سلاممن یه خاله دارم به اسم مهین که خیلی تو کفش بودم همیشه دنبال یه فرست بودم تا تونم یه حالی باهاش بکنم اخه اون خیلی خوش هیکله قد کوتاه و تپل باکون خیلی گنده و سینه های گرد ودرشت. راستی اسم من مهرانه 18 سالمه یه پسر خاله دارم همسنه خودم. خالم 38 سالشه.من یه روز در میان خونه خالم بودم قلیون می کشیدم از اینجور کارا من ترک تحسیل کردم ولی پسر خالم درس میخوند یه شب خونه خالم خوابیدم صبح ساعت 8 ازخواب بیدار شدم پسر خالم رفته بود مدرسه(راستی یادم رفت بگم شوهر خالم 4ساله پیش بر اثر بیماری فوت کرد) دیدم خالم خوابه یه ملافه ی سفید روشه یه لیوان چای خوردم رفتم تو اتاق سرکامپیوتر یه چند تا کلیپ سکسی دیدم و یه پوشه پیدا کردم توش چند تا داستان سکسی بود خوندم یه حالی بهم دست داد داشتم اتیش میگرفتم داستان در مورد سکس یه مادروپسر بود که مادر مخ پسرشو زده بود رفتم تو اتاق کنار خالم دیدم خوابه خوابه راستی خوابشم خیلی سنگینه رفتم ترفش ملافه رو کنار زده بود یه دامن مشکی نازک پاش بود. اروم دامن و زدم بالا یه دست رو پاهای سفیدش کشیدم اروم پاهاشو نوازش میکردم دمرو خوابیده بود البته عادت داشت یکم دست رو سینه هاش کشیدم خواب خواب بود دوباره دستمو اوردم پایین گذاشتم رو کونش که خیلی بزرگ بود خیلی هم نرم بود همینتور دست می کشیدمو فشار میدادم کیرم داشت میترکید بدنم گر گرفته بود اروم دامنشو دادم پایین از رو شرت کونشو بو کردم داشت منو مست میکرد یواش شرتشم کشیدم پایین دوتا کپلاش افتاد بیرون انگار که از زندان ازاد شدن کونش سفید و گرم بود دستمو گذاشتو لای کونش بالاوپایین میکردم یه لحظه دستم خورد به جای گرم کسش بود خیلی داغ بود کیرمو ازتو شلوارم دراورم اروم مالیوم به کونش دیدم فایده ای نداره یه توف انداختم لای کپلاش بادستم مالیدم لیز لیز شده بود کیرمو گزاشتم لاش داشتم از گرما میمردم چندتا بالاوپایین کردم دیگه کامل وزنمو انداخته بودم روش کیرم ملیده میشد به کسشچندتا دیگه بالاپایین کردم دیگه اختیار خودمو ازدست دادم ابم با فشار ریخت لای کونش و روی کسش بلند شدم شلوارمو شلوارشو کشیدم بالا از اتاق امدم بیرون لباس پوشیدم از خونه زدم بیرون رفتم مغازه یه کم خرید کردم.آمدم خونه ساعت نزدیک 10 بود امدم تو دیدم خاله بیدار شده ترسیدم گفتم نکنه فهمیده باشه اصلان حواسم به آبم نبود که ریختم تو شرتش. اوناحمومشون تو اشپزخونست رفتم تو اشپزخونه دیدم تو حمومه اما متوجه من نشده بود دیدم داره باخودش حرف میزنه حمومشون پرده داره پرده رو زدم کنار توری که نفهمه دیدم روصندلی نشته دامنشو در اورده شرت تو دستش پشت به من داره کسشو میماله شرتشو بو میکنه میگه جووووووووون چه اب کیری با اب کیرم داشت کسشو میمالید اخ جوووووووون کیر مخوام این اب کیه من کیییییییر میخوام یه دفعه یه جیغ کشید و پاشد رفت سمت دوش منم کیرم راست شده بود امدم کنار صداش زدم گفتم خاله همومی گفت اره گفتم خوب من صبحانه رو اماده می کنم گفت دستت درد نکنه الان منم میام رفتم سفره رو انداختم دیدم داره صدام میکنه رفتم گفت بی زحمت پشتمو لیف بکش همیشه پسر خالم میکشید چون جز اون کسی نبود اینبا به من گفت منم گفتم چشم بازوغ رفتم تودیدم با همون شرت سفید یه سوتین مشکی تو حمومه محو بدنش شدم گفت به چی نگاه میکنی بیا این لیف خودت خانم میگیری سیر میشی به من پشت کردو رو چهار پایه نشت منم رفتم شروع کردم به لیف کشیدن پایان کمرشو کشیدم گفت پشت رونمم بکش بلد شد ایستاد منم شروع کردم از پاین امدم بالا گفت کپلامم بکش خجالت نکش من عمتم شرتش ازیت میکرد گفت شرتمو درار اذیت نشی از یه طرف شق کرده بودم از یه طرفم تعجب که چرا این جوری شده این ازاین حرفا نمیزد شرتشو کشیدم پایین از پاش دراوردم گفت فقط به اونجام زیاد نگاه نکن کار دستم بدی گفتم چشم پایان کپلشو لیف کشیدم گفت لاشم بکشلیفو گذاشتم لای پاش دوسه بار بالا پاین کردم گفت پاین لای پامو زیاد بکش شروع کردم رو کسشو لیف کشیدن دیدم داره ناله میکنه با صدای لرزان گفت لیفو درار با دست بکش لیفو در اوردم یه دستمو گزاشتم زیر شکمش دست چپمم از پشت لای رونش رو کسش گذاشتم شرو کردم به مالیدن گفت تند بکش هینطور ناله میکرد گفت اگه خوب بکشی برات جبران میکنم. شلوارکو پیرنتو در بیار خیس نشه. دراوردم دوباره شروع کردم کیرم داشت شرتم و پاره میکرد. یه جیغ زد گفت حالا پاشو پایان پشتمو زیر دوش بشور پاشدم دوشو باز کردم رفت زیر دوش گفت شرتتم دربیار خیس نشه گفتم اخه گفت اخه نداره من عمتم خجالت نکش شرتمم دراوردم تا کیر راست منو دید اروم گفت جون بعد گفت بخشید اینو بیدار کردم داشتم از تعجب شاخ در میاورد چرا این کارارو میکنه پشتشو از بالا تا پایین شستم گاهی اقات کیرم میخرد به کونش میگفت اخ جووووون گفت دستت درد نکنه برگشت یه نگاه به کیرم کرد گفت هنوز بیداره؟ من داشتم ازخجالت میمردم گفت اینو بخوابون دیگه گفتم شما برید من میخوابونمش گفت نه الان بخوابون باهات کار دارم گفتم جلو شما روم نمیشه گفت خجالت و بزار کنار اصلان من میخوام ببینم چه جوری میخوابونیش زود باش.یه کم شامپو ریختم تو دستم شروع کردم به جرق زدن چند بار بالا پایین کردم دیم میگه میخوای من برت بکنم؟ کفتم باشه مثل تو دستشوی نشست با دست برام جرق زد گفت پس چرا نمی خوابه؟ گفتم تا اب ازش بیرون نیاد نمیخوابه گفت چه کارکنم اب ازش بیرون بیاد؟ گفتم باید یه جای نرم باشه به سینه هاش نگاه کردم. اونم گفت مثلا کجا ؟ به سینه هاش اشاره کردم سریع کرستشو باز کرد سینه هاش افتاد بیرون بزرگ وسفید وگرد بود گفت اینجا خوبه گفتم اره روشون شامپو ریخت کیرم میمالید بهشون. گفتم اینجوری نه بادست نگهشون دار من میزارم لاش گفت باشه و ان کارو کرد منم گذاشتم وسط سینه هاش خیلی حال میداد ولی بازم نیومد. گفت دیگه چرا نمیاد؟ گفتم باید سوراخ نرم باشه گفت مثل کس؟ گفتم آره وقتی اینو گفت داشتم میمردم ولی زد تو پوزم گفت نه نمیشه منم پکر شدم. گفتم پس بخورش. گفت باشه کیرمو شستم گذاشتم رو لباش یکم بازی بازی کرد و کرد تو دهنش. خیلی خوب ساک میزد منم صدام رفت بالا خیلی حال میداد گفتم خاله داره میاد چکار کنم گفت بریز رو کسم سرشو بکن تو کیرمو در اوردم ار تو دهنش دراز کشید کیرمو گرفت میمالید رو کسش همین که ابم امد سرشو کردتو کسش پایان ابم با قدرت ریخ تو کسش گفت جوننننننننننننننن چه ابی داغه دارم میسوزم واییییییییییییییی اب جوووووووووووووووون چندساله نخوردم
0 views
Date: November 25, 2018