خانم عموي مذهبي درعين حال حشري

0 views
0%

سلام دوستانجون هركي دوس دارين فقط فش ندين اسم من علي هست 18سالمه ي خانم عمودارم كه خيلي مذهبي تشريف داره ماجرا ازاون جا شروع شد كه ي روز كه شب من خونه داییم مونده بودم وقراربوداونجابخوابم من معمولا شبا ديرميخوابم ساعت 2شب بود كه ي صداهايي از اتاق عمون عمواومديواش بلندشدم ازسوراخ دراتاق نگاكردم ديدم بله اينا دارن عمليات انجام ميدن ي چندديقه نگا كردم گرفتم خوابيدم چندوقت ازاين ماجرا گذشت ومن هرروز به يادزن عموليلا خودمو ارضاميكردم تااينكه ي روزعموم به من زنگ زدوگفت قراره فردا بره مسافرت وچون زنش بادختركوچيكش تنهاميمونن شبابرم پيش اونابخوابم منم ازخداخواسته قبول كردم شب اول رسيدو من رفتم اونجا زنموم ي دامن پوشيده بودبا ي تي شرت قرمزبعدازاحوالپرسي وحرفاي كس شعري ك زديم رفتم توبعدازنيم ساعت خانم داییم شاموحاظركرد و منوصدازدكه برم شام بعدازشام فيلم نگا كرديم بعدفيلم ديگه زنموم گفت من ميرم بخوابم توهم هرموقع خواستي بياتواتاق خودمون جا انداختم واست منم زودپشت سرش را افتادم ورفتم كه بخوابم ولي همونطوركه گفتم شبا ديرميخوابم فقط چشاموبستم فكركنه خوابم تا اگه خواست لباسشو عوض كنه همينطورم شدبعدنيم ساعت همونطوركه چشام بسته بود ي چيزي روكيرم حس كردم اول گفتم شايددخترعموم توخواب غلت خورده اومده طرف من پاشم افتاده روكيرم ولي بعد ي مدت ديدم نخيراين هرچيه دخترعموم نيست ي غلط زدم كه صورتمو طوري بذارم تا بتونم چشاموبازكنم كه يه هو رفتم روپاي خانم داییم كلم روي پاهاش بودچشام بازبودي شلوارسبزتنگ پوشيده بودبله اون صورتش روي كيرم بودوبا غلطي كه من زده بودم ازترسش چشاشوبسته بودبعدچندديقه بازشروع كرد به بوس كردن كيرم صورتم طوري بودكه اون صورت منو نميديد وراحت نگاميكردم بعدچندديقه رفت خوابيدومن كلي حال كردم صبح كه بيدارشدم ديدم لباسشوعوض نكرده وكلي حال كردم بعدصبحانه رفتم بيرون ي سرم رفتم خونمون شب دوباره برگشتم باخودم گفتم امشب بايدبكنمش بازوقت خواب شدبه خانم عموگفتم دوتا خواب آور خيلي قوي بده به من ولي نخوردم قرصا رو گذاشتم زيرفرش آبوسر كشيدم گفت توكه خوابت سنگينه چرا قرص ميخوري گفتم فردا بيكارم اگه ميشه اجازه بدين تا لنگ ظهربخوابم خنديدوگفت باشه چراغا روخاموش كرد و ي چراغ كم نور روشن كرد گفت شما بخوابين من نماز شب ميخوام بخونم نميدونم چقد گذشت كه اومدصدام كرد منم مثلا خواب آور خوردم بيدارنشدم وقتي مطمئن شدقرصا مثلا اثركرده سريع رفت سراغ كيرم اول ازروشلوارباكيرم بازي كردبعد كيرمودرآورد وشروع به خوردن كرد منم گفتم بهترين فرصته الان مچشوبگيرم بلندشدم نشستم بيچاره از ترس ي متر پريدهوا زود بلندشد رفت بيرون منم رفتم دنبالش رفتم گفتم چيكارميكردي به تته پته افتاده بودگفت غلط كردم گفتم بايدبكنمت گفت نه نه خواهش ميكنم گفتم پس به همه ميگم اونم گفت باشه قبول رفتم جلو ي لب ازش گرفتم زودلختش كردم گفت وايسا الان ميام رفت ي بي حس كننده آوردزد به كيرم ازسربي تجربگي سريع خوابوندمش زمين وسريع كيرمو كردم توكسش اون ي جيغ كشيدآروم شدمنم همزمان باكردن كس ليلا جون ممه هاشوميخوردم بعد چند ديقه كردن گفتم برگردازكون بكنمت بدون هيچ حرفي برگشت منم كه ناشي يه تف انداختم به كيرم همين كه كيرمونزديك كونش كردم خودشوسفت كرد منم همينكه كيرمو باسوراخش تنظيم كردم تا ته كردم توكونش اونم يهو بلندشدبدوبدو رفت تواتاق منم ديگه دنبالش نرفتم گرفتم همونجا خوابيدم صبح كه بيدار شدم ساعت يازده بود از خانم عموخبري نبود رفتم ديدم رفته حموم نشستم تا اومد بيرون دخترش هنوز خواب بودبدون توجه به من رفت اتاق ديگه رفتم دنبالش بعديكم مخ زدن رفتم پيشش جريان رفتار ديشب وصبحو ازش پرسيدم گفت اولا خجالت ميكشيدم ازت دوما ديشب كونمو پاره كردي الانم به زور راه ميرم بوسيدمش ومعذرت خواهيكردم بعدازاون روز بازم كردمش اگه خواستين بگين بزارم واستوننوشته ؟

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *