خانم آخوند خلیل

0 views
0%

نوشته گرگ پیراسم من مهدی و از خانواده بسیار بسیار مذهبی هستم. به اصرار پدرم به دلیل عقاید خودش که می خواست من مومن زوری باشم مرا مجبور کرد تا نزد اخوند محلمان تعلیمات….یاد بگیرم از سن 14 سالگی به مدت 5 سال اجباری پایان و کمال دروس را یاد گرفته و فقط حفظ کردم که باعث خرسندی پدر ومادرم باشم. داستان من از 18 سالگی شروع می شود .زمانی که باید به خدمت سربازی میرفتم.به مدت چهار سال بود که نزد اقا خلیل زوری بودم.و او خیلی مرا دوست داشت و به من خیلی اعتماد می کرد که بعدها متوجه شدم که منجرب به حسادت خیلی ها شده حتی همسرش. همسر خلیل همیشه صورتش را می پوشانید.در این سالها من حتی یک بار 1هم چهره او را ندیده بودم و حساس شوده بودم که او را ببینم.از شانس خوبم پدرم و آقا خلیل رفتن عربستان برای مدتی. آقا خلیل از زرنگی که داشت خانم و دو دختر کوچک خود را خانه ما نزد مادرم سپرد تا بنده نوکری شان را به جای اورم ولی غافل از این که بره افتاب ندیده اش را به گرگ پیر سپرده و رفتند.لیلا اسم خانم اقا خلیل بود.مدتی که خانه ما بودنند.یک روز در میان میرفت منزلشان وحمام میکرد ولی بچه ها را منزل ما حمام میبرد. یک روز غروب که اتفاقی از پادگان به خانه بر می کشتم.سر راه گفتم یه سری هم به منزل اقا خلیل بزنم نزدیک خانه اقا شدم دیدم اکثر چراغها روشن است. تعجب کردم و فکر کردم شاید دزد منزل را زده. با احتیاط از دیوار بالا رفتم هیچ کس داخل حیاط نبود. یواش یواش از درب ورودی رفتم داخل شنیدم صدای اب می اید از طبقه بالا. اهسته اهسته رفتم بالا درب حمام کاملا باز بود و لیلا داخل لخت. کسی که من آرزو دیدن فقط صورتش را داشتم اکنون لخت مادرزا روبرو من ولی باز صورتش را نمی دیدم چون کفی بود. ولی اندامی را می دیدم که انگار تراشیده شده بود. بعد از دو.سه دقیقه دید زدن دیگر طاقت نیاوردم سریع پایان لباسهام را در اوردم.کیرم که کاملا شق کرده بود. حس میکردم به سمت بالا پرواز دارد میکند.یواش وارد حمام شدم و به سرعت برق از پشت گرفتمش وبا یک دست دیگرم دهانش را گرفتم و گفتم لیلا خانم منم مهدی نترس اروم دستم را از جلوی دهانش برداشتم. خیلی ترسیده امان ندادم .شروع کردم به لب گرفتن هی میگفت اقا مهدی تو رو نکن نمخوام. وای که چه پستانهای شقی داشت.سریع نوک پستانهایش انداختم تو دهانم وعین سربازهای کف کرده میک می زدم.فرصت ندادم کاری بکنه شروع کردم به خوردن کس سفیدش وای که چه حالی میداد. بعد از پنج دقیقه لیسیدنش مثل یک گرگ واقعی کیرم گرفت توی دستش. حس کردم دیگر رام شده شروع کرد به بازی. وای که باورم نمی شد. گفت اقا مهدی چه کیر بزرگی داری با همین اقا خلیل را میکنی دو سال. میدونم مردم را میگایی از امروز این کیر مال من. و بعد به سرعت کیرم را انداخت توی دهانش و شروع به ساک زدن کرد تا خایه توی دهانش جای می کرد. از دهانش در اوردم و اروم کیرم هول باند فرودگاه گوسش چه قدر داغ بود.بعد از یک سوخت کیری پایان ابم ریختم توی کس اش.آن روز اول سه بار از کس کون کردم و بعدها به مدت دو سال هر موقیعتی که پیش میامد می کردمشانجوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننمنم شاگرد فداکار

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *