لام بچه ها داستانی که میخوام براتون بگم واقعیه اگه خوشتون اومد که حال کنید ولی اگه خوشتون نیومد لطفاً فحش ندید ممنون میشم .من بابک 25 سالمه تو یکی از پاساژهای شهرمون بوتیک دارم من اکثراً صبح ها دیر مغازه رو باز میکنم اون روز هم مثل همیشه ساعت 10 صبح بود که رفتم مغازه بسم الله گفتمو در مغازه رو باز کردم بعد از یه کمی جارو کردن مشغول چیدن جنسها تو ویترین شدم تو حال و هوای خودم بودم که یه دفعه یه صدای زنونه گفت بخشید اقا منم که پشتم به در بود برگشتم دیدم یه خانم حدوداً 30 ساله مانتو ابی رنگ قد متوسط واستاده گفتم بفرمایید امری بود آخه ما پایان جنسامون مردونست گفت میشه از تلفن تون استفاده کنم منم با کمی اتو پت کفتم صفر تلفن قفله انم گفت نه یه لحظه بیشتر نمیشه تو شهریه گفتم باشه بفرمایید داخل باید بیایید پشت ویترین اونم سری تکون داد اومد پشت ویترین من که تو اون لحظه اصلاً تو فکر سکس نبودم تلفن رو بهش نشون دادم و مشغول کار خودم شدم که یک دفعه دیدم خانمه با گریه زاری میگه من اگه بمیرم هم تو اون خونه بر نمیگردم و سریع تلفن رو قعط کرد من که کنجاو شده بودم دیدم داره گریه زاری میکنه گفتم خانم کمکی از دست من بر میاد براتون انجام بدم اونم گفت نه مرسی من دیگه هیچ کسی نمیتونه برام کاری بکنه فقط تنها راهی که مونده اینه که بمیرم از این دنیا راحت بشم من که دیگه پایان کارامو ول کرده بودم بهش نزدیک تر شدم گفتم خدا نکنه عزیزم خوب مگه چی شده همه مشکلا رو یه جوری میشه حل کرد اونم که انگار دلش خیلی پر بود خیلی زود گفت من 5 سال پیش ازدواج کردم بعد از 2 سال فهمیدم که مردم معتاده به هر مکافاتی بود ازش طلاق گرفتم و اومدم تو خونه پدرم زندگی میکنم حالا 3 ماهیه که برادرم گیر داده میگه یکی از دوستاش که قبلاً خانم داشته از تو خوشش او مده و باید باهاش ازدواج کنی من که اصلاً از او ن مرده لندهور خوشم نمیاد خلاصه اون داشت این تعریفا رو میکرد منم از موقعی که فهمیدم طرف طلاقیه حس انسان دوستانم تبدیل شده بو به حس مخ زدن و کس کردن خلاصه یه ربع ساعتی با هم صحبت میکردیم ناگفته نماند که تو همین فاصله یکی دو تا مشتری هم اومدن و رفتن منم گفتم پدر این که مشکلی نیست یکی دو روز باهاشو قهر کن گفت نمیشه کجا برم منم گفتم برو خونه یکی از اقواماتون گفت هر جا برم پیدام میکنن تو همین حرفها بودم که یه دفه یکی از همسایه ها اوم گفت بابک ظهر ساعت چند میری خونه منم گفتم از شهرستان برامون مهمون اومده باید زود برم اونم رفت بعد برگشتم روبه خانمه کردم گفتم خو ب اسم من رو هم که فهمیدی خودت رو معرفی نمیکنی اونم گفت من ستاره منم در جا گفتم اسمتم مثل خودت خوشکله خندید گفت مرسی بعد از رو صندلی بلند شد گفت من دیگه برم مزاحمتون شدم من با دستپاچگی گفتم نه پدر چه مزاحمتی بشین حالا کجا میخوای بری تازه داشتیم با هم آشنا میشدیم گفت اخه شما که میخواید برید گفتم نه کی گفته گفت داشتی به دوستت مگفتی خندیدم گفتم آهان اونو ولش داشتم دکش میکردم گفت پس مهمونتون چی منم سریع گفتم مهمون منظورم با تو بود ستاره جونم اونم خندید و گفت مزاحم نمشم گفتم چه مزاحمی شما مراحمین یه روز ظهر هم میشه بد گذروند اومد که یه چیزی بگه گفتم اصلاً تعارف نمیکنم بعد نشست و منم حلا دیگه حسابی اومیدوار شده بودم که امروز تاشب یه کس حسابی میکنم رو کردم به ستاره کفتم دلم میخاد یه چیزی بهت بگم گفت بگو گفتم روم نمیشه دستمو گرفت فت بگو منم کگه بااین کارش جرات پدا کرده بودم گفتم خیلی ازت خوشم اومده خیلی دوستت دارم و سریع یه بوسش کردم اون که از این کار مکن جا خورده بو د سر جاش خشکش زد منم ترسیدم گفتم حالا جیغ و واغ نکنه دیدن نه ستاره خانم خندید و گفت بابک جون منم دوستت دارم من که دگه حالا حسابی مطماً بودم که میکنمش کفتم دیگه بریم خونه اینجا هم زیاد نشستن خوب نیس حرفی نزد گفتم برو سر پاساژ تا من بیام خیلی سریع در رو بستم رفتم طرفش ازش رد شدم پشت سر من اومد رسیدم به ماشینم در رو باز کردم اشاره کردم گفتم بیا تو اومد تا نشست کفت من خیلی میترسم گفتم ترس نداره من که لولو نیستم خندید گفت نه برادرم گفتم کاریت نباشه زود میرسیم هر چه سریع تر خودم رو به خونمون رسوندم راستی از شانس خوب ما 2 روز بود که خونمون خالی بود همه رفته بودن مشهد منم مونده بودم مغازه رو داشته باشم سرتون رو درد نیارم بردمش تو وارد خونه که شدیمک ئگفت خونه بزرگو خوشکلی دارین گفتم قابلی نداره گفت کسی نمیاد منم برای این که خیالش راحت بشه قضیه رو براش تعریف کردم رو یکی از مبلا نشست منم رفتم براش شربت اوردم کیرم همش میگفت زود با بکنش بکنش رفتم کنارش بهش چسبیدم گفتم میخام خودم بهت شربت بدم قبول کرد موقعی که داشتم بهش شربت میدادم داشت تو چشمام نگاه میکرد تموم که شد بی اختیار دست رو گذاشتم رو پاش آروم اروم ماساژ دادم همش داشت به من نگاه میکرد انگار میخواست یه چیزی بهم بگه سرش رو نزدیکم کرد بدون این که چیزی بگه لبامو بوسید منم از خدا خواسته گفتم دوستت دارم و شروع کردم به لب گرفتن اونم تند تند لبامو میخورد همین جور کهداشتیم لب میگرفتیم یواش یواش با گوشاش بازی میکردم حسابی شهوتی شده بودم صدای نفس کشیدن تند تندش به گوش میرسید جون چه لبهی خوش مزه ای داشت حسابی براش خوردمش کمکم خوابوندمش روی مبل و شروع کردم به لیس زدن گردنش یه کمی بوی ادکلن میداد خوشم میومد کیرم داشت شلوارم را میترکوند راحت روش خوابیده بوم سینه هاش به سینه هم میخورد بلندش کردم گفتم نمیخوای رحت باشی گفت چیکار کنم گفتم پدر مانتو تو در بیار گفت تو خودت هنوز لباسهات رو در نیاوردی دیدم بنده خدا راست میگه تو سه سوت همشو در آوردم فقط شورت پام بود تا اون خواست به خودش بیاد پریدم زودی لباساشو در آوردم دیکه حسابی تو کف رفته بودم فقط شورتو سوتین تنش بود خلاصه دوباره شروع کردم به خوردن گردنش دستش رو گرفتم بردمش تو اتاق انداختمش روی تخت رفتم روش شروع کردم به خوردن سینه هاش وای چه سینه های خوشکلی داشت کوچیک وسفت بود همینجور که مخوردم اونم آه وناله میکرد هی میگفت بابک جونم کشتیم منم تند و تند مک میردمو میمالوندمشون یه دفعه یه تکنی خورد از زیر دستو پاهام در اومد کفتم چی شد هیچی نگفت اومد نشست روم شروع کرد به لب گرفتن وای که چه تمیز این کارو میکرد کیرم حسابی بلند شده بود شروع کرد به لیس زدن گردنم وزودی اومد نوک سیبه هام رو لیس زدن منم قلقلکم میشد بهش گفتم بسه اما اون اصلاً کاری به من نداشت و کار خودش رو میکرد کم کم دیدم راره میره پایین جون روی کیرم که ریسد یه بوسیش کرد شروع کرد از روی شرت خوردن وای که چه حالی میداد داشتم از حال میرفتم خودم شورتم رو در آوردم یه نگاهی بهمک ئکرد شروع کرد به خوردن وای داشتم از هوش میرفتم خیلی حرفهای بود واییییییییی کیرم رو تند تند مک میزد بعد یه کمی تخمام رو خورد اینقدر بهم حال میداد که دلم میخواست آبم بیاد بازوهاش رو گفتم کشیدمش طرف خودم روی کمر خوابوندمش شورتش رو در آوردم وای یه قنچه اون وسط بود کسی تمیز یه کم مو داشت چوچولش یه کمی سبزه بو لاشو باز کردک رتم که بخورم سرم رو گرفت گفت بابک دوست ندارم منم از خدا خواسته اصراری نکردم پریدم رفتم از تو کمدم 1د ونه کاندوم خار دار آوردم زدم سر کیرمو نشستم وسط پاهاش سر کیرم رو آروم گذاشتم دم کسش وای کس مثل هلو یواش شروع کردم به فشار دادن که گفت بابک یواش یواش بکن توش گفتم ازاین به بعدش با من یواش دادم رفت تو وای توش چقدر داغ بود کیرم داشت میسوخت یه لحظه اینقدر حال داد که فکر کردم ابم ئاره میاد سریع کشیدم بیرون گفت چی شد گفتم هیچی الان میکنم گذاشتم دم کسش بازم یواش فشار دادم تو وای تنگ بو خیلی دست داشتم اروم شروع کردم به تلمبه زدن اونم دیگه صداش در اومده بو بس که به حال میداد کلاً ولئ شدم روش همین جور که میکردم سینه هاش رو هم میخوردم جوننننننن چه حال میکردم من اونمک دیگه پاهش رو حلقه کرده بود دور کمرم داشتم تند تند تلمبه میزدم که یهو دیدم ستاره گفت بابک بابک بسه نکن دیگه نمیتونم منم که خیلی خوشم اومده بود به کار خودم ادامه دادم صداش دیک واقعن بلند شده بود از روش بلند شدم به روی سنه خوابوندمش یه بالش گذاشتم زیر شکمش خوابیدم روش باز دوباره کیرم رو کردم توش شروع کردم به زدن ولی این بار کاملآ کیرم رو از تو کسش میکشیدم بیرون باز با ضربه میزدم تو حال خوبی بهم دست داده بو د یه 2 دودقیقه ای همین جور کردم از روش بلند شدم دست کردم زیر شکمش کشیدمش بالا کون رو داد تو هوا کسش زد بیرون منم از پشت چسبیدم بهش کیرمو یهو تا ته کردم توش یه آخ کوتاه گفت شروع کردن تند تند زدن وای دیگه خودم هم داشت ابم میو مد بهش گفتم ستاره جونم آبم داره میاد اینو گفتمو افتادم رو کمرش با دو تا دستم سینه هش رو گرفتم شروکردم به مالیدن ستاره خیلی آهو ناله میکد معلوم بو که خیلی داره حال میکنه یهو ستاره جون جیغی زدو شل شد فهمیدم ارضاء شده منم که دیکه خیس عرق شده بودم تا خواست آبم باد پاهاش رو صاف کردم خوابیدم روش پایان آبو رو همون جری خالی کردم واقعاً خیلی حال داد تا تونستم پشت گردنش رو بوس کردم و بهش میگفتم عزیزم دوستت دارم بعداز روش بلن شدم دستمال کاغذی بهش دادم تاخودش رو تمیز کنه رفتم از آشپز خونه 2 تا لیوان شربت بیارم همون جا کاندوم پر از آب کیرم رو در اوردم انداختم تو سطل شربت رو آوردم خوردیم بعد همون جا توبغل هم خوابیدیم .دوستان عزیز این بود داستان سکسی من که خیلی بهم حال دادامیدارم شما هم خوشتون اومده باشهلطفاً اگه بد بود فحش ندید باینوشته بابک
0 views
Date: November 25, 2018