سال 1370 بود و من سال دوم دانشگاه بودم.اون موقع مثل الان تلفن و موبایل فراوون نبود که بشه خیلی راحت با کسی رابطه برقرار کنی و دیگه اینکه من هم نه خوش تیپ بودم و نه پررو که به راحتی بتونم کسی رو تور بزنم و باهاش دوست بشم ولی از اونجایی که همیشه مکان در اختیار داشتم به واسطه این نعمت الهی دارای دوستان فراوانی شدماین مکان خونه برادرم بود که با خانمش برای ادامه تحصیل رفته بودن خارج از کشور و من به بهانه درس خوندن می رفتم اونجا ولی شده بود خونه خالی برای دوستان عزیزاین دوستان عزیز وقت و بی وقت میومدن و با پارتنرشون صفا رو برقرار میکردن و من هم عین اسکولها در حال سرویس دادن به اونها بودم.معمولا این رفیقای ناباب با خودشون جنده لاشی میاوردن که با روحیات من اصلا سازگار نبود چون نمیتونستم به خودم بقبولونم که میشه از کسی که بخاطر پول کام میده لذت برد این جنده لاشی ها اینقدر آشو لاش بودن که من با اینکه اون زمان 20 سالم بود در کمتر مواردی براشون راست کردم لذا در این موارد صدام در نمیومد و آقا و خانم پس از عملیات، با یک تشکر خشک و خالی تشریف میبردن.در این میون ولی یه دوست خوب داشتم که هنوز هم با هم در ارتباطیم و اون هم خوشتیپ و هم سرو زبون دار بود و هر روز یکیو میاورد اونجا واسه صفا کردن البته به ندرت جنده لاشی بازی میکرد و بیشتربا دوست دخترهاش بود که از نظر تعداد و تنوع ماشالا چی بگم.این دوست ما که فراز اسمش بود وقتی که دیگه به پیسی میخورد و کسی گیرش نمیومد دو تا خواهر بودن به نامهای پروانه و پرتو که خیلی قیافه نداشتن ولی کافی بود زنگ بزنی خونشون و اونوقت 10 دقیقه بعد سر قرار بودن را میاورد اونجا البته فراز یه پسر دایی داشت که همیشه با هم بودن و پایان دختر بازیاشون باهم بود و یکی از این خواهرا با فراز دوست بود و اون یکی با فرشاد پسر عموی فراز.توی یکی از روزها که فراز چیزی گیرش نیومده بود و راست کرده بود،رفت سراغ پروانه و پرتو و آوردشون اونجا وقتی رسیدن به فرشاد زنگ زد که بیاد ولی آقا فرشاد از قرار معلوم می خواست پروانه رو بپیچونه و گفت بگو من نیستم و نمیتونم بیام.پرتو یه دختر با قد حدود 165-160 لاغر و سبزه با سینه های متوسط ولی پروانه یکم کوتاه تر تو پر و گندمگون بود و سینه های متوسط داشتخلاصه آقا فراز با پرتو تشریف بردن اتاق و من موندمو پروانه .اولش یکم طول کشید که یخ بینمون باز شد ولی چند دقیقه که گذشت صحبتهای معمولی شروع شد و تازه پروانه خانم شروع به گله کردن از فرشاد کرد که اون منو دوست نداره و چند باریه سر قرار نمیادو از این جور حرفا خلاصه یه نیم ساعتی گذشته بود که فراز پس از فتح چندین باره باسن خانم پرتو از اتاق بیرون آمدن و گفتن من برم بچه ها رو برسونم کلاس تقویتی و بر میگردم.10 دقدقه نگذشته بود که فراز برگشت و اولین سوالش این بود که – کردیش یا نه؟- نه – خاک بر سرت این که هر جا من میبرمش نخودیه و مال صاحبخونس-خوب اصلا پا نداد من چکار کنم-بابا کافیه بهش دست بزنی خودش می خوابه -خوب اولش ندا میدادی-یعنی تو اینا رو نمیشناختی تموم محل اینا رو کردن-نه والا من اولین باره دیدمشون-خوب اشکال نداره دفعه بعد-ولی خودت یک طوری بهش برسون من روم نمیشه چیزی بهش بگمحالا تا دفعه بعد ببینیم چی میشه حالا یه چیزی بیار بخوریم که از صبح تا حالا چیزی نخوردم دارم ضعف میکنم.اون روز گذشت و من همش منتظر بودم که فراز دوباره پروانه و پرتو رو بیاره اونجا ولی از این مورد 1 ماه گذشت تا این اتفاق دوباره رخ داد.یه روز صبح ساعت 7-8 صبح مادرم بیدارم کرد گفت دوستت پای تلفن کارت دارهپا شدم دیدم فرازه گفت-ساعت 10 با پروانه و پرتو قرار دارم میارمشون خونه برادرتمن هم زود دوش گرفتم و سر صفایی دادمو رفتم اونجا و یکم تروتمیز کاری کردم یه چایی دم کردمو منتظر شدم تا برسن.ساعت 10 و10 دقیقه بود که زنگو زدن و من درو زدم که دیدم فراز و پروانه و پرتو اومدن تو بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم توی هال من روی یه مبل تکی و پروانه و پرتو کنار هم نشسته بودن روی یه مبل سه نفره فراز هم روبروی من روی صندلی کنار دستشون و هی سربه سرشون میگذاشت و شوخی میکرد.چای آوردم و تعارف کردم چای برداشتن ولی لب نزدن (بعدها فهمیدم اینا هیچ کجا چیزی نمیخورن علتش این بوده که مبادا چیزی توش ریخته باشه) ،فرازو کشیدم کنار و پرسیدم بهش گفتی ؟گفت به پرتو گفتم بهش بگه که بهت سرویس بده برو خوش باشگفتم هول نکنی زود بیای بیرون بذار من مخشو بزنم-باشه نترس تا عصر اینجان فکر ناهار باش5 دقیقه بعد فراز با پرتو رفتن توی اتاق و من موندمو پروانه و با اینکه هنوز علاقه ای بهش نداشتم ولی حشریت زده بود بالا و می خواستم زود ترتیبشو بدم.یکم که گذشت به بهانه بردن سینی چای توی آشپزخونه از روی مبلی که روش نشسته بودم پا شدم و در برگشت رفتم و روی مبل سه نفره کنار پروانه نشستم .اولش یکمی جا خورد و خودشو جابجا کرد و رفت اونورتر من موقعیتم رو طوری تنظیم کردم که بتونم صورتشو ببینم و ازش پرسیدم اگه راحت نیستی بشینم اونور-نه مشکلی نیست هر جا راحتی-چای که میل نکردید شربت بیارم واستون؟-نه مرسی تشنم نیست-موافقین یه موزیک بذارم؟-هر طور راحتینتوی دلم گفتم این چقدر عنه که میتونه اینو بکنهرفتم و یه نوار کاست ریچارد کلایدرمن گذاشتم و صداشو هم کم کردم که فقط یه چیزی گذاشته باشم بعد یه دفعه ازم پرسید-شما میخواین با هم آشنا بشیم؟-خوب آره-اونوقت قصدتون از این آشنایی چیه؟-خوب مگه آشنایی قصد میخاد-منظورم اینه که فقط یه دوس دختر میخوای یا قصدت واسه آینده س؟-خوب باید دید(تو دلم گفتم این دیگه کیه هنوز نیومده میگه بیا منو بگیر)-خوب میدونی چیه من تو این رابطه ها زیاد ضربه خوردم هرکی میاد فکر میکنه دل من دروازست و چند وقتی که با من دوست میشه بعد میره با یکی دیگه مثالش همین فرشاد بیشعور که من همه کاری براش کردم ولی الان رفته با یه جنده لاشی رفیق شده دیگه جواب تلفنمو هم نمیده-خوب هرکس یه طوریه من تا حالا با دختری دوست نشدم و اولین بارمه تجربشو ندارم-خوب من مشکلی برای رابطه با شما ندارم ولی نمیخام زنگ تفریح کسی باشم و اگه دوست شدیم فقط میخام با من باشی-این یکیو مطمئن باش چون من کسی رو ندارم-خوب پس حله چند سالته؟-20-فراز گفت دانشجویی-آره،مکانیک میخونم-سخت نیست؟- بد نیستدختر هم توی کلاستون هست؟-یه چند تایی ولی همشون زشتن-برو پدر تا حالا چند تاشونو تور زدی؟-هیچی بخدا-باورم نمیشه-چرا؟-من اگه پسر بودم دختر سالم رو زمین نمیذاشتم-(با خنده) پس خدا رو شکر که پسر نشدی-(با خنده) جدی میگمخلاصه من هم چندتا سوال کسشعر کردمو دیدم فراز و پرتو از اتاق اومدن بیرون فراز رفت دستشویی و پرتو اومد پیش ما نشست ولی سرحال نبود مثل اینکه دعواشون شده بود یکم با پروانه پچ پچ کردو .فراز که از دستشویی اومد بیرون گفت آماده شین بریم .من گفتم کجا؟گفت بچه ها باید برنمن با نگاه پرسیدم چی شده؟اونم یه چشمک زدو فهموند که چیزی نگودخترا آماده شدن که برن که من شماره تلفن منزل برادرمو روی یه تیکه کاغذ نوشتم و دادم دست پروانه گفتم من اغلب اینجا تنهام و درس میخونم اگه دوست داشتی زنگ بزن که اون با لبخند شیطنت آمیزی گفت -اگه درس میخونی که من مزاحم نمیشم-نه پدر مزاحمت چیه همش هم که درس نمیخونم استراحت هم میکنم- باشه سعی میکنم- مرسی-خداحافظاونا که رفتن من یکم خونه برادرم موندم و جمع جور کردم به این امید که پروانه زنگ بزنه ولی خبری نشد و ساعت یک و نیم رفتم خونه ناهارو زدم و یادم اومد زنگ بزنم به فراز-چه خبر-هیچ-پس صبح چی شد که رم کردی-مادر قهوه پریود اومده از عقب هم نمیده ساک هم نمیزنه میگه تو همش من واسه کردن میخوای منم ریدم بهش گفتم برو گمشو-دهنت سرویس من کلی برنامه ریخته بودم-بابا تو هم ریدی با این دختربازیت لختش کن بکنش دیگه-مگه جنده لاشی اس که لختش کنم بکنمش-نه مریم مقدسه بکنش بره دیگه-باشه پدر دفعیه دیگهمن که از یک شکست سکسی حالم بد بود و کلی نقشه واسه چطور کردن پروانه چیده بودم که همش نقش برآب شده بود بعد از ناهار برگشتم خونه برادر تا شاید پروانه زنگ بزنه ولی خبری نشد که نشد .ساعتهای 10 شب بود داشتم سوسیس سرخ میکردم که واسه شام بخورم که تلفن زنگ زد .مثل عقاب از آشپزخونه خودمو رسوندم به گوشی و جواب دادم-بفرمایید-مامان مگه شب نمیای-سلام مادر نه امتحان دارم میمونم درس بخونم-شام نمیای-همینجا یه چیزی میخورم-باشه خدا حافظدیگه انتظارم برای زنگ زدن پروانه داشت عصبیم میکرد ولی خوب چاره ای نداشتم پیش خودم گفتم شاید از من خوشش نیومده یا شاید چون خواهرش با فراز بهم زده خودش هم دیگه نخاد با من رابطه برقرار کنهرفتم شامو همینجوری توی آشپزخونه و بدون کثیف کردن حتی یک ظرف بیشتر و فقط با یه تیکه نون یخ زده از داخل فریزر خوردمو اومدم پای تلویزیون،یه فیلم سکسی گذاشتم توی ویدئو و مشغول تماشاش شدم .این فیلمو بالای صد مرتبه دیده بودم ولی هنوز با دیدنش راست میکردم دوسه ساعت بکن بکن تماشا کردمو توی صحنه هاش تجسم میکردم که پروانه رو چطوری مثل آرتیست این فیلمه بکنم.فیلم که پایان شد چراغا رو خاموش کردمو یه پتو اوردم توی هال و همونجا داراز شدم که بخابم فقط آباژور توی هال روشن بود و من کم کم خوابم برد.-ریییینگمثل فشنگ ازجام پریدم و گوشی تلفن رو که توی یک متریم بود رو برداشتم-بله-…..-بفرمایید-…….-الوصدایی که مثل نجوا بود گفت-سلام-سلام-بیداری-آره-چرا صدات خواب آلوده-نه پدر داشتم درس میخوندم-کلک نزن میخوای فردا زنگ بزنم؟-نه مشکلی نیست صحبت میکنیم با همآره خوده خودش بود پروانه بود من که دل توی دلم نبود داشتم بال در میاوردم ناخوداگاه راست کرده بودم- مگه خواب نداری-داشتم فیلم میدیدم-چه فیلمی-ژان کلود وندام-کی هست-کاراته ای-خوب ولش کن از خودت بگوتقریبن از ساعت 2 تا 4 با هم حرف زدیم ولی حرف سکسی نشد و فقط حول مسایل عادی صحبت شد بعد گفت -من 5 دقیقه دیگه زنگ میزنم-باشه میخای تلفنتو بده من زنگ بزنم-نه خودم میگیرمتتوی این فاصله رفتم میوه های پلاسیده شده توی یخچالو اوردم گذاشتم کنارم و مشغول خوردن قسمتهای سالمشون شدم که تلفن زنگ زد-الو-تو هنوز بیداری-مگه میشه تو بخای زنگ بزنی من بخابم-آره چرا نمیشه همین دو ساعت پیش که زنگ زدم که خواب بودیدلو زدم به دریا و شجاع شدم نمیدونم این چیه که شبا آدم خجالتو کنار میزاره و هرچی دلش میخاد میگه-اینقدر از صبح منتظر بودم دیدم زنگ نزدی منم خوابیدم-چقدر هولی هنوز از آشناییمون 24 ساعت نگذشته-خوب کی میتونه یه جیگری مثل تو رو ببینه و هول نکنه-اوه اوه کی بره این همه راهو-جدی میگم-مثل اینکه آتیشت خیلی تنده-کجاشو دیدی-اونم میبینیممن دیگه اعتماد به نفس پیدا کرده بودم و داشتم دنبال یه استراتژی واسه کشوندن صحبت به سکس میگشتم و از اونجایی که فراز گفته بود این بزاره، کارم رو راحت میدیدم.-راستی صبح مشکل فراز و پرتو چی بود چرا با هم قهر کردن-نمیدونم پرتو چیزی نگفت ولی فکر کنم دیگه با هم نیستن-یعنی بهم زدن-پرتو که اینجور میگفت. میدونی چیه،وقتی دو نفر فقط رابطشون منحصر به رختخواب باشه بهتر از این نمیشه-چرا مگه چی میشه-خوب وقتی فراز میخاد فقط ترتیب بده و بره خواهرم هم لذتی نبره بینشون دعوا میشه دیگهاین لفظ ترتیب بده رو که گفت من دیدم بهانه خوبیه برای ادامه صحبت-خوب مگه پرتو خودش مسائل توی رختخوابو دوست نداره؟-حتما دوست داره ولی نه اینکه خودش لذت نبره-شما هم با این مسائل موافقین-کدوم مسائل؟-منظورم سکسه دیگهیکم سکوت کردو گفت-خوب اگه دو طرف ازش لذت ببرن چه اشکالی داره داروین گفته پایان سرخوردگی انسانها از سرکوب کردن احساسات جنسیشونه- نمیدونستم-حالا تو سوء استفاده نکن ما که فعلن قرار نیست که با هم رابطه رختخوابی داشته باشیم-پس میخوای به توصیه داروین عمل نکنی-ای شیطون حالا از صحبتهای خودم بر علیه خودم استفاده میکنی-خوب میبینی که من بچه حرف گوش کنی هستم-شما پسرا هرجا به نفعتونه حرف گوش کن میشین-البته که شما درست میفرمایین-خوب واسه امشب دیگه کافیه بریم بخوابیم فردا باید برم مدرسه-حالا کی ببینیم شما رو؟-حالا یه قرار باهات میذارم ببینم کی میشه-مرسی-خواهش میشه-خوب بخوابی-ممنونخوب کم کم یخ بینمون آب شدو دیگه با هم راحت شدیم و دیگه از فردا هر وقت که میتونست تلفن میزد و با هم حرف میزدیم شبا هم که حرفامون کم کم به سکس کشیده میشد و تا دمدمای صبح ادامه پیدا میکرد تقریبا 1 هفته با هم دوست شده بودیم ولی هر بار که بهش پیشنهاد ملاقات میدادم یه طوری زیرش در میرفت تا اینکه یه شب که داشتیم با هم حرف میزدیم من بهش پیشنهاد دادم که بیاد پیشم و اون گفت-خوب اگه بیام پیشت اذیتم نمیکنی-نه چه اذیتی-یعنی که ازم درخواست غیر منطقی نداشته باشی-مطمئن باش هر طور که تو راحت باشی باهات برخورد میکنم-یعنی مثل یک جنتلمن واقعی؟-مطمئن باش،پس فردا دیگه منتظرت باشم؟-حالا ببینم چی میشه-نه دیگه قولش رو بده-ببین قول 100 درصد نمیدم ولی اگه تونستم بیام تا ساعت هفت و نیم هشت میام و اگه نیومدم بدون که جور نشده-سعیتو بکن که حتما بیای-باششششه-پس تا فردا صبح-باشه خدا حافظوقتی که تلفونو قطع کردم توی کونم عروسی بود نگاه کردم دیدم ساعت 3 نیمه شبه ساعتو واسه 6 کوک کردم و خوابیدم چون خیلی استرس داشتم اولش خوابم نبرد ولی نمیدونم کی خوابم برد که با صدای زنگ ساعت بیدار شدم.مثل فنر پریدم رفتم دوش گرفتم و اصلاح کردم یه عطرو ادکلنی زدم ساعت شد 7 لباس پوشیدم رفتم سر کوچه دوتا بربری داغ و لوازم صبحانه و یه پاکت وینستون قرمز خریدم البته اون زمان من سیگاری نبودم ، تک و توک میکشیدم ولی حدث زدم شاید پروانه بکشه سریع برگشتم خونه چای گذاشتمو منتظر شدم که بیاد.ساعت هفت ونیم شد دیگه دلم تاپ تاپ داشت میزد برای اطمینان رفتم توی کوچه یه سروگوشی آب دادمو دیدم امن و امانه مثل هرروز، در خونه رو باز گذاشتم و زنگ رو چک کردم مبادا زنگ نزنه که دیدم اونم درسته برگشتم تو خونه تلویزیون رو روشن کردم که از استرسم کم کنه خوب این اولین قراره زندگیم بود و حالم خیلی نرمال نبود ساعت شد هفت و 45 دقیقه ولی هنوز خبری از پروانه نشده بود رفتم از سر تا ته کوچه رو دید زدم ولی خبری نبود برگشتم تو مبادا تلفن زنگ بزنه من متوجه نشم.دیگه اعصابم خرد شده بود با خودم گفتم نمیاد سرکارم گذاشته و کلی پیش خودم بهش بدوبیراه گفتم.ساعت 8 شد دیگه ناامید شدم ساعت از 8 و نیم هم گذشت و پروانه نیومد رفتم یه چایی ریختم و خوردم پشتش از سوزش کون فراوون یه نخ سیگار آتیش زدم و مشغول پک زدن شدم یهو مو بر پایان تنم سیخ شد صدای زنگ در اومد …………………مثل فرفره دویدم سمت اف اف و بدون اینکه بپرسم کیه درو زدم و از توی پنجره به سمت در حیاط خیره شدم ولی کسی تو نیومد رفتم گوشی اف اف رو برداشتم و گفتم -کیه-منزل رجبی اینجاست؟(البته فامیل من رجبی نیست اینو گفت که صدای منو بشنوه و تشخیص بده من خودم هستم یا نه)صداشو شناختم خودش بود گفتم بله بفرمایید تودرو باز کردو اومد توی حیاط منم سریع به استقبالش رفتم و توی حیاط با هم مصافحه کردیم و گفت چرا همینجوری در رو زدی یه سوال میکردی بعد درو میزدی که من مطمئن بشم خودت توی خونه هستی گفتم ببخشید من بجز شما منتظر کسی نبودم بهمین دلیل اف اف رو جواب ندادم چرا دیر اومدی ؟-بابام دیر رفت سرکارش گیر داد اگه میخای من ببرمت مدرسه من گفتم منتظر دوستم هستم با هم بریم و تا پدرم نرفت منم نتونستم بیام بیرونرفتیم توی خونه اولین سوالی که کرد این بود-سیگار کشیدی؟-آره-همیشه میکشی؟-نه یه وقتایی هوس میکنم-تنهایی اینجا؟-خوب آرهوقتی از بابت تنها بودنم خیالش راحت شد مانتو مدرسه و مقتعشو درآورد و داد دستم که یه جایی آویزون کنم .نمیدونم چرا اون لحظه پروانه زیباترین دختری که در عمرم دیده بودم برام تصور شد شلوار سرمه ای فرم مدرسه ویک پیراهن دکمه ای مدل پیراهن های مردانه به رنگ زرد قناری که دکمه هاش هم تا روی خط سینه اش باز بود اونجا بود که دیگه مطمئن شدم امروز یه سکس باحال مهمونیم .میز صبحانه رو چیدم چای ریختم تعارفش کردم بیاد سر میز گفت-شما بفرمایین صرف شده-یه چای میل دارین- مرسی میل ندارم-نترس چیزی توش نریختم-از کجا معلومه؟اینجا بود که فهمیدم چرا روز اول که با پرتو اومدن چیزی نخوردن ترسیدن چیز خور بشن یه صبحونه مختصر خوردم و میز رو جمع کردم و رفتیم نشستیم توی هالمنتظر یه بهانه بودم که یجوری شروع کنم ولی با اینکه خیلی پشت تلفن با هم راحت بودیم باز نمیتونستم استارت کار رو بزنم یک کمی چشم تو چشم نگاهش کردم و پا شدم رفتم سمت سیگارم و یه نخ روشن کردم و امدم نشستم کنارش دو تا پک که زدم سیگارو از دستم گرفت و یه پک بهش زد بعد سیگارو به لبم نزدیک کرد منم یه پک زدم و دوباره خودش کام گرفت توی همین حال دستم رو انداختم پشت شونه هاش و به سیگار کشیدن کام به کام ادامه دادیم تا سیگار به انتهاش رسید .سیگارو ازش گرفتم و خاموش کردم .بعد از خاموش کردن سیگار صورتم رو به صورتش نزدیک کردم و یه بوس کوچولو از گونش گرفتم ولی یه عکس العمل کوچولو همراه با عشوه برام اومد ،دستی که پشت شونه هاش بود رو به گردنش نزدیک کردم و دستمو بردم تو موهاش که تا پشت گردنش بیشتر بلند نبود.گردنشو به سمت من خم کرد و به روی شونه چپم متمایل شد و سرش رو گذاشت روی شونه ام .دستمو از روی گردن به گوشش کشیدم و ازسمت چپ گردنش به سمت پایین کشیدم و دستم رو از کنار یقه پیراهن به روی بازوی چپش رسوندم و بند سوتینش رو حس کردم ،به اینجا که رسیدم شدیدا راست کرده بودم و نفسم به شماره افتاده بود به حدی که پروانه یکمی سرش رو بلند کرد و به صورتم نگاه کرد و یه با چشمایی که دیگه خمار شده بود یه لبخند ملیح تحویلم داد و دوباره سرش رو گذاشت روی شونه ام من هم آروم دستم رو بردم به سمت سینه اش و بالای پستوناش رو لمس میکردم ولی هنوز جرات نمی کردم دستمو پایین تر ببرم و پستوناش رو لمس کنم.از روی سینه اش دستمو آوردم بالا و چونه اش رو کشیدم بالا و سرش رو از روش شونه ام برداشتم و توی همین حال سرش رو به سمت صورتم چرخوندم و لبمو گذاشتم روی لبش و دیگه وای خدای من 2-3 دقیقه لبش رو میخوردم اونهم با محافظه کاری همکاری میکرد و من هم با فشار آوردن لبم به لبش وادارش کردم که به روی کاناپه دراز بکشه و من هم روش خوابیدم و در همون حال دوتا دستم رو بردم زیرش و در حالی که ازش لب میگرفتم دستام از پشت کمر تا گردنش در حرکت بود و کاملا روی بدنش قرار داشتم و آلت راست شده ام دقیقا با لای پاش مماس شده بود و در حال لب گرفتن با شدت خودم رو بهش میما لوندم و انهم در همین حال ناله های خفیف می کرد و لذت میبرد .سینه های درشتش رو روی سینه هام حس میکردم توی همین حال دست راستم رو آوردم از پشتش بیرون و سینه اش رو مالوندم که دستم رو گرفت و برد توی موهاش یعنی که سینه ام رو نمال اینبار با دو تا دستم موهاش و گوشش رو میمالوندم و لبم رو از روی لبش جدا کردم و به سمت گردنش بردم و زیر گلوش رو با لبم میمکیدم و اونم با حسی بین قلقلک و لذت از این حرکت هردوتا دستش رو توی موهای من کردو با حرکت دادن سرم لبم رو از زیر گلوش به روی سینه اش برد و من شروع به بوئیدن و بوسیدن تخت سینه اش کردم و اینبار که دستمو بردم سمت سینه اش دیگه دستمو پس نزد و من یکی از دکمه هاش رو باز کردم و بعد دومی و اینجا بود که دو تا سینه خوشگل پناه گرفته در سوتین مشکی رو زیارت کردم یکمی صورتمو از سینه اش دور کردم تا سینه هاش رو بهتر ببینم دیدم چشماش بسته اس و من هم برای اینکه از این حال بیرون نیاد زود به کارم مشغول شدم و دامنه لیسیدن سینه رو به روی قسمتی از سینه هاش که از سوتین بیرون بود گسترش دادم و توی همین حال دستم رو از داخل لباسش به پشت کمرش جایی که بست سوتین هست بردم ولی هرچی دنبال بست گشتم چیزی پیدا نکردم یک دفعه صدای خمار آلود پروانه پرسید دنبال چی میگردی؟گفتم دنبال بست سوتینت گفت تا هم اینجا کافیه گفتم نه گفت مگر قرار نشد منو اذیت نکنی گفتم مگه داری اذیت میشی؟گفتآره اینجا جام بده زیرم صاف نیست کمرم درد گرفت منم سریع پا شدم و دست کردم بغلش کردمو اونهم برای اینکه نیفته دستشو دور گردنم حلقه کرد راه افتادم به سمت اتاق خواب و آروم گذاشتمش روی تخت دونفره و تیشرتم رو درآوردم و افتادم روش دستم رو بردم زیر سوتینش و سینش رو گرفتم که گفت یواش لهش کردی گفتم بستش کجاست ؟خودش دستش رو آورد بین دو تا سینش و بست سوتینش رو باز کرد تازه اینجا بود که فهمیدم بستش جلوش بوده نه عقب سوتین رو که باز کردم وای خدای من دو تا سینه مثل لیمو سفت و آبدار شروع کردم به خوردنشون و مالوندنشون و اونم دستاش توی موهام و سرم رو فشار می داد به سینش همینطور که سینش رو میمالیدم حس خیسی روی شکمم که الان با لای پای پروانه مماس شده بود کردم که متوجه شدم اینقدر خودش رو خیس کرده که از شلوارش هم رد شده و اومده بیرون دوباره لباش رو شروع کردم به مکیدن و توی همون حال با پای راستم لای پاش رو می مالوندم و و اونم لذت میبرد دلو زدم به دریا و دستمو بردم لای پاش و اونم رونهاش رو بهم جمع کردو گفت نه – چیو نه؟- نه دیگه-من که هنوز کاری نکردم-خوب داری میکنی-هنوز اتفاقی نیفتاده-من دخترم-من هم پسرم-منظورم اینه که من پرده دارم-بجز اینم فکر نمیکردم-خوب پس چرا میری سراغ جلو-پس چکار کنم-چه میدونم-خوب پس آماده شو بریم عقب-میشه برم دستشویی-آره همین بغلهتوی این فاصله که پروانه رفت دستشویی دستمال کاغذی رو گذاشتم روی پاتختی کنار تخت و شلوارم رو درآوردم و رفتم زیر رو اندازی که روی تخت بود .پروانه اومد فکر کنم رفت هم خودش رو تمیز کرد و هم خود ارضایی کرد چون دوست نداشت به لای پاش دست بزنم بعد که اومد روی لبه تخت نشست و گفت بس نیست دیگه؟ گفتم نهههههههههگفت چته میخوای چیکار کنی؟-هر کاری که منم خالی بشم-مثلا چه کاری؟-حالا یه کاری میکنیم دیگه بیا-باشه ولی سریع باش-باشهروی تخت لغزید و خودش رو به زیر رو انداز کشوند و توی همین حال زیر روانداز رو نگاه کرد و چشمش به دسته بیل راست شده من افتاد یه خنده ای کردو گفت این چیه ندید بدید؟این چیزی نیست گربه است بخواب و اینو گفتم و دوباره افتادم روی سینه هاش و شروع کردم به خوردن که اولش عین خیالش نبود ولی کم کم دوباره صداش در اومد و این بار شدید تر به خودش میپیچید دست کردم دکمه شلوارشو بازکردم و کشیدم پایین دیگه هیچ خبری از مقاومت نبود شلوارو که در آوردم ازروی شورت لای پاش رو مالوندم که متوجه شدم یه دستمال کاغذی گذاشته توی شورتش که خیسیش کم بشه شورتو که هم رنگ و جنس سوتینش بود رو درآوردم و شورت خودم رو هم درآوردم و خوابیدم روش و گذاشتمش لای پاش که گفت صبر کن میترسم بره تو نازم از عقب بذار و پشتش رو کرد منهم بغلش خوابیدم و سرش رو گذاشتم دم سوراخ عقب این وسط همه چیز لیز بود و نه نیازی به آب دهن داشت و نه کرم و همین که سوراخ رو پیدا کردم و اومدم آروم فرو کنم دیدم داره آبم میاد خواستم بکشم بیرون که دیدم دیگه کار از کار گذشته و آبم اومد و ریخت لای پاش و سوراخش و باعث تعجبش شد پرسید اومدی؟-آره-تو چه ضد حالی تازه داشتم حال میکردم-نمیدونم چی شد-واقعن که ندید بدیدی-چکار کنم تو اولین دوست دخترم هستی-دیگه واقعا باورم شد آفتاب مهتاب ندیده ایدستمال رو ازروی پاتختی برداشتم و خودم و اونو پاک کردم ولی پایان تخت و روتختی رو به گند کشیده بودم بلند شد رفت توی هال لباساشو آورد و پوشید و من هم رفتم توی حموم و یه دوش سریع کوچولو گرفتم و اومدم بیرون با حوله که دورم پیچیده شده بود که دیدم داره کتابهای توی کتابخونه رو دید میزنه رفتم و بوسیدمش و ازش تشکر کردم اونهم متقابلا جواب داد و رفت نشست روی مبل و گفت میشه یه خواهش بکنم-در خدمتیم-اول اینکه دیگه از این شلوار پارچه ای گشاد ها نپوش-چشم-مو هات رو هم برو و آرایشگاه نادر کوتاه کن و بگو آلمانی بزنه-اینم چشم-یه فکری هم به حال این چیز فرتیت بکن که اینقدر زود آبت نیاد-بابا این اینجوری نبود اولین بارش بود هول شد زود فرتش اوومد-خوب دیگه نمیدونم دفعه بعد مثل امروز به گند نکشی همه جارونیم ساعت بعد ساعت 11 و نیم رفت و من موندم سرمست از اولین سکسم با پروانه خونه رو مرتب کردم و رفتم خونه مادر ناهار رو خوردم و بیهوش شدم تا 5 بعد از ظهر نزدیک ساعت 6 رفتم بیرون و رفتم آرایشگاه نادر نوبت گرفتم و نزدیکش یه پاساژ که پر از بوتیک بود رفتم تو و یه شلوار جین شسته راسته تنگ امتحان کردم و بدون چونه زدن با یه کمربند چرمی مشکی خریدم و اینقدر بهم میومد که از پام درنیووردم و شلوار قدیمیمو انداختم توی کیسه و با همون شلوارجدید زدم بیرون بعدش از مغازه بغل دستیش یه جفت کفش جامپ خریدم 4000 تومان و رفتم آرایشگاه طبق نظر خانم موهامو آلمانی زدم و در راه برگشت جلوی داروخانه نزدیک خونه از تاکسی پیاده شدم و رفتم توی داروخونه خلوت بود و یکی دو نفر بیشتر مشتری نداشت مسئول اونجا یه خانم 23-24 ساله بود خوش قیافه ، عینکی و خوش قدوم بالا . به خانم داروخونه چی گفتم ژل لیدو کایین دارین؟ بدون یک کلمه جواب با یک جعبه پماد که اندازش به ژل لیدو کایین نمیخورد اومد و گذاشتش جلوم و رفت تا به یه مشتری دیگه رسیدگی کنه منم روی پماد رو خوندم که روش نوشته بود ژل لوبریکانت مثل اینکه خانم اشتباه شنیده بود ولی یک دفعه فهمیدم که این ژل لوبریکانت همون ماده لزجی هست که برای سونوگرافی استفاده میشه و عجب چیزیه برای کردن دیگه ضایع نکردم که اینو نمیخوام گفتم خانم میشه یک دونه لیدو کایین هم بهم بدین ؟باز بدون جواب رفت و یک دونه ژل لیدوکایین هم آورد و گذاشت جلوم دیدم زیر شیشه کاندوم چیده گفتم یه بسته کاندوم هم لطف کنین ،سرش رو آورد بالا و گفت-3تایی یا 12تایی؟-12 تایی-ساده یا خاردار-خارداراینجا که رسید خانم یک کمی مکث کرد و در حالی که توی ویترین دنبال کاندوم می گشت زیر لبش یه چیزی زمزمه میکرد و با یه بسته کاندوم اومد بالا و گذاشت جلوم و باکمی شک پرسید شما مجردین؟منم با کمی شیطنت گفتم آره چطور مگه؟گفت مثل اینکه خیلی سرتون شلوغه و با چشم به لوازم خریداری شده روی میز یه اشاره کرد.منم گفتم خانم ،مجردی و هزارتا مشکل خاص خودش -مواظب باش ایدز زیاد شده-چشم حواسم هستداشتم از داروخانه بیرون میومدم که خانمه صدا زد-راستی میشه یه خواهشی ازتون بکنم ؟……………………………………….ادامه داردنوشته جمال عبدالناصر
0 views
Date: November 25, 2018