خانمم و صاحب بنگاه املاک

0 views
0%

« در جستجوي خانه و دادن ِ خانمم به هاشم ، صاحب بنگاه املاک .»قسمت اولسلام ، من و خانمم راحله چهار ساله كه ازدواج كرديم . اسم من كيانوش هست و 31 سالمه ، راحله هم 28 سالشه و يك خانم بسيار بسيار خوشگل و خوش هيكل هست .راحله خيلي هيكلش از من سر تر هست . من كمي لاغر هستم و هيكلم معمولي است .اصلا كلاس بدنسازي نرفتم و اهل ورزش و …. هم نيستم اما بر عكس من راحله خانمم ا ز اونموقع ها كه با هاش دوست بودم ، دوران قبل ازدواجمون ،يادمه كه مرتب باشگاه مي رفت و به هيكلش مي رسيد . راحله خيلي خوش اندام بود و بعد از ازدواجمون هم سال به سال بهتر و پخته تر مي شد ، تا جايي كه ديگه هر كس تو خيابون يا مهموني خانمم رو مي ديد واسه كون و رون و پستونهاي خانمم كيرش راست مي شد .راحله يك هيكل سكسي و كامل داشت . رونهاي راحله ورزيده و بسيار حشر كننده بود . جون مي داد واسه اينكه رونهاي كلفت مردهاي قوي هيكل باهشون تماس پيدا كنه . اوف اوووف …. هميشه وقتي هيكل لخت راحله رو مي ديدم ، تصور مي كردم كه يك مرد كلفت هيكل داره خانمم رو به شدت ميكنه و رونها ي برآمده اش به پشت رون هاي خانمم بر خورد مي كنه ، واي … كه چه صدايي توليد ميشه ولي از ته دل دوست نداشتم كه زندگيم خراب بشه و همش نگرانيم از اين بود كه آبرو ريزي بشه… ولي همش اين صحنه ها رو متصور مي شدم و حتي وقتي فيلم سوپر مي ديدم فكر مي كردم خانمم راحله جاي اون زنه توي فيلم داره گاييده مي شه . اينها همه بخاطر نگاه و توجه مردهاو پسرهاي خوش هيكل به خانمم بود كه با دوختن نگاهاشون به كون راحله ، سينه ها و هيكلش، عطش و شهوت شون رو واسه گاييدن خانمم نشون مي دادند ، حتي من هم متوجه اين قضيه مي شدم ولي چيزي نمي شد گفت. البته راحله هم اونطوري نبود، كه هر كسي از راه رسيد يه حالي بهش بده. راحله خيلي با كلاس بود و همش به خودش هم مي رسيد ، ولي واقعا هيكل ديوونه كننده اي داشت و موقع راه رفتن ، كونش چنان انحنايي داشت كه همه رو جلب مي كرد .راحله ، دوتا خواهر از خودش كوچكتر داشت که خواهر دومي اش به نام مائده ازدواج كرده بودند ولي خواهر كوچيكترش كه اسمش رویا بود هنوز مجرد بود . رویا از نظر هيكل و استيل شبيه خانمم راحله بود ولي قيافه اش زياد جالب نبود . رویا 25 سالش بود و از شش هفت سال پيش يادم مياد كه دوست پسرهاي متعددي داشت و تا اونجايي كه من ديده بودم همه شون هم هيكل درشت و پولدار . از اونهايي كه معلوم بود دوست دختر مي خوان فقط واسه كردن . رویا هم هر دفعه واسه خانمم از دوست پسر هاي جديد ش ، كه تازه با ها شون دوست شده بود، تعريف مي كرد حتي برنامه ها و جاهايي كه باهاشون رفته بود همين طور عكسها و فيلمهاي خصوصي و … كه با گوشي يا دوربين ضبط كرده بود را ، با خانمم راحله نگاه مي كردند . چندين بار هم رویا رو تو پارتي و مهموني يا توي خونه و با پسر ، ريخته بودند و گرفته بودند و واسه اين كه پدرش متوجه نشه ، همش به من يا راحله زنگ مي زد كه بريم مفاسد يا كلانتري كه درش بياريم. من هم هميشه پسرهايي رو كه باهاش مي گرفتند مي ديدم . همهشون بكن و كير كلفت . يه جوري هم من رو تحويل مي گرفتند و آقا كيان آقا كيان مي كردند كه انگار چند سالي با من دوستند . ولي از برق چشماشون معلوم بود كه دارند ته دلشون بهم مي گن فداي اون كون زنت.خلاصه هر پسري كه با رویا مي تونست دوست بشه حسابي كون و سينه هاي توپي رو مي گاييد. هيكل رویا با اينكه هنوز ازدواج نكرده بود ،از بس كه كير خورده بود و اب كير توي كونش خالي كرده بودند مثل خانمهاي جا افتاده ،سكسي و حشري كننده هست ، سينه هاش هم كه ديگه آدم رو بيچاره مي كردند.