خاطره ی مفصل خانم دایی تو عید (۲)

0 views
0%

قسمت قبل (…قسمت قبل) به اینجا رسیدیم کهزن داییم با دوتا پسر کوچیکش اومدن خونه ی ما چند روزی واسه خرید عید و داییم موند باغ واسه کاراش و نیومد.وقتی داشتیم با داییم خداحافظی میکردیم تو.چشماش نمی تونستم نگا کنم، حس شرم میکردم از کارم، گفت امیر جان پول نقد دادم به زنداییت، این کارت عابر بانکم دستت باشه باهاشون برو تنها نرن خرید، اگه کم آوردن بهشون بده،گفتم باشه و.حرکت کردیم و من رانندگی کردم و تو راه از آیینه ی وسط چند باری به. مرضیه نگا کردم و.چش تو چش شدیم و تو فکر رفتم که بیخیال شم…اما یه لبخندی رو لبای مرضیه بود که بدجوری وسوسم میکرد…خلاصه رسیدیم خونه و.من اتاقمو جم و.جور کردم.و خانم داییم اینا رفتن تو اتاق من وسایلشونو.گذاشتن و رفتن که استراحت کنن،منم رفتم اتاق برادر کوچیکم،یه چرتی زدیم تا ناهار آماده شد و رفتم صداشون زدم و.اومدن ، خانم داییم با لباسای کاملا پوشیده و.خوشگلی اومد، چون جلو پدرم خیلی رعایت میکرد،موقع ناهار من رو به روی مرضیه نشسته بودم و هرازگاهی چش تو چش میشدیم و زبونشو دور لباش میچرخوند و توجه منو جلب میکرد، گفت امیر جان یه لیوان دوغ بریز برام، براش ریختم لیوانو که بهش دادم جوری لیوانو ازم گرفت که کل دستمو نوازش کرد و.انکار منو برق گرفتناهار که خوردیم بچه ها گیردادن و لپ تاپو دادم بازی کنن و مرضیه هم رفت ظرفارو بشوره،منم نشستم جلو تلویزیون، شد ساعت چهار عصر، مرضیه اومد و گوشیشو داد و گفتشماره تو تو گوشیم بزن، یه وقت میریم.بیرون گم میشیم همو پیدا کنیمبا تعجب گفتم مگه کجا میخای بری ک.گم بشی حرم که نمیری گم بشی که؟گفت مسخره لازم میشه دیگهههه بزنشماره مو سیو.کردم براش و رفت تو اتاق پیش بچه هاش،و یه دقه نشد پی ام داد…چه سر سنگین شدی با ما؟ پروفایلشو دیدم عکس بچه شو، فهمیدم مرضیست،گفتم نه…سر سنگین نیستم کهگفت چرا دیگه…قبلنا بهتر بودیگفتم مگه قبلنا چ جوری بودم؟گفت خودت بهتر میدونیهیچی نگفتمگفت پاشو لباس بپوش بریم خرید دیگه چیزی تا عید نموندهگفتم باشه آماده شین بریم،به مامانمم.میگم بیاد، گفت نه نمیخادگفتم چرا؟گفت نمیخاد دیگه بزا کارای خونه تونو انجام بده، بیاد کاراش میمونه،گفتم باشه،آماده شدم و ماشینو برداشتم و.رفتیم بازار ، اول چند جا لباس بچه گونه رفتیم خریدیم واس بچه هاش و یه جا هم.رفتیم واسه شوهرش پیراهن و شلوار خریدیم،خیلی خسته شدیم و گشنه،رفتیم سوار ماشین شدیم و گفتم موافقی بریم یه پیتزا بخوریم؟بچه هاش که فک.کنم فقط تو تلویزیون دیده بودنخیلی خوشحال شدنخودشم ک.گفت نیکی و.پرسش؟رفتیم پیتزایی و سفارش دادیم و نشستیم، صندلی هارو جوری تنظیم کرد که روبه روی من باشه، شروع کرد حرف زدن ، گفت چند تا دوس دختر داری؟ ماشین داری و روزی یکی مخ میزنی دیگه…گفتم نه پدر این روزا همه دنبال تیغ زدنن، الان با کسی نیستم ، گفت آره دیگه همه که کم توقع و قانع نیستن بعدش شرو کرد به درد و دل کردن و.گفت دلم میخاد تو شهر زندگی کنیم و از روستا خسته شدیم و داییت گوش نمیده باغو نمیفروشه و همش باغه و.به من کم توجه میکنهسرمو بردم جلوتر و گفتم مگه آدم میتونه به تو کم توجهی کنه آخه…یه نیشخندی و گفت هی…بگذریمکلی گپ زدیم و بیشتر از قبل صمیمی شدیم از حرف زدن باهاش لذت می بردم…پیتزا رو زدیم بر بدن و بچه ها دیگه گیج و گوج خواب بودن و تا رفتیم تو ماشین خوابشون بردگفتم بریم خونه؟گفت وا من که هنوز خرید نکردم واسه خودمگفتم خب فردا میایم ، گفت حالا امشب چن جا بریم فردا هم میایمگفتم بچه ها چی؟ گفت تو ماشین می خوابن عب نداره،رفتیم جلو یه مغازه لباس زنونه و رفتیم داخل،یه شلوار لی آبی و یه ساپورت زرشکی برداشت و رفت تو اتاق پرو، بعد چند ثانیه صدام زدرفتم دم در و درو وا کرد گفت بیا ببین خوبه؟بهم میادمن که هنگ کرده بودم درو وا کردموااااای…همینکه دیدمش یهو دلم ریخت…ساپورتو پوشیده بود و چسب بدنش بود و برجستگی کونش فوق العاده شده بودچرخید و پشتشو بهم کرد ران پاهاش و انحنای ساق پاهاش دیوونم کرداز بس ساپورته نرم بود یکمی هم از خط کسش مشخص میشد البته اینم بگم که همراه باشلوار قبلش،شرتشم درآورده بود و رو جالباسی بودبه حالت هاج و واج نگاش میکردم و خوووووب پرو پاچه و کس و کون ولای پاشو و کم کم اومدم بالا تا رسیدم به صورتش که دیدم داره میخندهگفت چته؟؟؟مگه جن دیدی؟یواش بانفسام گفتم تو یه فرشته ای لامصبگفت بهم میاد؟گفتم عااااالیه، حتما برش دارگوشیشو داد و گفت یه عکس ازم بگیرگفتم گوشی خودم کیفیتش بهتره میگیرمگفت عه؟ باشهچند تا عکس ازش گرفتم، از روبه رو و نیم رخ و آخرشم پشتشو بهم کرد و يه عکس مشتی.گرفتم ازشگفت، درو ببند شلوار لی رو هم بپوشمشاید این بهتر باشهدرو بستم ولی قفل نداشت، یعنی زبانه ای بود از این طرف میکشیدی به بیرون باز می شدفقط ما تو مغازه بودیم و آخر وقت بود و خلوت، فروشنده هم یه زنه بود که همش سرش به گوشی بود.منم درو آروم کشیدم بیرون و باز کردم و گفتم.پوشیدی…؟دیییدم اخ اخ یه پاش تو شلواره لی رفته و به زور داره اون یکی پاشو می کنه تو و پشتش به منه و کونشم لخخخخت بدون شرت…واااای مگه اون کون تو شلوار جا میشد آخههههههگفت نه نه دیوونه درو ببندخندیدم و درو بستم ولی بدجوری راست کرده بودم ، کیف پولم بزرگ بود و گرفته بودم جلوی کیرم تا دیده نشهکیف پول شده بود کیف دول خخخخخودش درو باز کرد و گفت پوشیدم این بهتره یا اون؟این شلواره یکم پاچه هاش کوتاه بود،و مچ ویکمی ساق پاهای سفیدش مشخص می شد، یکمی هم سرزانوش و.روی رانش پاره بود و.پاش معلوم می شد، یه ژست دلبرانه گرفت که هوش ازسرم رفت… تو این شلواره خیییییلی سکسی تر شده بود، گفتم ژست بگیر چند تا عکس خوشگل بگیرم براتعکسارو ک گرفتم گفت چ فایده دایی از این شلوارا نمی زاره بپوشم که..گفتم فدا سرت، من میخرم فقط واسه من بپوش…خوبه؟ خندید و گل از گلش شکفت و گفت عالیه، پس همینو میخامدرو بستم و منتظر شدم و اومد بیرون،خیس عرق شده بود،معلوم بود به سختی درش آورده بود من رفتم حساب کنم،گفت صب کن یه شلوار پارچه ای مشکی هم سایز خودش برداشت،یکیشو از کارت داییم کشیدم و شلوار لی رو از کارت خودمخوشحال از اتاق اومد بیرون و شلوارهاشو برداشت و رفتیم سمت ماشین و نشستیمبچه ها هنوز خواب بودن،سویچو چرخوندم ،ماشین که روشن شدمرضیه یهو لپمو یه بوس کرد و گفت مرسی…جا خوردم،برگشتم عقب دیدم خواب عمیقن بچه هارفتم سمتش و یه لب ازش گرفتم و گفتمخواهش میکنم،راه افتادیم سمت خونه و رسیدیم خسته و کوفته،مرضیه و بچه ها رفتن تو اتاق و منم رفتم تو اتاق برادرم که خواب بود،چند دقیقه ای دراز کشیدم و عکسایی که گرفته بودمو.نیگا میکردم…وای که هرچی بگم بازم کمه…با اینکه یکمی چاق بود و.شیکم داشت ولی اونقد کونش و رانش خوش تراش بود که هیکلش فوق العاده به نظر می رسید.آمپرم زده بود بالا بدجوریکه یهو پی ام دادسلام خسته نباشی، ببخش دیگه اذیت شدیگفتم سلام،خواهش میکنم کاری نکردمگفت لطفا عکسامو بفرست برامگفتم چشمفرستادم براش و شروع کردم از هیکلش تعریف کردن…گفتم این شلوار لی رو.که پوشیدی مثل بازیگرا شدی البته نه بازیگرای معمولیگفت ینی چی؟گفتم ینی مث بازیگرای فیلمای چیز شدی دیگه…گفت چیز چیه؟حالا خودشو به نفهمی زده بودگفتم پدر مثل زنای فیلمای سکسی شدی خوب شد؟گرفتی؟گفت عهههه بی ادب ینی چیییییمنم پشت سرش چند تا عکس سکسی از زنای کون تپل مث خودش فرستادم براش و گفتم منظورم مث اینا بودناراحت نشیا منظور بدی نداشتم میخاستم بگم بدنت عاولیهگفت مرسی عزیزمکیه که قدر بدونهگفتم عههههه من من من من خخخخگفت نه پدر تو هم آبی ازت گرم نمیشهتعجب کردم و گفتم باشهفردا بهت ثابت می کنمصبح شد و بعد صبونه، مادرم گفت پاشیم بریم خرید من با زندایی میام لباس میخامکل نقشه هام به هم ریختسه تایی رفتیم بازار و.بچه ها و برادر کوچیکه موندن خونه پای لپ تاپیکی دو جا رفتیم و مادرم خرید کرد مرضیه همش میگفت نه این باب دلم نیست و این خوب نیست و رنگش بده و همش بهونه می آورد و چیزی نخرید یه جا که مادرم رفت حساب کنه، گفتم حداقل یه تیکه بخر تابلو نشیم بابااااایه لباس بردار، ولی یه سایز بزرگتر از خودت گفت چرا بزرگتر؟؟گفتم میگم بهترفتیم یه مغازه و یه بلوز برداشت و ظهر شده بود و برگشتیم خونهمرضیه و مادرم رفتن تو اتاق که لباساشونو بپوشن، واس مادر که همه اندازه و خوب بود ، گفت امیر لباس مرضیه جون براش بزرگه همین امروز ببر عوض کن واگرنه فردا تعویض نمیکنهدیدم مرضیه داره از تو اتاق بهم چشمک.میزنهچون میدونستم غروب مادر کار داره و بازار نمیاد گفتم باشه پس با هم بریم که خودتونم باشین که اندازه برداره دیگه…گفت پس با مرضیه برین من کار دارم نمیامگفتم عه؟باشه عب ندارهبهش پی ام دادم گفتم ، گرفتی چرا گفتم سایز بزرگ بردار؟گفت دهنت سرویسگفتم هنوز کار دارم، خواستیم بریم بازار شلوار لی خوشگله روهم بردارگفت چششششم…سوار ماشین شدیم چند قدم ک دور شدیم دستمو گذاشتم روی ران پاش و نوازش کردم و گفتم دوس داری خاطره ی حموم و تکرار کنیم؟گفت کجا؟گفتم کارت نباشه، اون با من فقط اول بریم یکم خرید کنیم که دست خالی برنگردیم خونهاول رفتیم بلوزو عوض کردیمبعدش رفتیم مانتوفروشی،.هرمانتویی می پوشید نظر میخواست، یه مانتوی سنگین و مشکی برداشتدو تا روسری هم گرفتیم براش،رفتیم واسه کفش که یه کفش ساده ی مشکی برداشت گفتم چرا این؟ یه کفش خوشگل بردار،گفت دایی دوس نداره کفش اسپرت بگیرم میگه ازماگذشته…گفتم عب نداره اونو بردار، یه کفشم من برات برمیدارم نه نگورفتم یه کفش پاشنه بلند مشکی با پولکای طلایی فوق سکسی برداشتم و اندازه ی پاشو گفتم و.آوردهمینکه یکیشو پاش کرد گفتم عاااالیهبرش دارآخرش رفتیم مغازه ی لباس زیرک لعنتی دیگه ورود من ممنوع بود خخخخگفت زودی برمی گردمگفتم عجله نکن صب کن کارت دارمگفت چیه؟میخای بیای تو؟ خخهههگفتم نه دیوونهکارتمو بهش دادم رمزشو گفتم و سفارش دادمیه لباس خواب سکسی و خوشگل با یه ساپورت شیشه ای از طرف من بگیر واسه خودتیه شرت و.سوتین قرمزم بگیر که هروقت پوشیدی یاد من باشیدهنش باز مونده بود،و گفت مثل اینکه جدی شده داستانگفتم مگه شوخی دارم باهات زودباش وقت نداریمداشتم تموم فانتزی هامو روش پیاده میکردم…تا اون رفت داخل مغازه منم رفتم از داروخونه اسپری تاخیری گرفتم و اومدم،زنگ.زدم به دوستم که بچه پولداره و یه خونه دانشجویی مرتب داره ،به منم کلید داده بود واسه گاهی سرزدن و گاهی سرشو توش زدن خخخگفتم میثم؟ گفت هاااااگفتم دو ساعت خوونه تو لازم دارم خالیش کن مهمون دارمگفت نوکرتم هستماز مغازه اومد بیرون و سوار شدیم و یکم خوراکی موراکی خریدم و رفتیم سمت مکانگفت امیر داریم کجا میریم؟گفتم نگران نباشداریم میریم خاطره سازی. کنیم یکمی بازی کنیم ههههگفت شاعر شدی کسخول؟ گفتم کجا داری میری؟ ترسیده بوددستشو گرفتم و گفتم نگران نباش دیوانه خودمم و خودتیکمی آروم شد،رسیدیم،لباسارو هم برداشتم و رفتیم بالا و کلید درآوردم درو واکردم و رفتیم تو و گفتم دیگه راحت باشاینجا فقط منم و تورفت یه سری به اتاقا زد و خیالش ک راحت شد اومد لباساشو برداشت و رفت گفتمن میرم تو اتاق پروخندیدم گفتم برو جیگرگوشیمو وصل کردم به تلویزیون و یه آهنگ شاد گذاشتم و نشستم رو مبلدرو باز کرد و اومد…به سکسی ترین حالت ممکن اومد تو حال چققققد با ناز قدم برمیداشت…موهای شرابی شو رها کرده بود رو شونه هاشبا یه تاپ مشکی تنگ که نوک سینه هاش مشخص بود و اون شلوار لی که چسب بدنش بود و کونش از کادر زده بود بیرون ، یکمی از ساق پاهای سفیدش بخاطر کوتاهی شلوار خودنمایی میکرد و اون کفش پاشنه بلند که پورن استار واقعی ساخته بود ازش…با هر قدمی که برمیداشت ، لرزیدن ران پاهاش و ساق پاهاش آدمو روانی میکرد…اومد و دست به کمر جلوم وایستاد و گفتخوبم…؟گفتم دلم میخاد یکمی برام برقصیآهنگو زیاد کردم و نشستم به تماشااونم شرو کرد به قر دادن…خیلی ساده و.شیک می رقصید و پشتشو به من کرده بود و کونشو می چرخوندسینه هاشو می لرزوند و یه لبخند رضایت عجیبی رو لباش بوددیگه طاقت نیاوردمبلند شدم و از جلو بغلش کردم شرو کردم به لب گرفتنچشمامونو بسته بودیم و با تموم وجود لذتو از لبای هم می کشیدیم بیروندستمو حلقه کردم دور کمرش و بردم روی کونشو، لپای کونشو محکم گرفتم تو دستم و دو تا کشیده زدم به کونش…مثل ژله میلرزید لامصبمن خیلی رقص بلد نبودم اما همینجوری محض عشق و حال از پشت بغلش کردمکیرم داشت خودشو زیر شلوار می کشتکیرمو چسبیدم به کونشو با هم قر دادیم دستمو از جلو بردم به سینه هاش گرفتم یکمی مالوندم بعدشبا دست چپم کمرشو گرفتم و دست راستمو بردم روی کسش ،از بس شلوار لیه نرم بود انگار دستمو رو خود کسش می کشیدم آخه شرتم نداشت دیگه شلوارش یکم خیس شده بود و من همینجوری میمالیدم که…یهو آهنگ تموم شدبه همدیگه نگاه کردیم و خندیدیمگفت امیرگفتم جانگفت این بهترین روز زندگی من بودگفتم هنوز تموم نشده کهبرو لباس سکسی هارو بپوش کارت دارمممممگفت باشه اول برم دستشویی بعدمنم رفتم آشپزخونه و یکمی میوه و آجیل و هله هوله خوردممرضیه اومد و رفت تو اتاقمنم رفتم دسشویی کیرم هنوز راست بوداسپری رو درآوردم که بزنم دیدم تو کابینت دسشویی قرص هست گفتم عع عه عه قرص که بهتره خرهقرصو برداشتم و با یه هایپ زدم بر بدن و شدم گرگدن ههههلباسامو درآوردم و با شرت نشستم رو مبل تا بیاد…یکم طول کشید صداش کردمگفتم زنده ای؟؟؟؟یه هایپ ریختم تو لیوان و با چن تا کیک رفتم تو اتاق دیدم نشسته لب تخت داره میخندهگفتم چیه چی شده؟گفت این چ کاریه خو،،،ساپورت دیگه واسه چی ببین چی شددیدم ساپورته گیر کرده به ناخونش و پاره شده خندیدم گفتمهیچ اشکال نداره عزیزم ببین اکه اون به ناخونت گیر نمی‌کرد قطعا موقع بالا کشیدن پاره میشد از بس چاقی چاقالو خندید و گفت ساپورتو بیخیال گفتم عب نداره عزیزمنشستم لب تخت و گفتم بقیه لباساتو بپوشگفت برو بیرون می پوشم میامگفتم نه،میخام ازت عکس بگیرمگفت دیوونه شدی؟گفتم بهم اعتماد کن هیچکس نمیفهمه هیچ وقتساکت شد و.شروع کرد به لخت شدن منم ازش فیلم گرفتم…کاملا لخت شد…یه دونه خال نداشت رو.بدنش لامصب…برق میزد…از بس سفید بود آدم دلش میخاست همه جاشو لیس بزنه درسته قورتش بدهلخته لخت بود…اول لباس سکسی رو پوشید که یه لباس پایان توری بود که تا بالای زانوش میومد…همه چیش قشننننگ مشخص می شد…من عاشق این لباسامیه چرخ زد و دلبری کرد…بعدشم کفشاشو پوشید…دیگه شد تمال و کمال یه جنده لاشی ی لاکچری…دلم میخواست اا تا صب نگاش کنم اما …وقت نبود و باید شرو میکردمگفتم برو تو حال، چند تا عکس خوشگل و سکسی تو جاهای مختلف خونه ازش گرفتم رو مبل رو اوپن روی زمین با حالتای مختلف دراز کشیده، قمبل کرده ایستاده لنگ در هوا…گفت بسه خسته شدم گفتم دیگه وقتشهدستشو گرفتم بردم تو اتاق و هولش دادم روی تختخودم دراز کشیدم روش و لباسشو دراوردم و شرو کردم به خوردن لباش اومدم پایین گردنش رو یکمی مکیدم و اومدم رو سینه هاش…سرم بین سینه هاش گم می شد…زبونمو چرخوندم دور نوک سینه هاش و می مکیدم محکم…نوک سینه هاش برحسته تر شده بودآهش بلند شده بود سیر نمی شدم از خوردنشزبونمو کشیدم و اومدم پایین روی نافش و رسیدم به کس تپلش که یکمی هم خیس بود.زبونمو که کشیدم لاس کسش یه آه بلندی کشید و ملافه ی تختو.چنگ زدخندیدم گفتم من که هنو کاری نکردمگفت زود باشششش تحمل ندارممممزبونمو تن.تن می کشیدم لای کسشبا دستم از هم بازش کردم و با سرعت میخوردمششش فقط آه میکشیدیه لحظه ایستادم انگشتمو خیس کردم و هول دادم توشوکه شد و واسه همین کمرشو یهو داد بالا و بالا نگه داشت و گفت آخخخخیششش انگشتم هنوز تو کسش بود و.تکون نمیدادمگفتم چی شد؟گفت همونجا میخاریدخندیدم گفتم با انگشت خارشش خوب برطرف نمیشه دوای خارش تو شرتمهگفت ببینمششرتمو دراوردم کیرم مثل فنر افتاد بیرون، کیرم خیلی دراز نبود حدود 17 اما کلفت بودنشستم تو.تخت و اومد جلو و شرو کرد به خوردن…چشامو بستمو رفتم فضاکارشو حسابی بلد بوددو دقیقه نشد گفتم وای…کافیه که کار زیاد داریم و وقت کمبلند.شدم مرضی رو دراز کردم و خودم دراز کشیدم روش و کیرمو تنظیم کردم رو.کسش و.گفتم آماده ای؟هنوز جواب نداده بود سرشو فرو کردم توش…یه جیغ کوجیک زد ک جلو دهنشو گرفتم و گفتم یکم نگه میدارم جا باز میکنه نکران نباش ولی همون لحظه تا ته فرو کردم و خوابیدم روش…وااااااااااااای کلمه ای نیست که لذتش رو وصف کنه…کیرم وارد یه جای لیز و.تنگ و داااغ شد یه چند لحظه ایستادم و بعدش شرو کردم محکم تلمبه زدن بغلش کردم و تا جایی که می تونستم محکم میزدمیه صدای باحالی از به هم خوردن بدنامون به هم پیچیده بود تو اتاقخیس عرق شدیم…نفس مرضی بند اومده بود کیرمو کشیدم بیرون و بلند شدم از روش که یکم سرحال شه…گفتم خوبی؟ گفت بهتر از این نمیشهقرص خوردی؟ گفتم از کجا فهمیدی گفت آخه دفه ی قبل مثل خروس ارضا شدی…خخخ خندیدم و گفتم این بار جبران دفه ی پیشو می کنمکمکش کردم حالت داگی بشینه و.گفتم مثل اون شب که داشتی تلویزیون درست میکردی کمرتو قوس بدهاوووه همچین کمرشو قوس داد که قمبل کونش رفت تو چشمم کیرمو تنظیم کردم و گفتم جووون تو فوق العاده ای عزیزمممم همجین بکنمت جر بخوری…گفت نترس چیزیم نمیشه و…فرو.کردم…دستامو از کمرش گرفتم و با تموم قدرت می کوبیدم حس میکردم کیرم به انتهای کسش میرسه اوج لذت بود…به همون حالت داشتم تلمبه میزدم که یه دفه پاهاش لرزید و کیرم از کسش دراومد و.آبش ریخت رو تخت و بیحال ولو شد…چشماش خمار شده بود و کسشو می مالید…من هنوز حال داشتم و همون جوری که به پشت دراز کشیده بود از کفشای پاشنه بلند خوشگلش گرفتم و پاهاشو آوردم بالا و چسبیدم به هم و دستمو حلقه کردم دور رانش ومحکم گرفتم من عاااشق این پوزیشنمکیرمو بی معطلی فرو.کردم و تموم.وزنمو انداختم.روش و یه نفس عمیییییق کشید و چشماشو بست…منم تند تند تلمبه میزدم مرضیه دیگه نای آه کشیدنم نداشت همینجوری که پاهاش بالا بود از بین پاهاش رفتم پایین و ازش لب گرفتم و سینه هاشو مالیدم تو همین حالت بغلش کردم حدود ده دقیقه تو سکوت کردمش تو فضا بودیم دیگه داشتم ارضا می شدمیهو کیرمو کشیدم بیرون و آبم پاشید روی صورتش اونم همه شو زبون کشید و خورد و کیرمو گرفت و یه ساک خفنم زد و هرچی داشتم از سوراخ کیرم کشید بیرون اونقدر این ارضاشدن بهم لذت داد که انگار تمومه شیره ی جونم از کیرم زد بیرون…ولی دلم میخاست یه با ر دیگه مرضی رو ارضا کنم از دیدن ارضا شدنش لذت می بردم، زبونمو چسبیدم به کسش و اونقد مک زدم و زبون کشیدم و انگشت کردم که پشت گردنمو موهامو چنگ زدو هولم داد عقب و جیغ کشید و آبش با لرزیدن بدنش ریخت روی صورتم و منم همه شو خوردم و افتادم کنارش…بعد یه رب بلند شدم و براش آب میوه و شیرینی آوردم و گفتم پاشو یه ساعته اینجاییم دیر شدگفت کاش می شد همینجا بخوابیم،گفتم پاشو جیگر میریم خونه تخت بخوابپاشد و خودشو تمیز کرد و یه چی خورد و ملافه های خیسو و لباسارو جم کرد و گفت اینارو چیکار کنم؟گفتم بزارشون تو یه پلاستیک به دوستم میگم واسه منهکاریشون ندارهملافه رو هم میندازم یکی میخرم براشراه افتادیم سمت خونه ، توراه ضعف کرده بود ، وایستادم و دو تا شیرموز خوردیم و سرحال شد یکم،رسیدیم خونه هنوز بچه ها پای لپ تاپ بودن مادرم گفت چرا اینقد دیر اومدین؟مرضیه گفت همه ی خریدامو کردم دیر شد شرمنده باعث زحمت شدیم و همیشه اذیت میکنیم و یه جوری حرف زد که مادر کلا بیخیال شدمن رفتم دوش گرفتم و بعدشم تخت خوابیدم…تا صب خواب مرضیه رو میدیدم…خهههه ولی این چند روزی که خونه مون بودن جریان های باحال و خفنی پیش اومد که تو خوابم نمی دیدم و تو قسمتای بعد میگم این خاطره ی عید پارسالم بود نه یه داستان، امیدوارم خوشتون اومده باشه…ادامه…نوشته امیر

Date: September 17, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *