من اسم مستعارمو سوشا گذاشتم قدم180 و وزنمم 60هست تو یکی از شهرهای جنوبی هستم. این داستان نیست یک حقیقته.ترم سه دانشگاه بودم همین امسال که وسطای ترم بود که یکی امد پیشم سرشب بود که شروع به کس کس و شعر گفتن کرد درمورد این که چرا سکس خوبه و…که ازم پرسید راستشو بگو تا الان چنتا دختر گاییدی راستش من نه اهل سکسم نه دختربازی اینو که بهش گفتم گفت بابامن که واسه کسی نمیگم گفتم بخدا تاالان بایه دخترهنوز حتی صحبت هم نکردم که باور کرد و دیگه ازم چیزی نپرسید.البته دخترای زیادی پا و شماره بهم میدن ولی من زیاد توجه نمیکنم.خلاصه بعد از کمی فکرکردن پوریا بهم گفت هم خونه هات کی میان گفتم چرا؟گفت تو بگو گفتم دو روزدیگه گفت میخوای فرداصبح کیو بیارم باهم بکنیم ازاونجایی که راستش هم میترسیدم هم بلد نبودم سریع گفتم نه نمیخواد و بلندشدم رفتم اب بخورم که گفت چرا؟گفتم چرانداره اگه کسی بفهمه بدبخت میشیم من که میدونم چی بسرمون میارن.گفت اگه چیزی شد گردن من که خلاصه راضیم کرد ومن گفتم که چطوربیاره که کسی نبینه راستش فکرکردم داره سرکارم میزاره فقط میخوادبدونه من اهلشم یانه.فرداش ساعت6.30بیدارم کردگفت کلیدکجاس منم اشاره کردم سریع رفت بعدازربع ساعت صدای دراومدرفتم صدای یه دختراومدسریع برگشتم تشکوو…جمع کردم اگه نخوام دروغ بگم داشتم ازاسترس میمردم که اومدن بعد پوریامارومعرفی کرد راستش دخترقشنگی نبودوخیلی سبزه وکوتاه.ازدورپستوناش معلوم بودن خیلی بزرگ بودن.دست درازکرد اسمش سپیده بود نمی خواستم دست بدم ولی دادم که پوریاگفت سوشا من میرم توحیاط که انقدراسترس داشتم که نمی دونید انگاربدنم روویبره بودکه سپیده گفت معلومه باراولته که گفتم اره.یه لبخندی زدوامت توبغلم اصلا خوشم نیومد بعدگفت نمی خوای شروع کنی که دستموگذاشتم روکونش کیرم سیخ شد که گفت بشینیم لب بگیریم بااینکه میدونستم جنده لاشی است نشستمو شروع به خوردن کرد همه کارهارواونکردبعدخودش لخت شدوبعدمنم لخت شدم که کیرمودیدگفت فکرنمیکردم انقدرباشه کیرم16سانته که تودستاش گذاشت وگفت درازشوبخورم منم دراز شدم شروع به خوردن کرد ومنم سروصداکردم که گفتم اومداومدوسرشوبرداشت من ارضاشدم داشتم ازخجالت میمردم که گفت الان درستش میکنم یکم بهام وررفت فکرنکنم1 مین شد که کیرم دوباره جون گرفت وبعد برگشت گفت کدومشونو دوستداری گفتم نمیدونم که گفت چون تازه کاری سوراخ بالایو بکن من گفتم نمی کنم گفت چرا؟بعدخودشگفت باکاندوم گفتم اره گفت مگه کاندم دیدیوخندیدبعد رفت سمت کیفش یه کارتون دراوردویکیشو گذاشت روکیرم بع پشت کرد وگفت بکن منم یواش کیرموبردم توکسش خیلی حال دادتااخربردم توش بعدسپیده گفت الان یواش بروبیا که بعد10یا15تلمبه ابم اومد.که دراوردم گفت ناراحت نشوبعدابهترمیشی حالابگواون دوستت بیاد که رفتم گفتم گفت چقدزودامدی حرفی نزدم رفت نشستم بعداز30مین امد گفت مابریم گفتم بزارببینم وضعیت چجوریه رفتم وراهیشون کردم که سپیده شمارشودادگفت به فکرپول نباش چون بهات حال میکنم بعدازاون روز خیلی فکرکردم که بیارمش ولی ترسم تا اجازه نداده.نوشته سوشا
0 views
Date: November 25, 2018