خاطره شرکت

0 views
0%

خودم هم باورم نمی شد این طور پیش برهمدت ها بود که دوست داشتم با یک از خانم های شرکت دوست بشم ولی حتی جرات نداشتم کوچکترین کاری بکنم اوضاع وقتی وخیم تر شد که قرار شد با هم رابطه کاری بیشتری داشته باشیم. سعی می کردم هر چه بلدم رو بهش یاد بدم و حتی بخشی از کارهای که مربوط به اون بود رو خودم انجام بدم ولی از اونجا که هم اون متاهل بود و هم من فکر کردن بهش هم دور از ذهن بود، دوستش داشتم ولی نه به این قیمت که بخواهم زندگی خودم یا اون رو خراب کنم راستش بیشتر علاقه سکسی بود تا دوست داشتن ولی هر جوری حساب می کردم جور در نمی آمد.تا این که زد تو یک مشکل مالی اساسی برام پیش آمد و زندگی و کارم رو تحت تاثیر قرار داد و راستش اصلا کوکم در رفت. شاید بیش از 2 -3 ماه شدید گرفتار بودم و حالم اصلا خوب نبود. به سلامتی خانواده و دوستان و…. هم یا کاری از دستشان بر نمی آمد و یا این که نخواستند کمکم کنند و بر خلاف انتظار ایشان هر چند از نظر مالی کاری از دستش بر نمی آمد ولی خدایش با محبت رفتار می کرد. خوب این مشکل ما هم مثل اکثر مشکلات مردم بعد مدتی راه حلی براش پیدا شد و با قرض و قوله و وام حل شد. یک روز غروب وقتی اکثر بچه های شرکت رفته بودند و با حل شدن مشکل فیلم یاد هندوستان کرده بود. بی مقدمه بهش گفتم خیلی از شما ممنونم – چرا ؟ چطور مگه ؟ – گفتم تو این جریانی که برای من پیش آمد تقریبا هیچ کدام از بچه های شرکت به موضوع اهمیت ندادن و فقط شما بودید که به من لطف داشتید – نه پدر این چه حرفیه بچه ها ناراحت بودند ولی چیزی نگفتند ، من هم کاری از دستم برنیامد و کاری نکردم – این حرف رو نزنید ، همین که به من توجه داشتید برام یک دنیا ارزش داشت همین نگاه مهربان شما و این که می دیدم نگرانم هستید خیلی برم مهم بود – اختیار دارید کاش کاری هم از دستم بر می آمدنمی دونم چطور شد که به خودم جرات دادم و دستش رو گرفتم و بوسیدم ، معلوم بود هول شده و اصلا انتظار این کار رو نداشت ، سعی کردم آروم باشم ولی راستش تو دلم آشوب بود و انتظار عکس العمل شدیدی رو داشتم. ولی خوشبختانه عکس العمل آنقدر شدید نبود و فقط سریع موضوع رو جمع کردو با وجود این که هنوز کارش مانده بود و نباید می رفت وسایلش رو سریع جمع کرد و خداحافظی کردو رفت. از اونجا که کارش هنوز تموم نشده بود من اون شب رو کمی بیشتر ماندم و کارش رو انجام دادماون شب حس بدی داشتم و یک جورایی پشیمان شده بودم وهمش نگران فردا بودم . فردای اون روز که رفتم سرکار خوشبختانه زود تر از من آمده بود و متوجه شده بود که کارش رو انجام دادم. همین که من رسیدم رئیس پرید تو اتاق و پی کارش رو گرفت که خوشبختانه انجام شده بود. همین که رئیس رفت برگشت و با لبخندی ازم تشکر کرد که دلم رو آروم کرد ، پس قرار نبود دردسری پیش بیاد. اون روز به ماجرا دیروز غروب هیچ کدام اشاره ای نکردیم ولی راستش پایان مدت من به پاها و بدنش نگاه می کردم و دوباره فیلم یاد هندوستان افتاده بود و حالم خراب شده بود ولی راستش جرات هیچ کاری رو نداشتم.چند روزی از اون ماجرا گذشت و یک روز که هر دو داشتیم رو یک موضوع کار میکردیم و مجبور بودیم هر از چند گاهی روی دستگاه یکمون هر دو بنشینیم و باز طبق معمول حال من بد شده بود آرام پامو به پاش زدم طوری که ساق پاهامون به هم خورد. اون هم به ظاهر رو روی خودش نیاورد. این کار رو چند بار دیگه هم تکرار کردم و دیگه تابلو معلوم بود دارم چه کار می کنم. غروب دوباره وقتی شرکت خلوت تر شده بود. درست همون موقعی که ساق پاهامون به هم چسبیده بود به بهانه گرفتن موس از دستش ، دستش رو گرفتم اون هم دستش رو از روی موس برنداشت. شاید یکی دوثانیه همین جور ساکت ماندیم برگشتم بهش نگاه کردم اون هم به چشم های من ذل زده بود. گفت مهندس داری با من چکار می کنی ؟ مانده بودم چه بگم احمقانه ترین جواب ممکنه رو دادم چطور مگه ؟ گفت یعنی نمی دونی ؟ دل و بدریا زدم و گفتم راستش رو بخواهید من باید از شما بپرسم شما با من چکار می کنید ؟ – چطور ؟- تو این مدت پدرم در آمده بخدا ؟ – چرا ؟ – توضیح دادنی نیست دستش رو دوباره گرفتم و بوسیدم – آقای…. به خدا این کارها خوب نیست ما هر دو خانواده داریم – می دونم و اصلا تحت هیچ شرایطی دوست ندارم به شما صدمه ای زده بشه وتوی زندگیتون مشکلی پیش بیاد ولی دست خودم نیست بخدا.دوباره وسایلش رو جمع کرد و رفت مثل دفعه پیش هول نبود ولی راستش سرحال هم نبود. دوباره همان حس بد به سراغم آمد روز بعد زیاد سرحال نبود و متاسفانه شرایط کاری اجازه نمی داد با هم راحت حرف بزنیم فردا و پس فردای اون روز هم تعطیل بود و اون چند روز شاید از جمله روز های بد زندگی من بودروز شنبه صبح برخلاف انتظار که همیشه در هم برهم و شلوغ است اول وقت به نسبت آزاد بودیم و فرصتی پیش آمد که با هم حرف بزنیم گفتم خوبید شما ؟ حالتون چطور ؟ – بد نیستم ممنون چطور مگه ؟ – به خاطر سه شنبه غروب می گم – والا چه بگم آقای… می دونم شما نیت بد ندارید ولی این جور حرف ها خوب نیست ، فکرش رو بکنید خانمتون بفهمه، حتی اگه هیچ قصد بدی هم نداشته باشید و رابطه کاملا دوستانه باشه اثر خیلی بدی داره – اره قبول دارم من قبلا هم گفتم بخدا دوست ندارم کوچیک ترین مشکلی برای شما پیش بیارم ولی … – ولی چی ؟ – ولی نمی دونم چی بگمصحبت ها دوباره نصفه نیمه ماند و تا غروب معلوم بود هر دو یک جورایی مضطرب هستیم غروب با وجود این که هر دو کار چندانی نداشتیم ولی از شرکت نرفتیم انگار اون هم مایل بود فرصتی پیش بیاد و یک جوری این جریان رو جمع و جور کنیم.خوشبختانه بقیه زودتر رفتند و ما خیلی زود آنقدر مجال داشتیم که با هم حرف بزنیم. به سمتش رفتم و دوباره پیش از آن که شروع به صحبت کردند کنم دستش رو تو دستم گرفتم و برخلاف دفعات قبل اون هم سریع دستش رو پس نکشید، چند ثانیه ای دستش تو دستام بود بدون این که حرفی بزنیم نگاهش کردم نمی دونستم چه باید بگم یک مرتبه بدون این که خودم هم بدون چرا این کار رو کردم دستش رو به سمت خودم کشیدم و بوسیدمش هر دو مثل جن زده ها همدیگر رو نگاه می کردیم بعد از چند ثانیه دوباره به سمت خودم کشیدمش و این بار با حصر و ولع شروع به بوسیدنش کردم و برخلاف انتظارم اون هم شروع کرد به جواب دادننمی دونم چقدر این کار ادامه داشت ولی یک مرتبه ترس این که کسی ما رو تو اون حالت ببیند پایان وجودم رو گرفت. اون هم انگار همین حس رو پیدا کرد. گفتم در رو ببندم ؟ – اونجوری که خیلی بدتر- پس چکارکنم ؟ از جام پاشدم تو طبقه رو نگاه کردم هیچ کس نبود اون هم دنبال من راه افتاده بود به سمت یکی ازاتاق ها که کمتر کسی با اونجا کار داشت رفتم اون هم دنبالم آمد.رو بروی هم وایساده بودیم ، دستش رو گرفتم ، خودش رو تو بغلم انداخت دوباره شروع کردیم به بوسیدن هم. محکم بغلش کرده بودم و به پشتش دست می کشیدم کم کم دستم رو پایین بردم و کپل های خوش فرم و نرمش رو که بار ها وقت کار پدرم رو درآورده بودن رو مالیدم ، نرم تر از اونی بود که فکرش رو می کردم. دستم رو از پشت کمرش داخل شلوارش کردم. یک مرتبه انگار برق گرفته باشدش ازبوسیدن دست کشید و ذل زد تو چشمهام ولی چیزی نگفت ، من تو همون حالت که داشتم چشم های زیباشو نگاه می کردم به مالیدن باسنش ادامه دادم و دستم رو انداختم لای کپل هاش و آرام بردم به سمت پایین و آرام سوراخ کونش رو دست زدم.دوباره سرم رو جلو بردم و لباش رو بوسیدم آرام آرام اون هم شروع کرد به همراهی و من هم با کپل هاش بازی می کردم دستم رو از شلوارش بیرون آوردم و از روی شلوار کسش رو لمس کردم حال جفتمان خراب خراب بود آرام دکمه شلوارش رو باز کردم و دستم رو کردم تو شرتش ، کسش خیس خیس بود انگشتم رو لای کسش می مالیدم دیگه تو بوسیدن همراهی نمی کرد ، و من به جای لبش داشتم گردنش رو می بوسیدم و صدای نفس های عمیق بیخ گوشم داشت دیونه ام می کرد. متوجه شدم اون هم داره از رو شلوار به کیرم دست می زنهنگاهش کردم چشماش بسته بود و معلوم بود تو هواست. از لباش یک بوسه کوچیک گرفتم و دستم رو از تو شلوارش در آوردم آرام برش گردوندم و رو میز تو اتاق خمش کردم یک مرتبه مقاومت کرد و گفت نه ، خطر ناکه این جا نه . دیونه شده بودم گفتم کسی نیست ، تازه ما که دیونه بازی رو به آخرش رسوندیم چه فرقی داره که دستم تو شرتت باشید یا کیرم تو کست بهتره انجامش بدیم والا امشب جفتمون دیونه می شیم . خودم هم باورم نمی شد مقاومتی نکرد و برگشت و روی میز خم شد. شلوارش رو تا وسط رونش کشیدم پایین و کیرم رو در آوردم گذاشتم جلوی کسش و آرام فشار دادم ، خیلی راحت تا ته رفت تو. کیرم تا ته تو کسی رفته بود که هنوز ندیده بودمش اون هم حتی وقتی که داشتم کیرم رو در می آوردم بر نگشت که کیرم رو ببینه. صحنه محشری بود کپلی که مدت ها بود پدرم رو در آورده بود الان لخت زیر دستام بود و داشتم حرکت کیرم رو ازبالا لای کپل هاش نگاه می کردم ، کسش با این که ندیده بودمش محشر بود دیگه جفتمون دیونه شده بودیم و اون داشت باصدا تقریبا بلند ناله می کرد لرزش بدنش نشون داد که داره ارضا می شه حس اون لحظه دیونه ام کرد و من هم آمدم بدون این که به عواقبش فکر کنم آبم رو تو کسش ریختم.کیرم رو بیرون کشیدم اون هم با حالی بلند شد و شلوارش را بالاکشید به کیرم نگاه کرد مانده بودم با چی پاکش کنم که خودش برداشت با گوشه مانتوش از سمت داخل ، کیرم رو تمییز کرد بهش گفتم من آبم رو ریختم توت گفت مهم نیست ای یودی دارم مشکلی پیش نمی آید.دوباره بغلش کردم و بوسیدمش و بیخ گوشش گفتم خیلی دوست دارم خیلی لذت بخشی ، اون هم گفت من هم همین طور. صدای زنگ موبایلش از اتاقمون آمد و معلوم بود که خیلی دیر شده سریع جمع و جور کردیم و از شرکت زدیم بیرون. خودم هم باورم نمی شد این طور پیش برهنوشته مهدی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *