خانم دایی کس طلا

0 views
0%

زن دایی ما از اولشم زیاد پوشیده نبود هر وقت زمینه اماده بود راحت میشست و پا میشد بدون کنترل . زمان گذشت تا من وارد یکی از شرکت های هرمی شدم اولین کسی که وارد مجموعه من شد اون بود خوب خونشونم خوراک جلسات بود من با موتور میرفتم اونجا که اگه اخر شب شد دنبال ماشین نگردم.داییم با اتووس سرویس شهرستان میرفت دنیا هم به تخمش بود اصلا نمیدونست که دنیا کدوم وریه .تو این جلسات مخصوصا خصوصی هاش همه راحت بودن با هم دست میدادن یا رو بوسی من وقتی میدیدم دلم میخواست با خانم داییم دست بدم یا … یوش یواش راحت شدم حتی یه کار عادی شده بود بعضی وقت ها که با اون تمرین میکردیم دلم میخواست با سر برم تی وسط پاهاش که همش بازو بسته میشد شرتاش همش کیپ کس وکونش بود طوری که قلمبه کیش ادم رو بیچاره میکرد یه روز قرار بود بریم یه جلسه بزرگ من زود تر رفتم بلکه یه دیدکی زده باشم خانم داییم میخاست بره حمام چی از این بهتر کفت من یه دوش بگیرم بعد بریم . منتظر بودم یه اتفاقی بیفته که افتاد حوای حمومشون خفه بود یکم لای دروباز گذاشت تا تهویه بشه از توی اینه حموم که تقریبا قدی بود نصف بیشتر بدنش معلوم بود خودش نیم رخ بود هر ازگاهی با پاش به در میزد که در پیش شه منم کیرم صاف صاف بود دیکه اگرم میرفتیم چیزی برای گفتن نداشتم . یه دفعه یه دادی زد کفت ای پام ای پام منم از خدا خواسته دوییدم گفتم چیه گفت حواسم به در بود یه جام رفت . از نیم رخ که وایساده بود معلوم بود که انگار داره اصلاح میکنه اما زاویه کونش نمیزاشت حدس بزنی کجاشو زود گفتم لباس بدم بیا بیرون ببینم چی شده گفت که فکر نکنم بتونم بپوشم .گفتم حالا چی شده مکه گفت نمتونم بگم .گفتم پس چیکار کنم گفت از اشپز خونه توی قفسه برام بتدین و چسب بیار . رفتم اوردم . از لای در میدیدم داره با دستاش جلوشو ور میره . گفتم کمک نمیخوای گفت نمیشه داستان داره گفتم هر چی باشه کوش میکنم . گفت زنونس نمیشه اسرار نکن گفتم تو که نمیتونی بزار کمک کنم .گفت پس هر وقت گفتم دو سه تا چسب اماده کن که بهم بدی خلاصه اون روز نشد که بطور مستقیم کسشو ببینم ولی پایان حیکلشو دیدم که فقت کونش میرزید به پایان دنیا .گذشت اومد بیرون . با اسرار من گفت که زیر نافشو بریده گفتم اگر میشد که نشد خودم پانسمانش میکردم . گفت اخه نمیشه که زشته گفتم اون زشته که وایسم ببینم از تو خون میاد و منم وایسادم نگاه میکنم . رفت تو تاق لباس بپوشه که باز داد زد اینم نشد لباسام و حولم خونی شد که . سریع دیکه گفتم الان نبینم دیگه از دست رفته زود بی معتلی رفتم تو برگشت گفت تو نیا که لختم گفتم اونو ولش الان خونت پایان میشه منم نباشم چیکار میکنی . گفت چیکار کنم کفتم بزار ببینم چه جوری بریدی با خنده گفت زشته گفتم نه خیر خیلی ام قشنگه داستشو زدم کنار حولشو بر داشتم کسشو دیدم نزدیک بود حمله ور شم بی خیال شدم . خلاصه پانسمانش کردم اومدیم تو اتق نشیمن .یه مقدار شربت بهش دادم تا ردف شد. دیکه بی خیال شدم رفتم خونه به یاد اون کس نیم تیغ و اون کون تپل یه جغی زدم صبح زود رفتم خونشون داییم گفت چه خبره گفتم نکنه امارشو داده یهو از پشت داییم انگشتشو گذاشت روی دماقش اشاره کرد هیس پگش خودم گفتم یه چیزه دیکه ای باید بکم کفتم هیچی امروز زود باید بریم جلسه قبلشم باید تمرین کنیم داییمم گفت نه خیر بگو که اصلا این خانم توس نه ما بیا تو رفتم صبحانه رو که خوردیم دایی اماده شد و رفت خانم داییم خندید گفت اکه اشاره نمکردم چی میگفتی بهش میگفتی داستانو گفتم عمرا .یه داستان دیگه ای چمبل میکردم گفت چه خبره زود اومدی من نمیتونم بیام خودت که میدونی گفتم اره اومدم حالتو بپرسم کمکت کنم با خنده گفت دایه از مادر عزیز تر شدی . گفتم حس مسئولیت نمیزاره . با اسرار خیلی زیا شلوارشو در اوردم گفت که اون جای رو که نباید میدیدی رو دیدی ها .گفتم این که چیزی نیست بقیشم دیدم گفت کجاشو گفتم پشتشو گفت کجا گفتم وقتی در حمام باز بود گفت ای ناقلا حواست به من بود گفتم دست خودم نبود وجناتت نمی گذاشت گفت پررو نشو تمامش کن دیکه چون فقت یه خراش با تیغ افتاده بود خوب شده بود گفتم خوبه اما دیکه حواستو جم کن که دل ما ریش نشه گفت یعنی چی گفتم حیفه نمیتونی بگو نمی تونم من خودم انجام میدم گفت نه دستت درد نکنه گفتم الان مثل یه بچه خوب برو حمام خودم میام بقیه شو میزنم گفت پرروای ها .به زور بردمش تو کفت وایسا صدا زدم بیا تو 3 داقیقه طول کشد بعد در باز شد از پشت در گفت قبل از این که بیایی اگر این خبر بیرون درز کرد گفتم محاله فکرشم نکن . لباسامو در اوردم رفتم با شرت تو گفت ای چه جورشه من در اوردم تو هیچی گفتم خودت گفتی زشته گفت من اینو گفتم . منم در اوردم یهو گفت اف تیر چراغ برغه گفتم نا قابله شروع کردم به زدن اما چه زدنی یه دستم روی کسش بود و هی فشارش میدادم با یه دست دیکه پشماشو میزدم . گفتم میخوام یه بوسشم بکنم دیدم جواب نمیده نگاه کردم چشاش بستس داره لباشو میخوره پاشودم من لباشو خوردم دست انداخت ودر گردنم خودشو اویزونم کرد منم دستو انداختم زیر روناش و قشنگ بقلش کردم روی حوا که بود میگفت فقط بکن گفتم تا چند دقیقه قبل زشت بود نه گفت اگر نکنی میکشمت . سینه هاشو میکرد توی دهنم منم میخوردم دیگه راهی نبود جز کردن پرید پایین دراز کشید گفت فقط جر بده منم نکردم نامردی تا تونستم فشار میدادم 3.4 دقیقه بعد ابم ومد ابز معتل نکردم دوباره فرو کردم دبکن مجبور شدم دهنشو بگیرم که داستان نشه .کردم کردم تا ارضا شد میگفت بزار توش باشه منم دیدم که یه بار ارضا شدم الان میخوابه گوش نکردم برش گردوندم از عقب به جلو 5 دیقه دیگه کردم تا پایان شد . پشم کونشم زدم اومدیم بیرون . ازاون به بعد بجز روزهای اول پریودش ما بقی رو از عقب وجلو میکنم هر دفعه شیرین 2 بار اونم خوشش اومده ول کن نیست b7mlc

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *