سلام من پارسا22 ساله هستم داستانیو که میخوام بزاتون بگم مال همین ماه پیشه قبلا تو یه محلی زندگی میکردیم که یه خانم و شوهری که تازه ازدواج کرده بودند به تازگی همسایه طبقه سوم ما شده بودند وقتی که من متوجه خانم این اقا شدم دهنم کف کرد واقعا خوشکل و خوش هیکل بود اون موقع که همسایه ما بود خواهرش زیاد کرم میریخت تا 3.4 سال دیگه که سال89 بودمن متوجه شدم که این خانم بچه دار شده اخه ما از همسایگیشون بیرون امده بودیم جای دیگه زندگی میکردیم یه روز که منو پس از چند سال دید یعنی قبلا هم گهگدای منو میدید ولی از بغلش رد شده بودم با ماشین با هم برخورد نکرده بودیم ازدیدنم خیلی خوشحال شد وگفت بزنم به تخته هر روز که می گذره خوشکل تر و خوش قد و بالا میشیا. منم بش گفتم چشمای زیبایه شما منو اینجوری می بینه گفت نه تو واقعا خوشکلی و خوشتیپ گفتم قربونت برم که تو چشماش خوندم که از من خیلی خوشش میاد. راستی پسر کوچولوشو که تو کالسکه دیدم گفتم مثل مامانش خوشکله خدا حافظی کردیمو من که کیرم داشت منفجر می شد از دیدن این خانم زیبا عزممو جزم کردم که بکنمش.یه روز دیگه امدم بازار که دیدمش به کالسکه بچش داره ور میره تا بکنش تو صندلی عقب ماشین رفتمو کمکش کردم وکردمش تو. لپ بچشو کشیدمو خیلی هم تشکر کرد تا یه روز تو پاساژ دیدمش احوال پرسی باش کردمو با هم یه چرخی زدیمو من بش گفتم میرسونمتون گفت مزاحمت نمی شم گفتم مراحمید گفت تو رو خدا رسوند اخه بچمو گذاشتم پیش خانم همسایه گفتم کدوم همسایه گفت نازنین … تو ماشین یه اهنگ از محسن یگانه گذاشتم اون موقع تازه مد شده بود که خیلی باش حال کرده بود با هم صحبت کردیم گفت چند تا دوست دختر داری گفتم اخه کی ما رو نگاه می کنه گفت غلط کردی همه دخترای محله از تو خوششون میاد. گفتم دخترای محله مثل تو که خوشکل نیستند خندید و گفت تو از من خوشت میاد؟ گفتم اره. با این حرفم روش تو روم باز شد و گفت دل به دل راه داره گفتم راستی اسمتون چیه گفت من اسمم ساراست بعد دیدم دستشو گذاشته رو پشت صندلی من تو چشماش می شد دید که حشریه. منم که به دم خونشون داشتم میرسیدم گفتم راستی چرا با شوهرت نیومدی؟ گفت شب کاره تو کونم عروسی شد به خونشون که داشتم میرسیدم گفت الان سفر دیگرو می زاره ولی ماهوارمون نمی گیره سر در میاری درستش کنی؟ گفتم باشه یه نگاهی به دیشتون می کنم البته اگه مزاحم نیستم. گفت نه پدر مگه میزارم منو تا خونه رسوندی بالا نییای دل تو دلم نبود تا زسیدیم من ماشینمو اون طرف خونشون پارک کردمو رفتیم بالا در رو باز کرد گفت برو تو و خودشم رفت بچه شو بیاره داشتم به ماهواره ور میرفتم که چی میدیدم وای لباساشو که عوض کرده بود یه شلوارک کوتاه که کونش اون رونای زیباش توشافتاده بود با یه تاپ سفید امد میوه گذاشت جلو منو سینهشو بالا داد و به بچش شیر داد من دیگه داشتم از حشر زیاد میمردم که بچش خوابش برد و گذاشتش تو رخت خوابش امد پیش منو منم ماهواره رو درست کردمو گذاشتم فارسی 1بعد گفت حوصلم سر میره بیا با هم صحبت کنیم گفت راست گفتی از من خوشت میاد گفتم اره چرا که نه گفت از خودم خوشت میاد یا از اندامم گفتم راستشو بخوای هر دوتاش یه نگاهی بم کردو صورتشو نزدیکم کردو منم یه لب ازش گرفتم وای مگه چفتش در میومد داشت خفه میشد که لباشو ول کردمو گردنشو گوششو مک زدم و رو تاپش سینهاشو میمالیدم که دیدم ولو شد رو دستم تاپش در اوردم داشتم سینه های ناز و گردشو می خوردم که گفت بریم رو تخت اتاق بقلش کردمو بردمش تو اتاق شروع کردم از لب تا نافش خوردن که دیدم از داخل کشوئ بقل تخت یه پماد بی حسی مالید و انگشت کرد به کیرمو یخورده ساک زدو گفت بکن داخل که دارم اتیش میگیرم منم دامن کوتاهشو دادم پایین کوسشو خوردم دیدم داره میگه خواهش میکنم کیرتو بکن دیگه طاقت ندارم و ارضاع شد ومن کیرمو اوردم جلو اون رونای که همیشه ارزوشونو داشتمو بوسکردمو کنار زدم وکیرمو کردم تو کوسش خیلی لزج بودو داغو تنگ تلمبه که زدم دیدم داره اه ناله قربون صدقم میره اینگار ازون وقتی که بچهدار شدهتا حلا نکرده بودش اخه دمو دقیقه ارضا میشد وکیر منو لزج تر میکرد تلمبه میزدمو واقعا لذت میبردم از این کس خوشکلو و توپل داشت دیگه ابم میومد که بلند ش کردمو سجدهش کردم سوراخ کونش صورتی بود روش کیرم که باابا خانم خیس خیس بودگذاشتم وبا یه فشار همشو دادم داخل تلمبه که میزدم رونام با لمبهاش میخورد و از دیدن کون قشنگش که داشتم تولمبه باش میزدم اه ونالش خیلیبلند شده بود منم تا 2.3 دقیقه ابمو داخل کونش خالی کردمو عجب لذتی داد یادم نمیره هیچ وقت وبعدبغلش کردمو سینهای خوشکلشو دستم گرفتمو یه خورده پیشش خوابیدمو ساعت 3 صبح بود میخواستم بزنم بیرون که شماره موبایلشو گرفتم گفتم بش هر وقت که تونستی بم زنگ بزن تا صحبت کنیم فردای اون روز که من ساعت 12 ظهر بیدار شدم دیدم گوشیم زنگ خورد برداشتم سارا بود گفتم دی شب خوش گذشت گفت خیلی نزدیکه 5 بار ارضا شدم و خیلی بات حال کردم از اون شب به بعد شوهرش که همش سر کاره روزای هم که خونست با ماشینش تاکسی کار میکنه روابط ما بیشتر شده به هم وابسته شدیم موندم چیکار کنم از یه طرف می دونم اگه کسی بفهمه بیچارم ازطرف دیگه هم انگار دوست دخترمه خاطرش برام عزیزه.نوشته سامان
0 views
Date: November 25, 2018