سلام به همه داستانی رو میخوام واستون تعریف که برمیگرده به 4سال پیش من خونه ی خالم بودم خالم اسمش نصرت 55سالشه ولی هیکلشو اگه ببینید میگین حتما20سالشه باور کنید خیلی هیکلش سکسیه. خلاصه بگم که من زیاد میرفتم خومه ی خالم تقریبا هفته ای سه یا چهار پار شوهر خالم ادم خیلی پولداری بود خدارحمتش گنه 2 سال پیش بر اثر سکته ی دار فانی را ودا کرد.من 8تا پسر خاله دارم و همشون به غیر از اخریشون که 25سالشه ازدواج کردن ورفتن خونه ی بخت من با احسان پسر خالم خیلی راحت بودم و هر روز باهاش میرفتم بدن سازی اونم هیکلش خیلی سر فرم بود. خلاصه به احسان گفتم احسان نظرت در مورد سکس چیه اونم گفت من دوست دارم چون من میخواستم خالم با پسرش بکنم که خیلی بهم حال بده یه روز که رفتم خونه ی خالم وبا خالم حرف زدم همین طور گه داشتم حرف میزدم صحبتمون به سکسی کشید که خالم گفت که هفت ساله کیر نخورده و کسی اونو از جلو نکرده و آرزوش اینه که یکی اونو از جلو بکنه و منم بهش گفتم که من نمردم میکنم تا دسته که یه دفعه پریدم تو بغلش و شروع کردیم به لب گرفتن بعد دست کردم تو سوتینش و کسشو میمالیدم واون هم اه و ناله می کردم پستوناش خیلی گنده بود بهش گفتم خاله نصرت واسم ساک بزن که یدفعه شلوارمو کشید پایین و کل کیرمو کرد توی دهنش و یک ساعت واسم ساک زد به جرات می تونم بگم که سه چهار بار ابم اومد بعد به خاله نصرت گفتم خاله میخوام بوکونم توت گفت بکن تو منم یکدفعه کل کیرم رو کردم تو کونش اون داشت حال میکرد و کیر من خیلی بزرگ بود حدود تقریبا بیستو پنج سانت بعد از یک ساعت کردن تمامه ابمو ریختم تو کون خاله نصرتم و خالم به ارزوش رسید و از اون ماجرا به بعد خالمو هر روز میکنم اگه خواستین داستانای بعدی خودم با خالم رو واستون مینویسم دوستون دارم بابای
0 views
Date: November 25, 2018