دو تا کوچه پایین تر از خونه ما یک پارکه که راحله با خواهرش رویا یه وقتهایی غروب ها می رند قدم می زنند ، یک روز داشتم میومدم خونه اتفاقی از اون ور اومدم که صحنه های عجیبی دیدم….حدودا ساعت پنج بعداظهر یک روز تابستون بود ، یه دفعه چشمم به وسط پارک افتاد که دوتا خانم که مانتوهای بسیار بسیار تنگ و کوتاه پوشیده بودند یکی سفید راه راه اونیکی هم که خیلی خیلی تابلو بود همون مانتو شیری رنگه بود که خودم خریده بودم واسه راحله و بجای مانتو باید گفت که در اصل یه جورایی کت زنونه بود که خانومها تو مراسم می پوشند . ولی جالب اینکه راحله اونو با یک شلوار استرج کشی به رنگ قرمز لاکی که چسبیده بود به رونها و باسنش و داشت دیگه پاره می شد از بس که کش اومده بود . یه جورهایی بعدش که نزدیک تر شدم دیدم اوفففف اووووففففف خطه شورت خانمم هم به وضوح مشخصصه .کمی به خودم اومدم و کنجکاو شدم چرا اینها این موقع از رزو اومدن پارک ؟؟؟؟صبر کردم و از دور تماشا کردم بله دوتا مرده هیکلی و قول ، که واقعا هم هیکلشون مثل قول بود با یک کمری سفید اومدن لب پارک ایستادن . بعد از چند دقیقه دیدم که راحله خانمم و خواهرش رویا اومدن طرفه ماشین و پسرها که یکی از یکی اندامی تر و کیر کلفت تر بودند از ماشین پیادده شدن و با خانمم و خواهرش رویا دست دادن . یکی از این پسرها که یه سر و گردن کلفت تر و هیکلی تر از اون یکی بود و موهای سرش رو هم کلا از ته تراشیده بود و تیغ انداخته بود و یک تی شرته خیلی تنگ هم پوشیده بود ازون اندامی ها اوفف اوففففف چه بازوهایی ؟ چه دستهایی ؟…چه گردن قطور و کلفتی داشت…. از اون اندام هایی که هر خانم و دختری آرزوشونه که حتی یک شب زیرش بخوابند…..که همین مرده با زنه من دوتایی نشستن عقب و رویا هم نشست صندلی جلو پیشه اون یکی .مثل اینکه از قبل با رویا رفیق بوده ، چون راحله یک هفته پیش یه چیز هایی در مورد دوست مرده جدید خواهرش و اینکه کمری داره گفته بود . يادم رفت بگم چون یکی دو هفته دیگه مهلت خونه مون تموم می شد ، شروع کرده بودیم این بنگاه و اون بنگاه دنباله خونه می گشتیم . از قضا این رفیقه جدید خواهر خانمم یه دوستی داشت که بنگاه املاک داشتن . یادمه که چند شب پیش راحله می گفت خونه های خوبی هم تو دست داره و اینکه با ماما نش اونروز رفته بودند چندتا از خونه ها رو دیده بودند و کلی تعریف می کرد . آها … پس این ها همون ها هستند ……ولی اما چفدر مرده صمیمی بود با زنم؟خلاصه رفتم خونه و شب راحله اومد كه ديدم مانتويي كه تنش بود عوض شده و اوني كه بعد اظهر پوشيده بود نيست خيلي واسم جالب بود . چيزي نگفتم و به روم نياوردم .اونشب راحله گفت كه رفته چندتا ديگه خونه ديده و قراره چندتا ديگه هم فردا بره ببينه . گفتم كدوم بنگاهها رو گشتي من ديگه سر نزنم ؟ آدرس چندتا رو گفت ولي يكي شوون رو گفت كه خيلي خونه هاي مناسبي داره كه بعد از كمي ادامه دادن فهميدم كه همون يارو رفيقه دوست مرده خاهرشو مي گه . طرف با باباش سر ميدون بنگاه داشتن كه خيلي هم سرشون شلوغ بود . كه بعدا فهميدم مرده خودش هم يك بنگاه داره كه تو يك محله ديگه هست. راحله اينو هم گفت كه بين دو تا خونه واسه انتخاب مونده كه يك مورد رو امروز ديده بود و پسنديده بود مورد دوم رو هم قرار بود فردا بره ببينه ،آخه مرده گفته بود كه كليدش توي مغازه پدرشه و فردا مياره كه برن ببينند. اين مرده همون هيكل درشته ايي بود كه امروز ديدمش كه سرش و از ته همش مي زد.گفتم كي قراره بريد . راحله گفت معلوم نيست ، قراره كه زنگ بزنه . گفتم پس خودت ميري چون ممكنه من نباشم . گفت باشه.صبح كه رفتم دوش بگيرم توي حموم ديدم كه شوررت و سوتين خانمم از ديشب كه رفته بود دوش گرفته بود تو حموم آويزون بود . با ديدنه شورت لامبادايي راحله فهميدو كه ديروز شورت لامبادايي شو پوشيده بوده.خلاصه طرفهاي ظهر بود زنك زدم خونه كه ديدم راحله نيست و كسي جواب نداد. فكري به سرم زد . حركت كردم رفتم بنگاه باباي پسره(كه اسمش هاشم بود.)گفتم ببخشيد من يكي از مشتريهاي اقا هاشمم . واسه ديدن يك خونه امروز با هم قرار گزاشته بوديم ولي ايشون الان بنگاه نيستن و موبايلشون هم جواب نمي ده (البته اينو قپي اومدم ) كه پدره هم اونقدر سرش شلوغ بود از خدا خواسته ديگه زنگ نزد و فقط گفت اتفاقا پيش پاي شما اومد كليد گرفت و يك مشتري داشت كه برد خونه رو نشونش بده .گفتم كي بر مي گرده اقا هاشم ؟ كه يارو گفت معلوم نست اينجا بياد چون آدرسه خونه همون نزديك مغاره خودشه و ميره يك سره مفازه . بعد ش آدرسو به من داد و گفت اگه بازم رفتي نبود بدون هنوز اونجاست . خواستي خوونه رو ببيني برو به اين آدرس.من سريع به سمت آدرس رفتم و يك كوچه بااالتر از مغازه هاشم يك آپارتمان چند واحده و نو ساز بود .طبق نشوني وقتي رسيدم و خواستم زنگ بزنم ديدم چندتا از واحدها كه هنوز خالي بودو اجاره نرفته بود زنگ نداشتن .آخه يكم ريزه كاري و خورده كارهايي مونده بود از جمله زنگ درهاشون. كه مجبور شدم زنگ يكي از واجدهاي ديگه رو بزنم و برم تو . واحد ي كه بنگاه معرفي كرده بود طبقه آخر يعني طبقه ششم بود. نمي دونم آسانسور كار مي كر د يا نه ولي من از پله ها رفتم تا كمي همه جا رو سركي بكشم .وقتي طبقه اخر رسيدم ديدم در ورودي واحد مورد نظر رو انگار تازه گزاشته بودن آخه قفل و دست گيره هم نداشت . وقتي در رو باز كردم رفتم تو اول هيچ كسي انگار نبود ولي حس عجيبي داشتم . گفتم بزار حالا كه تا اينجا اومدم يه نگاهي هم به اطاقها بندازم. كه يك دفعه صداي زوزه كشيدن و آه آه راحله رو شنيدم …واي اين صداي خانمم بود ….سريع به سمت صدا رفتم از لاي در اتاق نگاه كردم ديدم اووووفففففففففففففف اوووففففففففففففففف چي مي بيني . كير وحشتناك كلفت هاشم همون مرده كه ديروز ديده بودمش تا دسته توي كس زنمه و راحله چنان زوزه ايي مي كشيد كه مشخص بود هاشم داره رُسه هيكل خانمم رو در مياره . خانمم ، راحله التماس مي كرد كه هاشم يكمي مكث كنه توي تلمبه زدن ها ش ولي هاشم روي يك زير انداز به پهلو دراز كشيده بود و دو دستي دو طرفه كمر خانمم رو گرفته بود و بي رحمانه داشت كيرش رو توئي اون كونه ناز خانمم راحله عقب جلو مي كرد . از شدت التماسها و آخ و اوخ راحله معلوم بود كه مرده نامرد، هاشم ، كونه خانمم رو داره ميگاد .زنم چشمهاشو بسته بود و هاشم به شدت داشت توي كونه خانمم تلمبه مي زد اونقدر محكم كير كلقتش رو توي كونه خانمم مي كرد و در مي اورد كه فكر كنم كونه راحله رو اندازه يك ته ليوان گشاد كرده بود جفتشون مي لرزيدند و تلمبه هاي بي رحمانه كير كلفته هاشم همچنان ادامه داشت . وقتي هيكل و اندام قوي هاشم رو مي ديدم كه خانمم رو محكم گرفته و خانمم هم داره بهش كون مي ده خيلي لزت مي بردم و از اين ماجرا راضي بودم . هاشم با اون كله تراشيده اش كه كاملا تيغ زده بود و اون هيكل ورزيده اش از پهلو بر پشته خانمم سوار شده بود و يكسره مدام و بدون درنگ ، دو دستي با سنه خانمم رو روي كيرش مي كشيد و كيرش رو توي كونه خانمم عقب جلو مي كرد . فكر كنم چيزي استفاده كرده بود چون اصلا حالت عادي نداشت . اونقدر راحله رو از كون گاييد كه ديگه خانمم خودش رو توي دستهاي هاشم ول كرده بود و اون هر جور كه مي خواست زنمو مي كرد.ادامه دارد…….Written by dime

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *