مدیر یه کارخونه تو شهرستان بودم ، البته به تهران خیلی نزدیک بود . یکی از فروشنده هایی که بهمون مواد اولیه می فروخت یه خانمی بود که تازه ازدواج کرده بودو شوهرش هم تو یه شهرستان دیگه کارمیکرد وفقط آخرهمفته ها میرفت خونه . به خاطر کار مدام این خانم با من در تماس بود و به موبایلم هم زنگ می زد و گاهی که من کلافه و خسته کار بودم ، با جکی یا یه شوخی ظریف سعی می کرد خستگیم رو درکنه یا آرومم کنه و من هم اینها رو به حساب خوش قلبیش می زاشتم . تا یه روز که تو صحبتهای تلفنی کاری کم کم سرشوخی باز شد و با این عبارت که من ریشه ام عربه صحبت به درازی و کوتاهی جریانات و تحمل واین حرفها رسید ، البته هنوز خیلی با خجالت این حرفها رو میزدیم . منهم واسه اینکه حرف رو پایان کرده باشم بهش گفتم اگه راست میگی فردا بیا کارخونه تا هم تو ببینیش هم من تحملت رو اندازه بگیرم اونهم خیلی راحت گفت که میاد باورم نمی شد ولی فردای اون روز وقتی واسه سرکشی تو سالن تولید بودم نگهبانها خبردادند که مهمون دارم و باید برگردم و وقتی به اطاقم رسیدم ، دیدمش که اونجاست . شوکه شده بودم ولی اون همونجا بود و خود خودش بود. تعارفش کردم و با هم وارد اطاق شدیم و روبروی هم نشستیم و از هرجایی صحبت کردیم و چای خوردیم ولی هیچ کدوم جرات نداشتیم بریم سراصل مطلب. دلمو به دریا زدم و گفتم خوب ، حالا چطوری ثابت کنیم که تو بحثهای تلفنیمون کی راست میگه ؟ که با کمی خجالت گفت شما باید شروع کنید تا منهم بتونم ثابت کنم باورم نمی شد پاشدم و رفتم رو دسته مبلش نشستم و خیلی خجالتی از بالا صورتش رو بوسیدم ، وقتی دیدم اعتراضی نکرد و حتی صورتش رو بالاترآورد ، لبهاش رو بوسیدم و دستم از روی پالتوش رفت رو سینه هاش ، اصلا اندازه اش رو از روی اون همه لباس نمی فهمیدم ، ولی اون شروع کرده بود به مکیدن لبهام و من هم داشتم ازخودبیخود می شدم . پشت اطاقم یه پستو بود که یه تخت واسه شبهایی که تو کارخونه می موندم توش داشتم ، درحال بوسیدن بردمش اونجا و بدون اینکه پالتوش رو دربیارم فقط شلوار جینش رو به زور ( از حرص و هول شدن خودم ) درآوردم و کس خوشگلش رو دیدم . بااینکه کاری نکرده بودیم و خیلی سریع پیش رفته بودیم ، کسش خیس خیس بود ، من یه کمی با دست باهاش وررفتم و اون هم از لای زیپ شلوارم سرکیرم رو بیرون کشید و باهاش ورمیرفت . دیگه تحمل نداشتم ، شلوارم رو تا زانو پایین کشیدم و پرتش کردم رو تخت ، طوری که پاهاش از بالای تخت آویزون بود و از کمر روی تخت خوابیده بود ، کسش زده بود بالا ، لباساش هنوز تنش بود ، من که دیونه شده بودم ، اصلا به اون فکر نمی کردم ، کیرم رو گذاشتم دم کسش ، خیلی خیس و گرم بود ، با اولین فشار تا کلاهکش رفت توش ، یه آخ کوچولو گفت ، بیشترازترس سرو صدا ساکت بودیم ، وقتی به زور تا ته کیرم رو فشاردادم تو کسش ، رنگ صورتش قرمز شده بود ، فشارزیادی رو تحمل می کرد ، ولی من مثل یه حیون شده بودم و محکم تلمبه می زدم ، اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم کاملا معلوم بود که داره درد میکشه ، بعد از حدود 10 دقیقه تلمبه زدن وحشیانه وقتی مه داشت آبم می آمد به صورتش نگاه کردم ، عرق کرده بود ولی چشماش می خندید و لباش خشک شده بود و با زبونش داشت خیسش می کرد ، کیرم رو بیرون کشیدم و آبم رو ریختم رو موکت زمین . یادم نمیاد قبلا اونقدر ازم آب اومده باشه. از خجالت بهش نگاه نمی کردم. اونهم همینطور بود. شلوارامون رو پوشیدیم و برگشتیم تودفترم.تا چنددقیق ساکت بودیم.آروم گفت حالادرموردمن چی فکرمیکنی؟ گفتم نمیدونم ولی ازت خجالت میکشم. اولین باری بود که به خانمم خیانت می کردم و اونهم گفت که اولین بارشه که به شوهرش خیانت میکنه. میگفت از عشق به من بوده که اینکارروکرده و چون واقعا دوستم داره اینکاررو بازهم می کنه . وقت رفتن بدون اینکه به هم نگاه کنیم صورت هم رو بوسیدیم و خداحافظی کردیم. هفته بعدش شوهرش با یه بطر ویسکی اومد پیشم ، ماهمدیگررو میشناختیم، گفت که زنش به خاطرقدردانی ازخریدایی که می کنم برام فرستاده ولی بعدش که زنگ زدم تاازش تشکرکنم ، گفت نگهش دار تا یه باربا همب خوریمش.شاید به نظرتون خیلی سکسی نیود، البته منهم باهاتون موافقم ولی این خاطره رو باید می گفتم تا بتونم خاطره های شیرینی که تو سه سال و نیم با هم بودن و سکس های داغ و طولانی و قشنگ با این خانم زیباداشتم براتون تعریف کنم.نوشته Markjavan
0 views
Date: November 25, 2018