خانه پدری (۱)

0 views
0%

سلام من مهران 28 سالمه اين خاطراتي رو كه براتون تعريف مي كنم اتفاقاتي كه تو ساختمون پدريم افتاده و روزگاران خوشي را برام رقم زده .ماجرا از ازدواج من با دختر همسايمون هانيه شروع شد كه بعد ازدواج رفتيم تو يكي از واحدهاي اين ساختمان زندگيمونو شروع كرديم . يه زندگي هات و سكسي كه تمومي نداشت . هانيه واقعا ساخته شده بود برا سكس كه هرچي بيشتر ادامه مي داديم عطشمون بيشتر مي شد . ولي من بيشتر از اينا مي خواستم و يه جورايي داشت برام تكراري مي شد البته دنبال خيانت نبودم ولي هر مردي يه روز چشمش دنبال يكي ديگه خواهد افتاد .زندگي ما گذشت تا اينكه يك مستاجر جديد امد به ساختمون ما يه خانم و شوهر جوان كه از قضا پسر در دوران دبيرستان با من همكلاس بود وقتي اينا آمدن و مستقر شدن سلام و عليك من و سعيد تو ساختمون بيشتر شد و هميشه همديگرو مي ديديم ولي من زنشو نديده بودم . يه روز صبح كه داشتم مي رفتم سر كار پله هارو امدم پايين درب ساختمان يه هلويي ديدم كه مهران كوچيكه درجا قد علم كرد ، يه دختر تپل با يه شلوار مانتو تنگ كه كونش زده بود بيرون با موهايي رنگ كرده يخي و سينه هايي اناري ، يه لحظه خشكم زد ولي تا به خودم آمدم ديدم يكي داره مي گه سلام آقا مهران ، ديدم خودشه تو دلم گفتم اين منو از كجا ميشناسه كه درب باز شد و سعيد آمد تو و بهد سلام كردن رو به دختر گفت بالاخره الهام مهرانو ديدي و من تازه فهميدم كه اين جيگر خانم سعيدخان . تو راه همش به فكر الهام بودم و هيكل سكسيش و اون نگاهها و صداي نازش از جلو چشام كنار نمي رفت و تصميم گرفتم هرجور شده با اون يه حالي بكنم .سعيد نوازنده بودو هميشه مراسم عروسي و جشن بود و تا ساعتهاي 3 صبح بيرون ، بعد اون رابطه ما رفت و امدمون بيشتر شد هميشه يا اونا خونه ما بودن يا ما اونجا . الهام لباسهاي باز مي پوشيد و هميشه دامن داشت كه موقع راه رفتن اون كون گندشت تو دامن قر ميداد . يه شب كه تو خونشون بوديم من تو آشپزخونه داشتم قليون درست مي كردم كه الهام امد چايي بريزه من با ديدنش كيرم راست كرد چون امد كنار كابينت خم شد تا سيني برداره و كونشو طرف من كرد واي دلم ميخواست همونجا دامنشو بزنم بالا و كونشو بخورم و و همين فكرا بودم كه برگشتم به طرف گاز كه ذغال بردارم دستم خورد به كونش كه به نرمي پنبه بود . ان برگشت يه نگاه شيطنت آميزي كرد و رفت برا چايي ريختن ومن فهميدم كه اونم بدش نمياد .اين ماجرا گذشت تا يه روز كه برا تعمير كولرها امد بودن و پدر منو مامور كرده بود تا با اونا همراهي كنم تك تك خونه ها مي رفتنو اسپيلت ها را تميز مي كردن . تو پله ها بودم كه سعيد و ديدم ماجرا گفتم و اينكه خونه باشن ، سعيدم گفت من دارم مي رم بيرون دير ميام و لي الهام خونست بهش بگو و برين و رفت . من هم رفتم دره خونشون زدم الهام آمد در نيمه باز بود بعد كه فهميد منم گفت كار داريم كه گفتم جريان چيه اونم گف مهران جان من لباس مناسب ندارم درو باز مي زارم ميرم تو اطاق و بعد شما بياين داخل . اون كه رفت من همش تو فكرش بودم تعميركارا هم امدنو كارشونو شروع كردن . وسط كار يه دفعه يه صدايي آمد يه جيغ كوتاه از تو اطاق كارگرا حواسشون نبود من رفتم در اطاق الهام گفتم چيزي شده كه گفت افتادم از رو صندلي نگو خانم رفته بود رو صندلي كه چيزي برداره از تو كمد و افتاده بود . در زدم برم و اطاق كه يه چيزي به در گير كرده بود سرم داده تو ديدم الهام افتاده پشت در ، گفتم بره كنار رفتم تو اصلا حواسم به اون نبود فقط مي خواستم كمكش كنم بلدش كردم نشوندم رو تخت پاش يه كم كبود شده بود و مي گفت ضعف كردم من تندي رفتم تو آشپزخونه آب و قند درست كرد آوردم وقتي رفتم تو تازه ديدم چه هلويي رو تخت . الهام با يه لباس خواب قرمز رنگ كوتاه كه سوتين و شرتش معلوم بود رو تخت نشسته و موهاشم باز كرده و هي داره پاشو مي ماله و ناله مي كنه . رسيدم بالا سرش و آب و قند و دادم خورد گفتم مي خواد براش بمالم كه اون تازه حضور منو اوضاع خودشو متوجه شد و گفت تو راحتي ديگه ، گفتم چطور ؟ گفت خوب منو ديد ميزني الانم كه مي خواي بمالي. گفتم خجالت بكش تو مثل خواهرمي بعد يه نگاه شيطنت آميزي كرد و پاشو داد بالا گفت پس بمال داداشي . منم نشستم لبه تخت پاشو كذاشتم رو زانمو شروع كردم به ماليدن . چه نرم و صاف بود يدونه مو هم نداشت زير چشمي داشتم اون شرت صورتي شو ديد ميزدم و مهران خان هم بلند شد و چون شلوار راحتي داشتم از رو معلوم بود كه . الهام متوجه نگاه من شدو بعد به شلوارم نگاه كرد گفت دادشي برا خواهرش راست كرده من اول خجالت كشيدم ولي بعد با پرويي گفتم هر خواهري اگه با اين پروپاجه جلو داداشش باشه راست مي كنه . اونم گفت خيلي پرويي بي حيا و سرشو اورد جلو و لبشو گذاشت رو لبامو به بوسه 1 دقيقه اي از هم كرديم . بعد جدا شد و گفت زود برو اونا را دك كن تا ابرومون نرفته . منم بلند شدم رفتم و حال ديدم كارشون تمامه كليد بالا رو دادم گفتم بريد اونجا شروع كنيد تا من بيام . اونا كه رفتن در و بستم و رفتم تو اطاق ديدم الهام خوابيده رو تخت كارش دراز نشستمو خم شدم لباشو بوسيدم و گفتم دوست دارم . اونم شروع كرد لب گرفتنو منم دستم گذاشتم رو سينه هاشو و ماليدن اونا چه نرم و خوش تراش . يكم كه ماليدم رفتم رو گردنشو بوسيدمو بعدم لباسشو در اوردم و سوتين كدمو دو تا انار تپل زدن بيرون و دهنمو انداختم روشو شروع كردم به خوردن . الهام داشت اه و اوه مي كرد و دستشو گذاشت رو كيرمو شروع كرد به ماليدن . بعد خوردن سينه هاش بلند شدم كه برم طرف بهشتش كه گفت تو هم لخت كن مي خوام برات بخورم من لباسامو كندمو به حالت 69 خوابيدم روش . الهام يه كم با كيرم بازي كرد بعد گذاشت تو دهنش و مثل جارو برقي ساك مي زد منم شرتشو زدم كنار افتادم به جون كسه صورتي ونازش كه ادم و بيهوش مي كرد . يه ده دقيقه اي خوب برا هم ساك زديم كه ديگه داشت ابم مي امد بلند شدم برگشتم روشو گفتم اجازه هست . الهام جونم گفت مال خودته كيرمو گذاشتم در كسو با يه فشار كوچيك همش رفت تو الهام يه اهي كشيد كه همونجا نزديك بود آبم بياد . شروع كردم به تلمبه زدن جوووووووووووووووون چه حالي ميداد . الهام هم كه حشري شده بود همش مي گفت جوووووووووون چه كيري ، كير مهران جوووووووووون تو كووووووووسمه ، بكون منو بكن كير ميخوام كيره مهرانو مي خوام جووووووووووووووون منم با اين حرفاش سرعتمو بيشتر كردم كه ديدم لرزيد و ارضا شد منم كه داشت ميامد گفتم كجا بريزم الهام گفت بريز تو كسم من با دو تا تلمبه پایان ابمو ريختم تو كسه الهام جونم انم با يه ناله اي گفت جوووووووووون سوختم . وقتي به خودم امدم ديدم رو الهامو كيرم تو كسشه جفتيمون از حال رفتيم . بلند شدم لباسمو پوشيدم الهام بوسيدمو رفتم طرف تعمير كارا به الهام گفتم برمي گردم …. من رفتم بالا پيش تعميركارا و موندم تا كارشو تموم بشه . خونه هم يه سر رفتم به هانيه گفم مي رم بيرون و بر مي گردم لباسامو عوض كردم و كارگرا رو هم فرستادم و رفتم در خونه الهام اينا در زدم . الهام آمد ديد منم درو باز كرد رفتم تو . لباسشو عوض كرد بود يه دامن مي نيژوپ مشكي كه من عاشقش بودم با يه تاپ صورتي بسيدمشو رفتم رو مبل نشستم . الهام با سيني شربت آمد سيني گذاشت رو ميز نشست رو پام و از سكسي كه داشتيم تشكر كرد و گفت چند وقت به فكر سكس با تو بودم مهران ولي نمي دونستم چ طوري بگم از اون طرف هم سعيد سكس سردي داره و هيچ وقت خونه نيست . بعد يكم صحبت و لب گرفتن الهام گفت مهران جوووون ، گفتم جان ، گفت من سير نشدم ، من گفتم از چي سكس ؟ گفت نه از خوردن كير كلفتت ؟ و اينو با يه اشوه گفت كه مهران كوچيكه درجا پريد بيرون منم گفتم مال خودتو هر وقت دوست داشتي بخورش . اونم معطل نكرد نشست زير پام زيپ شلوارمو باز كرد كيرمو در آورد و مثل گرسنه ها شروع كرد به خوردن . وووووووووووواي داشتممي مي مردم خيلي باهال و حرفه اي ساك ميزد ، نوكش ميك مي زد و يباره تا ته مي كرد تو حلقش و در مي آورد و از زير تخمام تا نوكشو مي ليسيد . ديگه داشتم ديونه ميشدم كمي كه خورد تاپشو داد بالا و كيرمو گذاشت لاي سينه هاشو شروع كرد به بالا پايين كردن و ليسيدن كيرم . لابه لاش هم كيرمو مي كرد تو دهنشووو يه ميك محكم مي زد . ديگه داشت ابم مي آمد بهش گفتم ديدم توجهي نميكنه با سرعت بيشتر ساك ميزنه منم ديگه هيچي نگفتم و آبمو با فشار تو دهنش خالي كردم كه از م كنار دهنش ريخت رو سينه هاش و همينطور ميك ميزد . بعد همه رو خورد و به سينه هاش ماليد تشكر كرد رفت دستشويي منم خودمو جمع كردم تا الهام آمد . نشسته بود رو پامو كيرمو از رو شلوار مي ماليد و قربون صدقش مي رفت . هي ميگفت كوفتت بشه هانيه كه هميشه اين پيشتت ، هميشه تو كوسته و از اين حرفا . منم گفتم تو هم ر موقع خواستي مي توني صاحبش بشي فقط لازم اشاره كني . اون روز گذشت من هر چند وقت يه بار از فرصت استفاده مي كردمو مي رفتم پيش الهام و يه دلي از كس در مي آوردم . يه بار هم بالا پشت بوم داشت لباس پهن مي كرد رفتم سراغش همونجا يه ساك اساسي برام زد و ابمو همشو خورد . دختر هاي بود تا اينكه از زبونش كشيدم كه اهل لز هم هستو با چند نفر كه بعدا زمينه سكس با اونا هم برام فراهم شد رابطه داره . بعد چند وقت از رابطه من ما الهام مي گذشت يه روز تو شركت بودم كه زنگ زد و بعد احوال پرسي دلقك بازي گفت فردا ساعت 10 صبح مي آي خونمون چون كليد هم داشتم گفت يواشكي مي آي كه مهمون دارم مي خوام قافلگيرش كنيم و با هم حال كنيم . منم خوشحال قبول كردمو تا صبح خوابم نبرد و تو فكر بودم كه كي مي تونه باشه كه با الهام در رابطه و فردا ممكنه چه اتفاقي بيافته … روز موعود ساعت 7 بيدار شودمو رفتم حموم و يه صفايي دادم و يه صبحانه توپ خورم . هانيه خواب بود رفتم بوسيدمشو گفتم چيزي نمي خواي كه گفت نهار ساناز خواهرش مياد زودتر بيام كه نهار با هم باشيم . رفتم بيرون و يه سري كارامو انجام دادمو ساعت 955 رسيدم دمه خونه رفتم يه كوچه بالاتر ماشين و پارك كردم زنگ زدم خونمون ديدم هنوز هانيه خوابه و مطمئن شدم رفتم تو ساختمون و در خونه الهام اينا رو باز كردم اروم رفتم تو . در و بستم و رفتم تو حال ديدم در اتاق بسته و طبق قرارمون لخت كردمو رفتم پشت در وايساتدم . آروم در اتقاق و باز كردم سرمو بردم داخل يه يه هو كيرم راست كرد . الهام با يه دختر ديگه كه صورتش معلوم نبود به حالت 69 خوابيده بودنو داشتن كسه همديگرو مي خوردن و آه و اوه اتاق و برداشته بود . سر الهام به سمت درب بود و منو ديد يه چشمكي زد و گفت عزيزم دوست داري الان يه كير كلفت بره تو كونت و پاره كنه و جرت بده كه اون دختره با صداي ناله گفت آره مي خوام مي خوام . صداش آشنا بود دوباره الهام پرسيد كه دوست داري كير كي باشه كه يه آن حرفي شنيدم كه داشتم شاخ درميآوردم اون گفت مهران كير مهران جونمو مي خوام كه تازه دوزاريم افتاد و صداشو شناختم . اون دختر زيبا با اون كون گنده و سفيد و خوش تراشش كسي نبود به جز خواهر خانمم ساناز ( بعدا فهميدم كه اين دو تا با هم همكلاسي بودنو از دبيرستان با هم لز داشتن ) ديگه نتونستم طاقت بيارم و تو شك بودم كه الهام از رو ساناز بلند شد و اون چشاشو باز كرد و منو لخت جلوش ديد . اونم شكه شد بودو هيچ عكس العملي از خودش نشون نداد و الهام سكوتو شكست و گفت بيا عزيزم مگه كير مهران و نمي خواستي اينم كير و پريد كيرمو گرفت و كشوند طرف خودش . و كيرمو كرد تو دهنشو شروع كرد به ساك زدن ، ساناز بلند شد و گفت خيلي بي شعوري الهام نقشه كشيدي كه آبروي منو ببري و جلو مهران منو ضايع كني . الهام كيرمو درآورد و گفت من با مهران رابطه دارم و تو هم نياز داري و دنبالش بودي چندبار به من گفتي دلم مي خواد يه پسر كير لفت منو بكنه ولي از آبروت مي ترسيدي حالا كي بهتر از مهران كه دامادتونه و مورد اطمينان . تو اين لحظه منم يخم باز شد و گفتم اره سااز جوووون بيا منم مثل يه دوست پسر برات چه فرقي مي كنه فقط من به تو نزديك ترم و قابل اعتماد . ديدم آروم شد . من رفتم كنار دراز كشيدمو دستمو گذاشتم رو سينه هاشو اول يه كم سرد بود و لي بعد كه يكم ماليدم لبشو آورد جلو شروع كرديم به خوردن ، الهام هم كيرمو گرفت كرد تو دهنشو شروع كرد به ساك زدن و با ولع مي خورد . ساناز هم از من جدا شد و رفت طرف كيرمو دستش گرفت و بعد يه برانداز كوتاه كرد تو دهنش ( اينم بگم كه ساناز يه دختر ناز و تپل و سكسي بود بدتر از هانيه كه هميشه آزاد مي پوشيد و تو خونه ما كه راحت بود ولي تا حالا به چشم سكس بهش نگاه نكرده بودم ) ادامه…

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *