سلام دوستان…خاطره اي كه ميخوام براتون تعريف كنم مال خودم نيست و من فقط شاهد قضيه بودم…و مال يك هفته ي پيشه.من يه برادر بزرگتر از خودم دارم كه پایان دوستانم بدون استثنا واسش دندون تيز كردن.به خاطر شغلش و موقعيت اجتماعيش به كسي رو نميداد تا حدود يه سال پيش كه عاشق يكي از هنرجوهاش شد و بعد كلي دوندگي و التماس بالاخره باهم نامزد كردن.نامزدش دختر خيلي نازيه.پوستش انقد سفيد و شفافه كه رگاش از زيرش ديده ميشن با موهاي كم پشت ولي خيلي بلند.تقريبا تا زيرباسن…صورت خيلي خوشگلي داره ولي اندامش زياد جالب نيس.بيش از حدم نرمه…طوري كه آدم دوس داره هميشه بغلش كنه.من كه خيلي دوسش دارم چون فوق العاده لوس و مهربونه.چن بار مچشونو تو اتاق خواب گرفته بودم.موقع لب گرفتن و وقتي كه برادرم داشت پاهاشو ليس ميزد.هفته ي پيش مادر و پدرم رفتن شمال و من به خاطر كلاس زبانم پيش برادرم موندم.بیتا هم اومد پيشمون كه تنها نمونيم.عصرش من رفتم كلاس ولي استاد نيومده بود مجبور شدم برگردم…دم در خونه يه فكر شيطاني زد به سرم كه قايمكي برم تو ببينم دارن چيكار ميكنن.آروم در و باز كردم رفتم پشت در اتاق خواب داداشم….در نيمه باز بود و تو اتاقم فقط يه آباژور روشن بودروي كاناپه نشسته بودن.صداي صحبتشون ميومد.بیتا ميگفت.دوس ندارم قرص بخوري.حميد هم باخنده گفتم خوردم تموم شد.خانومي من نميخواي عجله كني؟يهو شراره ميادا از كلاس.بیتا خنده ي ملوسي كرد.بلند شد و ربدو شامبرشو درآورد.زيرش شورت و سوتين طلايي براق پوشيده بود.خم شد و يه لب طولاني پرسرو صدا باحميد رفت و آروم خودشو بالا كشيد.حميد سينه هاشو از روي سوتين ليس زد و خم شد كسشو از رو شرت بوسيد.بیتا شورتشو كشيد پايين و سر حميدو فشار داد به كسش.صداي آخ و اوخش بلند شده بود.حميد بلند شد و لباشو بوسيد و هلش داد رو تخت لباساي خودشو درآورد….كاملا نيمرخشون در معرض ديدم بود.بیتا چاهار دوس و پا اومد جلو كير كلفت داداشمو گرفت تو دستش.آروم سرشو ميك زد.بعد آروم آروم كلشو كرد تو دهنش. با لذت ميك ميزد و اوم اوممم ميكرد.خيلي حرفه اي ساك ميزد.از زير با دسش تخماي حميدو ناز ميكرد و سعي ميكردتا ته كيرشو بكنه تو دهنش.حميد چنگ زد تو موهاشو خودش تو دهن بیتا تلمبه ميزد.بیتا بدون اين كه كير داداشمو از دهنش دربياره غلت زد و به پشت دراز كشيد و سرشو از لبه ي تخت داد پايين.داداشم كه آه و اوهش دراومده بود محكم تو دهنش تلمبه ميزد. تا ته ميكرد تو دهنش.شايد باورتون نشه ولي از رو گلوي بیتا حركت كير داداشمو ميديدم.حميد خيس عرق و به شدت وحشي شده بود. سينه هاي بیتا رو از سوتين درآورده بود و محكم ميماليد و چنگ ميزد و نيشگون ميگرفت.ديگه كم كم داشت داد ميزد.حس ميكردم بیتا داره خفه ميشه زير كيرش.ميديدم اشكش دراومده و داره عق ميزنه.به ملافه ها چنگ زده بود و سينه هاش شق شده بود.حميد كيرشو از دهن بیتا بيرون كشيد و بلندش كرد.بیتا سرفه اش گرفته بود و گريه ميكرد.