خانم شوهر دار چرا؟

0 views
0%

سلام به همه دوستای سایت داستان سکسی گل. این اولین داستانی که می‌نویسم. من شهروز م 23 سالم ساکن تهرانم. خلاصه بگم از پر گویی خوشم نمیاد… قیافم و تیپم خوبه و مورد قبول خانمها. پارسال همین موقع ها بود ( خرداد ماه) به اسرار یکی از دوستان رفتم یه مدت مغازش وایسادم که جنسهاشو زودتر رد کنه بره چون میخواست مغازرو تحویل بده. صبح تا شب بوتیک بودم (مردونه) . یه روز دم دمای غروب بود یه خانم حدودا 30 35 اومد تو مغازه . به عنوان یه مشتری شروع کرد سوال کردن و جنس بهم ریختن. سنگینی نگاشو رو خودم حس میکردم بهش شک کردم گفتم شاید اومد جنس دودره کنه . تو این فکرا بودم که یهو تشکر کرد و گفت میرم با خودش میام و لطف کنید کارت مغازرو بدین. منم از همه جا بیخبر بهش کارتو دادم. نیم ساعت بعدش تل زنگ خورد جواب دادم . دیدم یه خانم که داره من و من میکنه. گفت من همون خانمی هستم که نیم ساعت پیش اومدم و….. سریع شناختم کیه گفت آقا من مزاحم نیستم راستش عاشق چهره ی شما شدم لطف کنید شماره موبایلتونو بدین. منم که جا خورده بودم و از این ناراحت بودم که رفیقم به من اعتماد کرده و مغازشو سپرده دست من و هنوز هیچی نشده گند زدم به ناچار بهش شمارمو دادم که دیگه زنگ نزنه ابرو ریزی شه. هر ثانیه به موبایلم زنگ میزد. فهمیدم اسمش شهزاده و مطلقس و 35 سالشه. یه خانم خوشگل و لاغر اندام بود با چشمای سبز و قد بلند…. رابطمون با اسرار اون شروع شد . من قبولش نمیکرد چون 15 سالی از من بزرگتر بود و….. میگفت اگه باهام نباشی میام جلو مغازه و آبروتو میبرم و از این حرفا. به خدا به خاطر آبرو و ترس باهاش دوس شدم اونم بعد یه هفته التماس و گریه. نمیدونم چیدیده بود تو من که اینقدر اسرار داشت. یه مدت باهاش رابطه تلفنی داشتم. تو این مدت فهمیدم توی شرکت حسابداری کار میکنه و با عمش تنها زندگی میکنه. چند ماهی گذشت و روز به روز احساستش بیشتر میشد و بیشتر ابراز علاقه میکرد به من. شماره خونشو بهم داده بود و میگفت وقتی خالم نباشه از خونه میزنگم. تو رفتارش بهش شک کردم وقتی از خونه زنگ میزد یه هو قطع میکرد. یا بعضی وقتا حرفاشو عوض میکردکه انگارداره با یه خانم صحبت میکنه که اطرافیانش متوجه نشن. بعد چند روز آخر شب زنگ زدم خونشون دیدم بععععععععله یه آقا جواب داد سریع قطع کردم . دوباره زنک زدم بازم قطع کردم. چند دقیقه بعدش یه شماره غریبه رو گوشیم افتاد جواب دادم همون مرده بود گفت چرامزاحم خانم مردم میشی. اینو که گفت دنیا رو سرم خراب شد زود قطع کردم. فکرم بهم ریخت با خودم میگفتم من تا الان با یه خانم شوهر دار دوس بودم????? از خودم بدم میومد. که یه اس اومد بالاخره فهمیدی من شوهر دارم. دیگه خطمو عوض کردمو مغازه نرفتم.عذاب وجدان گرفتم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم با یارو زنگ بزنم و همه چیو بهش بگم. چند باری از تلفن کارتی محل زنگ زدم اما هربار نمیتونستم حرف بزنم و قطع میکردم. تا یه روز دیگه طاقت این عذاب روحی و روانی رو نداشتم با اینکه هیچ رابطه ای باهاش نداشتم اما شدیدا ناراحت و افسرده بودم تصمیم گرفتم زنگ بزنم و از شوهرش عذر خواهی کنم و بگم حلالم کنه و داستانو بهش بگم. طبق معمول رفتم تلفن کارتی و زنگ زدم اما اینبار دیگه قطع نکردم شروع کردم حرف زدن که آره آقا قضیه این بوده منو ببخش من نمیدونستم این خانم متاهل و از این حرفا که یه لحظه حس کردم همون صدای پشت گوشی انگار کنارم وایساده . بهم گفت برگرد من پشت سرتم واااااای خیلی لحظه ی بدی بود تا برگشتم یه چک خوردم یه جوون خوش تیپ و خوشهیکل بود. گفت اره من سعیدم شوهر سارا ……. نمیدونم چه جوری منو پیدا کرد از تلفن کارتی….. باهاش حرف زدم و قضیه رو واسش توضیح دادم. گفت چونکه خودت زنک زدی و اعتراف کردی کاریت ندارم و گمشو برو . سریع غیب شدم. این قضیه گذشت تا دیروز که تو محل سعید جلومو گرفت و گفت میخوام از خانمم جدا شم تو باید بیایی دادگاه بگی من بازنت بودم که من راحت طلاقش بدم و بهش مهریه ندم. حالا موندم چیکار کنم آش نخورده و دهن سوخته به این میگن . به نظر شما چیکار کنم. مشکل اینجاست سعید ادرس خونه هم پیدا کرده. تورو خدا کمکم کنید .نوشته‌ شهروز

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *