سلام من یه خانم 35 ساله هستم از بدی روزگار همسر من یه ادمی بود که 3 نگفته آبش میومد خلاسه که من تو سکس عتش داشتم همیشه هم فکر میکردم یه خانم حشری هستم که توان نگهداری غریزه ی جنسیمو ندارم خلاصه روزهاو شبا دنبال یه راه حل میگشتم که از این همه شهوت دورم کنه همیشه بعد سکس با خودم ور میرفتم تا چند بار آبمو نمیاوردم اروم نمیشدم تو سن 22 23 سالگی همشه به خودم لعنت میفرستادم که چقدر شهوتیم همیشه دوست داشتم مردارو اذیت کنم ولی رابطه جنسی با کسی نداشتم.تو یه روز تابستون داشتم با دخترم از یه خیابون که قبلا اونجا زندگی میکردیم میگذشتیم که رفتم تو یه مغازه وسفارش cd دادم همش کارم بود سفارش میدادم ولی دنبالش نمیرفتم انبار که سفارش دادم یه دفعه مرده گفت وایسا الان میزنم میدم گفتم بعدن میام گفتالان میدمخلاصه ضایع شدم وایسادم تا بهم بده وقتد خواستم حساب کنم گفت ما از همسایه کمتر میگیریم .اولش جا خوردم گفتم کدوم همسایه گفت شما دیگه تو اون کوچه هستین گفتم بودیم گفت خلاصه همسایه این دیگهپیش خودم گفتم از سال پیش چطوری یادش مونده بلاخره cdرو دادو پول نگرفت منم که ادمی نیستم که به کسی بدهکار بمونم گفتم بعدن میارم یه چند باری منو کشوند اونجا بعد شماره داد گفت کار داشتی زنگ بزن یه هفته گذشت که زنگ زدم بعد سلامو حال احوال گفتم میدونی من شوهر دارم گفتش اره گفتم خوب نمیشه زنگ بزنم گفت بخوای میشهخلاصه از اون جریان گذشت 2 یا 3 ماه بو که بیخیالش شدم یه روز باز داشتتم از جلو مغازش میگذشتم با خنده گفت بی معرفت من کفری شدم رفتم چند تا مغازه اونطرفتر با عصبانیت گفتم با کی بودی اصلا خودتی گفت بیا مغازم بگم چرا بیمعرفتی بلاخرهرفتن پیشش همانا دوست شدن همانااون موقع من کچل بودم نه پسر نیستم اشتباه نکنین به خاطر مش کردنه موهام مردم سرمو با ماشین ریش تراشی صفر زدکلی خجالت میکشیدم ازش میکفتم الان از من متنفر میشه خلاصه گفت همه شهرستانن بیا خونمون گفتم باشه ولی بعدش پشیمون شدم از ترس و دلهره تا صبح خوابم نبرد صبح راه افتادم هی یکی تو دلم میگفت برگرد دیوانه میکنتت اونوقت کاری ازتت بر نمییادا خلاصه رفتم واااااای منم خجالتی داشتم عرق میریختم نشستیم اومد نزدیکم فاصله گرفتم گفت راحت باش شالتو در بیار مانتوتو در بیار گفتم راحتم انگار که کمی کلافه باشه گفت میتونم سرمو بزارم رو پات دراز بکشم گفتم راحت باش سرشو که کذاشت یه جوری شدم تشنم شده بود راه نفسم بند اومده بود داغ کردم داشت کم کم با لباش میرفت زیر مانتو که از حال رفتمترسید زود اب اورد نمک اورد فشارم بره بالا ولی از لحظه ای که سرشو گذاشت رو پام همینجور داشت ابم می اومد انگار که همیه شورتم خیس شده بود بعد عروسیم اولین بارم بود خودمو اینجوری میدیدم خلاصه ایقدر بهم نزدیک شد که شروع کرد به لب گرفتنمنم مثل آدمایی که نفسشون داره بند میاد نفس نفس زنان از دستش در میرفتم واااااای چه حسی داشتم تو آب خودم غرق شده بودم میخواستم فرار کنم از دستش منو خوابوند زمین اومد روم داشتیم یه بند لب میگرفتیم من هم به خاطر کچلیم هم یه ترسی که تو وجودم بود دلهره داشتم دستشو برد سمت زیپ شلوارم دستشو کشیدم کنار دوباره دستشو برد سمت زیپ شلوارم گفتم پریودم گفت عقب گفتم نه گفتش اره بزار دیگه دارم میمیرم منم که اصلا راضی نبودم گذاشتم واااای واسه اولین بار بو از درد داشتم میمردم خلاصه تموم شد تو راه خونه هی میگفتم خاک بر سرت خجالت بکش بلاخره دادی الاغ اینقدر عذاب وجدان داشتم که نگو بعد مدتی باز قرار گداشت نرفتم خیلی ازم ناراحت بود گفتم میام باشه فردا میام واااای رفتم اینبار هم تو اببدنم داشتم غرق میشدم اینبار شلوارمو در اورد گذاشت جلو تو یه لحظه مردم کیرش متوسط بوود ولی حالش منو روانی کرد تو اون 2 بار به اندازه یه عمر ازم اب اومد یه 6 7 باری خالی شدم کسم داشت میترکید انگاری که همش مونده بود یه جا بریزه بیرونتا عمر دارم یادم نمیره که مردم مشکل داشت ومی دونست که مشکل داره ولی کاری نمیکرد منم که سیر نمیشدم همش فکر میکردم که مشکل دارم الان که از اون قضیه 10 سال میگذره وقتی پیشش میخوابم مثل روزای اول اینقدر ابم میاد کهخیس خیس میشم دیشب و شب قبلش sexداشتیم جاتون خالی چقدر چسبید فکر نکنم بتونم با کسی بخوابمو اینقدر بهم بچسبه فقط حرفشو زدم داره ابم میاد هر وقت کیرشو میبینم انگار دارم بهترین چیز زندگیمو میبینم هر وقت قهر میکنم باهاش دست میکنه تو شورتم کسمو میمال یه کم از خود بیخود میشم خیلیهم حواسش به تکمیل شدنه منه اگه من سیر نشم آبشو نمیاره شما بگین تقسیر با منه یا مردم که الانم تا 3 میشماری ابش میاد؟ نظر بدین لطفآنوشته ناهید
0 views
Date: November 25, 2018