سلام..من تازه عضو شدم و این اولین داستانمه ( البته واقعیت داره تخیل نیس) دیگه کم و کاستیش به بزرگواری خودتون میبخشید..خب بدون مقدمه شروع میکنم..رفته بودم خدمت سربازی..تو دوران آموزشی بودم اونم تیرماه اعزام شده بودیم اوج گرمای تابستون..پسرایی که رفتن میدونن آموزشی چطوری کونتو جر میدن.. دوماه اموزشی دیگه تموم شد..عصری بود که ما رو از پادگان ترخیص کردن..منم با کلی ذوق که دوران تخمیه آموزش یتموم شده بود از پادگان اومدم بیرون با همون لباسای نظامی..دوماه تابستون تو اوج گرما سخترین دوران زندگیم بود(البته خاطرات خوبی هم داشتیم .. یادش بخیر) خلاصه حسابی از لحاظ جسمی جر خورده بودیم..لاغر شده بودم خیلی ، سیاه شده بودم ، موهامو زده بودم..ریشهام اومده بود وقت اصلاح کردن نداشتم..خلاصه با یه قیافه تخمی اومده بودم بیرون از پادگان..باور کنید خودمم از خودم حالم بهم میخورد..خلاصه رفتیم ترمینال که بریم سمته شهر خودمون..از اونجا تا خونه یه 3 ساعتی فاصله داشتیم..حوصله اتوبوس اینارو نداشتم با سواری میخواستم بیام..چون غروب رسیدم ترمینال زیاد ماشین گیر نمیومد ..شانسی یه سواری شخصی خورد به تورمون که به مقصد ما میخورد و از شانس خوب ما تو اون روز فقط یه نفر جا داشتن که منم سوار شدم نشستم صندلی های عقب(405) وقتی نشستم تو ماشین دیدم دوتا دختر عقب نشسته بودن که یکیشون خانم بود اون یکی که اتفاقا کنار منم مینشست دختر بود ولی یه تیکه توپ بود خدایش..البته من اونقد از اون قیافم خجالت میکشیدم که جرات نگاه کردن بهش رو نداشتم.خب راه افتادیم و یه چند دقیقه ای گذشت من که خیلی خسته بودم یه جورایی خواستم بخوابم.چشامو بسته بودم..چندبار حس کردم که تنه دختره به تنم میخوره ولی خب هیچ توجهی نکردم، فک کردم سر پیچ بلاخره یه لحظه تنش به تنم میخوره و میره چیزه خاصی نیس..ولی بازم تنش بهم میخورد و جالب اینجا بود که خودشو جابجا نمیکرد همونجوری چسبیده به تنم نشسته بود..من یه لحظه فک کردم شاید داره آمار میده دوباره به خودم گفتم پدر کسخل تو با این سروضعت سگ هم بهت پا نمیده چه برسه به همچین دختر خوشگلی..خلاصه چند دقیقه ای گذشت و هی دیدم طرف عینه خیالشم نیس.فک کردم چکار باید کنم ؟ یه فکری سرم زد از اونجایی که کنار هم نشسته بودیم رونامون تقریبا بهم چسبیده بود.دستمو گذاشتم رو رونم..دیدم اونم آروم دستشو گذاشت رو رونش..البته اینم بگم وقتی که راه افتادیم دیگه هوا تاریک شده بود..جاده هم تاریک بود و تو ماشین تاریک بود..منم با انگشت کوچیکه یه لحظه به انگشتش زدم و لمس کردم دیدم اونم انگشتمو لمس کرد و حلقه کرد..اونجا بو که یهو کیرم زد بالا..(اخه خدایش تو دواه آموزشی همش تو کوه و پادگان بودیم دختر به چشممون نیومده بو بعده دوماه حلا یه همچین چیزی داره منو لمس میکنه..واوووووووو) اصلا باور نمیکردم یه لحظه فک کردم تو توهمم..خلاصه وقتی به خودم اومدم دیدم دستم تو دستشه اروم اروم دستشو میمالیدم و کشیدم کنار خودم..یه دید زدم زنه خواب بودش( اون خواهرش بود)یکم بازوشو و روناشو مالیدم ..یواش در گوشش خوندم که اسمت چیه اونم بهم گفت اسمش ساناز بود.خیلی باهاش ور رفتم..دوباره در گوشش خوندم که بهم بوس میدی؟یهو دیدم یه نگاه به خواهرش انداخت و سریع لبامو گرفت و شروع کرد به خوردن.منم یه چشم به راننده بو و یه چشم به ساناز که داشت حشری وار لبامو میخورد.معلوم بود دختره خیلی حشری بود..منم اروم اروم سینه هاشو مالوندم..شانس اوردیم که تاریک بود و مارو کسی نمیدید.دستمو اروم بردم زیر مانتوش اول یکم از خجالتی مانع شد ولی یکم که اصرار کردم اجازه داد از زیر مانتوش که یه دکمشو واسم وا کرده بو سینه هاشو می مالوندم..کمی که مالوندم دوباره دختره بدون اینکه من از ش بخوام شروع کرد به لب دادن بهم..واووووووووووووووو چه لبایی داشت..اروم اروم دستمو بردم سمت شلوارش که دیدم دستمو گرفت و نذاشت ببرم ولی بازم با اصرار من دستمو بردم تو شلوارش و زیر شرتش همینکه دستمو بردم زیر شرتش دستم خیس خیس شد کسش خیلی خیس شده بود آبش اومده بود و حشری شده بود بدجور منم با انگشتام بطرز ماهرانه ایی کسشو میمالوندم مخصوصا سمت چچولشو خیلی مالوندم بهد یهو دیدم ساناز دستشو برد سمت کیرم و زیپ شلوار مو کشید و کیرمو گرفت تو دستش..همش میمالید اگه موقعیتش بود میخواست واسم ساک بزنه که حیف نمیشد..ولی کلی کسشو مالوندم که دیدم داشت تندتند نفس میزد..جاش نبود وگرنه جیغ هم میکشید..خلاصه تند تند واسش مالیدم کسشو و یه انگشتمو تا نصفه بردم تو سوراخ کسش البته نه به اندازه ای که پاره شه چون دختر بود..همزمان گردنشو لیس میزدم و کسشو میمالیدم که دیگه ارضا شد..ولی اونم کلی به هم حال داد اون شب .. تا مقصد که رسیدیم دستم تو کسش بود همینکه به ورودی شهر رسیدیم دیگه دستم رو ورداشتم دختره خیلی تو کف بود اون شب بدتر از من…اگه موقعیتش پیش میومد همونجا یه سکس خفن باهاش ممیکردم..به مقصد رسیدیم و شمارشو گرفتم..یه چندماهی با هم بودیم..خب اینم از خاطره شیرین من بعده اتمام دوران سخت آموزشی..امیدوارم زیاد بد نبوده باشهنوشته آرش
0 views
Date: November 25, 2018