حميد بغلش كرد و ويكم لوسش كرد آروم بهم يه چيزايي ميگفتن كه نميشنيدم.وسط حرفاشون لباي همو ميخوردن و حميد از پايين كسشو ميماليد.يكم كه بیتا آروم شد دوباره به همون حالت قبل برگشتن و حميد تو دهن بیتا تلمبه ميزد.فك ميكردم ارضا شده ولي كيرش به همون سفتي قبل بود…حالا ميفهميدم كه قرصي كه ازش حرف ميزدن قرص تاخيري بود.حميد همونطور كه داشت تو دهن بیتا تلمبه ميزد روي بیتا دراز كشيد و پاهاشو باز كرد.ومحكم كسشو خورد.از تكوناي بیتا زير حميد حس ميكردم كه حميد داره كسشو ميكنه.كم كم پشت در اتاق دستمو كردم زير شورتمو كسمو ماليدم….خيلي دلم ميخواس جاي بیتا باشم.يه جورايي عاشق برادرم بودم و هميشه تو تخيلات سكسيم با حميد سكس ميكنم اين موضوع كه برادرم باهام سكس بكنه حشريم ميكرد.يكم بعد حميد بلند شد.بیتا كه ميلرزيد و اشكش دراومده بود و بغل كرد محكم و لباشو بوسيد.بیتا پاهاشو دور كمر حميد حلقه كرده بود.وسط لب رفتن حميد درازش كرد رو تخت كه يه دفعه جيغ بیتا دراومد.داداشم از زير كيرشو محكم كرده بود تو كس بیتا.بیتا كه داشت نفس نفس ميزد بريده بريده ميگفتح حميد…ن نه تورو خدا…آآآآآآرومتر….آه آرووم توروخدا آروم..حميد التم التماست …مي…كنم آروم….حميد كه با صداش حشريتر شده بود محكم تلمبه ميزد.بیتا ناخناشو كرده بود تو پشت حميد و چنگش ميزد.دو ديقه بعد برادرم بلند شد عرق از سرو صورتش ميچكيد و قرمز شده بود.با خشونت بیتا رو برگردوند.بیتا جيغ زد نه حميد تورو خدا نه….داري منو ميكشي ولم كن.و خواست در بره حميد موهاشو چنگ زد و كشيد.وحشي شده بود.بدون هيچ تف و كرم و چيزي كيرشو فشار داد رو سوراخ كون بیتا.بیتا جيغ زد.حميد داد زدشلش كن…ميگم شلش كن.حيوون ميگم شلش كن.نميفهمي چي ميگم؟شلش كن.موهاشو محكم كشيد و دوتا سيلي محكم رو باسن بیتا زد و محكم نيشگونش گرفت از باسن.بیتا داشت گريه ميكرد.داداشم كير كلفتشو به زور كرد تو كون بیتا و درحالي كه موهاشو دور مچ دستش پيچيده بود و ميكشيد شروع كرد به تلمبه زدن.كم كم بیتام شروع كرد به حال كردن..ميديدم كه كونش جر خورده و داره ازش خون ميچكه.يه چن ديقه حميد تلمبه زد و تندترش كرد و داد زد داره مياد خانوووووومي….آبم داره مياد.بريزم تو كون جر خورده ات؟آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه….ارضا شد و افتاد رو بیتا.سه بار ارضا شدي خانومي مگه نه؟حال داد؟خوشت اومد؟بیتا درحالي كه ميلرزيد به زور خودشو از زيرش كشيد بيرون.بلند شد.نميتونست راه بره.حميد پريد طرفشو يه ملافه گرفت زير كونش و آروم بردش طرف حموم شيشه اي اتاقش.تو حموم با ملايمت بیتارو شست و سرشو گذاشت رو شونه اش و گذاشت هرچقد دلش ميخواد گريه كنه..آروم از خونه اومدم بيرون.يه بار ارضا شده بودم پشت در.بعد20ديقه با سرو صدا رفتم تو.حميد شادو شنگول داشت آبميوه ميخورد و بیتا هم رنگ پريده تر از هميشه تو پذيرايي رو كاناپه خوابش برده بود….نوشته دخمل ناز
0 views
Date: November 25, 2018