستام پاکشون کردم و به ارومی سرشو بوسیدم جدا شدیم مانتشو در اورد و رفتیم روی کاناپه کنار هم نشستیم. مثل همیشه قشنگ میخندید و از همه چی برام تعریف میکرد چشماش توو چشام بود دوست داشتن از نگاهش و قطره اشک گوشه چشمش موج میزد دستشو گرفتم اوردمش روی پاهام نشوندمش سرمو به پیشونیش چسپوندم و ارروم لبامو به لباش نزدیک کردم و شروع کردم به خوردن لباش انگار دنیا رو بهم داده بودن چقد شیرین بود چشماشو بسته بود منم طوری لباشو بوس میکرم و به خودم فشارش میدادم انگار میخواستم پایان وجودش مال من باشه روی کاناپه خوابوندمش و خودم رفتم روش شروع کردم به لب گرفتنه دوباره حس خوبی بود توو اوج دوست داشتن بودیم حس میکردم بیشتر از همیشه دوستش دارم کم کم اومدم پایین و گردنشو با چندتا بوسه و دست زدن به پشتش مهمون لبا و دستام کردم از رو سوتیش یکم سینه هاشو مالوندم بدنش داشت کم کم داغ میشد سوتینشو باز کردم سینه های قشنگش جلو من نمایان شد به طدز عجیبی خوش فورم بود سفت و دوست داشتنی لبمو بهشون رسوندم یکم سر سینه هاشو با زبونم لیس زدم و به ارومی سر پستونشو تو دهانم کردم یه اه نازی گفت که منو بیشتر برای خوردن سینه هاش تحریک میکرد با دستام پستوناشو بهم نزدیک کرده بودم و داشتم وسطشونو میخوردم و یواش لمسشون میکردمو ماساژش میدادم سرمو بردم وسط سینه هاش و شروع کردم به لیس زدن دیگه به اوج رسیده بود و با اخ جون عزیزم و دستاشو توو موهام فرو برده بود و به سینه هاش فشار میداد منم با ولع پایان داشتم سینه هاشو میخوردم پاهاشو از هم باز کردم با دستم کسشو لمس کردم و با دوتا انگشتم مالوندمش شرتشو از زدم کنار و نوک زبونمو به کسش رسوندم با صدای بلند گفت اییییی ارمینم منم پایان زبونمو به کسش چسپوندم بطوری که همش توو دهنم بود و با زبونم با کسش بازی میکردم دوتا روناشو نگه داشته بودم و سرمو به کسش فشار میدادم الهامم اخ و اوخ میکرد و میگفت ارمینم بخور بخور من بیشتر میخوام منم از پایین تا بالا کسشو لیس میزدمو میخوردم از کس خوشگلش اب راه افتاده بود و حسابی خیس و مرطوب شده بودتوو اوج لذت بودیم کیرم شق شده بود پستوناش سفت و قرمز شده بود از کسش داشت اب میومد و اب اولیه منم روان بود بلندش کردم و خودم نشستم و اونم گذاشتم رو پاهام طوری که کیرم وسط پاهاش بود و کسشو لمس میکرد کسش خیلی داغ بود به خودم طوری چسپونده بودم که نوک سینه هاشو رو بدنم حس میکردم پایان بدنشو با دستام لمس میکردم توو بغلم بود و داشت پایان حرارت بدنش به من منتقل میشد و منو حشریتر میکرد بلندش کردم خوابوندمش رو زمین پاهاشو باز کردم کیرم طوری تنظیم کردم که فقط سر کیرم به کسش تماس داشت و یواش با کسش بازی میکردم طوری از کسش اب روون شده بود که سر کیرم از ابش خیس خیس شده بودسرشو یکم دادم توو یه اخ گفت و نگهم داشت دردش اومده بود گفتم مواظبم نترس استرس و التماس توو چشاش بود شونه هاشو نگه داشتم و با یه فشار کوچولو نصف کیرم رفت توو کسش از درداخ بلندی گفت و اشک گوشه چشماش جمع شده بود نگه داشتم تا بیشتر درد نکشه پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و با یه فشار به من کیرمو تا اخر توو کسش جا داد دیدم از بغل کسش داره خون میچکه کیرمو ثابت نگه داشتم نوازشش میکردم لبخند رضایت رو لبامون بود خم شدم لبشو بوسیدم و یواش شروع کردم به تلنبه زدن دستاشو دور گردنم حلقه کرده بود و گاهی پشتمو نوازش میکرد من الهاممو خانم خودم کرده بودم داغی کسش منو به هیجان میاورد لذت و شهوت پایان تنمو گرفته بود الهامم چشاشو بسته بود و با ناله های خفیفی که شهوت انگیز بود داشت از سکسمون لذت میبرد پاهاشو گذاشتم رو شونهام و تلنبه زدنم تندتر کردم داشت ابم میومد بهش گفتم دارم میام گفت منم دارم میام سریع کیرمو در اوردم و با کسش بازی کردم صدای جالبی میداد و سکسمون عالی شده بود با یه اخ بلند ارضا شد و منم تا خواستم جمع کنم ابم با پایان فشار رو شکم و سینه الهام پاشید و روش دراز کشیدم و شروع کردم لباشو بوسیدن و ازش بخاطر سکس قشنگمون تشکر کردم یه دوش گرفتیم و اماده شدیم بریم بیرون… فقط الان 6 ماه میشه الهام با پسر خاله خودش ازدواج کرده و من هنوزم دارم با خاطراتش زندگی میکنم شرمنده اگه خوب نبود و طولانی شد.نوشته End_sto
0 views
Date: November 25, 2018