سلامهمین حالا بگم این داستان پر از غلط غولوطس در ضمن با لهجه خودمم مینویسم همینس که هستوی اردیبهشت 91 بود…خب دادا ما رفتبم کلاسی زبان جلسه ای اول بود و دیدیم ای دادی بیداد همه حرفه ای اند و ما فقط انگاری هوچی بلد نیسیماستادمون که خانوم بود بهم خوشامد گفت و همه هم سلام کردند یه چیزایم اینگیلیسی گفت منم گفتم yesخسته نباشمخلاصه ما نیشسیم قاطی دخترا و شوروع کردیم چرت و پرت بگیمراسی من فرید 25 سالمس و لیسانسی حقوق از دانشگاهی پیامی زور دارم در ضمن که که تو این لیسانس که 13 ترم طول کشیدخب جلسه اول ما فقط گوش میدادیم و هیچی حالیمون نبود انقذه از این زبان بدم میاد که نگو ولی چون واسه ارشد علومی سیاسی میخونم واجبس که بلد بشمتازه یه پیرمردی نفهم هم نیشسه بود بغلی ما و هی از من سوال میکرد و اعصابی ما را ریخته بود بهم میخواستم لهش کونم yes va no را بلد نبود اومده بود مکالمه ی زبوندادا میگفتم از بس این پیرمرده ضر میزد هیچی از درس نفهمیدم آخری جلسه استاد سوال پرسید و من و همین پیرمرده همه را اشتبا گفتیماستادمونم از اون کار درستا بود یک چیزی بود لامسب یه 30 سالیش میشد وقتی دید هیچی نیمیدونم گفت اینقد ضعیفی اگه لیسانس نداری منم گفتم کمالی هم نشین درم اثر کردس پیرمرده را میگی انگار میخواست منو بخوره همه پکیدن از خندهاستاد گفت باید برا شما دو نفر یه جلسه اضطراری بذارم تا به باقیه بچا برسید گفتم یا عمر دوباره میباس پیشی این باباجون بیشینم کلاس شلوغ بود و کچلم کرد وای به اینکه تنها باشیم..زمانی جلسه را گفت و یه دو تا کتاب بهم داد و رفتیمجلسه ای بعد که رفتم سری کلاس پیرمرده نیومده بود راننده آژانس بود استاد زنگش زد پیرمرده گفت دارم میاما مسافرما خالی میکونمو میامیه نیم ساعتی با استاد تنها بودم که همه قضیه ها زیری سری این نیم ساعتساستاد شروع کرد باهام کار کونه یه یه ربعی گذشت کله منو خورد چیز کو نیمیفهمیدم هی میگفتم yes بعد گفت کتابا که دادم مطالعه کردی گفتم نه گفت پس چرا میای کلاس؟ البته انگلیسی میگفت ما هم ته اونجا یه چیزایی حالیمون میشد یعنی سری عمر لیسانس داشتیم اما قربونی نفهمیدن… هر 5 تا کلمه یکیشو میفهمیدم … منم پاسخی سوالش گفتم nice to mt u یعنی از دیدارت خوشبختم(یه جوراییی ..یدم) استاده یه خنده ای کرد که نگو بعد شروع کرد به زبونی خودمون حرف بزنه بهش گفتم استاد این زبونسا چی چی هی پشتی سری هم میگفتی(فش ندیدا تعریف نباشه خیلی قشنگم ممد گلزار سگی کی باشه)از لهجم خوشش اومده بود10 دیقه ی آخر اسش دیگه زبان منی چند از شغلم و اینا میپرسید …. بچا یه چیزی گفت که داغونم کردگفتازدواج کردی تو دلم یهو گفتم آخ ننه کوجای که بچت به گا رفتگفتم نه خوشبختانه نه من خر شدم و نه هنوز خری پیدا نشده باهام ازدواج کنه…پکید از خنده ولی خیلی مودبانه میخندید حالما بهم میزد (نگید زود خودمونی شدید نه دادا ولی حالی حرف زدنم اینطوری بود دیگه… تخیلاتی ذهنمم نیست شاید یخته نمکشا زیاد کونم ولی همینس که میگم)بعد گفتم شما چطور؟……..اوجی هیجان بود فقط علامتی میتی کامان را کم داشتمیکم صبر کرد و گفت ازدواج کرده بودم ولی به دلایلی فعلا تنهام گفتم یعنی چی؟گفت طلاق بهش گفتم ناراحتم کردید(ضر میزنما کیف کردم تو دلم گفتم آخ جون تازه از اینجا بهش نظر پیدا کردم چون قبلش فکر میکردم متاهلس و گناهه خیلی خیلی سنگینیه با خانم مردم رابطه داشتن…آره اینا را هم سرم میشه)جونم براتون بگد اومدیم داغ بشیم که…اه اه اه حالم بهم خورد پیرمرده اومد تو اتاق و گفت hello گفتم نیشو ببند پیری البته تو دلم گفتمکلاس که تموم شد یه پیام واسه استاد دادم (چون کلاس خصوصی بود استاد شماره ی همه را داشت و با پیام زمان جلسه را اعلام میکرد) براش نوشتموقتی چترت خداست بگذار بارانه سرنوشت هر چه میخواهد ببارد. نوشت ممنونمنم رو دست وا افتادم و روزی یه پیام واسش میدادم و هی الک الکی ازش سوال میپرسیدم تا اینکه اوردمش تو راه البته اونم دوس میداش ولی چون ازم بزرگتر بود یخته حیا میکرددیگه لحظه شماری میکردم برا کلاساش عاشقی زبان شده بودم اونم چه عاشقی ohh yesتا اینکه یه بار با ماشین رسوندمش نزدیکی خونشون و بدو بدو مبارک بادا….. محبتم را بهش ابراز کردمبگذریم انقذه براش کارتی شارژحروم کردم که نگو ای داد بیداد پولی بی زبون را هی میریختم تو گوشیم(استادم طبقه ی بالای منزل پدرش نشسته بود)یه روز زنگم زد و دیدم یه جوراییس گفتم چته؟(چتونه) گفت خیلی افسردم فهمیدم میخواد من را خر کونه تو دلم گفتم خودتی…… بهش گفتم ناراحت باشی منم غصه دار میشم….. البته 2 ماهی از دوستیمون میگذشت…. خلاصه خر شدم ورفتم خونشون هم از این کارا بدم میومد هم اگه لامسب این دل میذاش پاک باشیممن فقط واسه دوستی میخواستمش ولی… خلاصه نشستیم رو زمین روبه رو تلوزیون و زدم فوتبال سپاهانا ببینم مرتیکه ها فیلم گذاشته بودن بعد از کلی تعارف واسم انواعی میوه جاتی را که تو عمرم یه جا ندیده بودم آورد فهمیدم میخواد خرم کنه البته از قبل خر شده بودم که اومدم خونشیکم باهام حرف زد ولی اینقدر استرس داشتم و میترسیدم که قاط زده بودم یکم که بهم نزدیکتر شد بهش یه حرفی زدم که تعجب کرد گفتم رساله داری؟توش موند… رفت آورد بازش کردم و بهش گفتم اینجا را بخون 2زاریش افتاد خوند منم گفتمقبلتحداقلش اینجوری جلو خدا آبروم نیمیرفتعجب چیزی شده بود کلی خرجی آرایشش شده بود خلاصه گولمون زد و چسبید بهم منم اصلا جرات تکون خوردن نداشتم بسوزد پدری لب…….. یه لب ازم گرفت و ول شد تو دلم منم امونش ندادما شروع کردم ازش لب گرفتن که خاک تو سری بی جنبم شلوارم خیسید … آی بهم خندید خلاصه لختمون کرد ولی هنوزم میترسیدم نمیدونستم چم شدس یه کهنه داد بهم خودمو پاک کردم و خودشم لخت شد و خوابید روم گفت میای رو تخت گفتم همینجا خبس(تو دلم گفتم بتمرگ) خلاصه اول من رفتم سراغی ممه اونم بعدش رفت سراغی لولو و رسیدم به یه دوراهی و یه میدون …حالم از ساک بهم میخورد برا همین زود پارکش کردم تو میدونش یک جیغی زد که نگو ولی مثلی میدونی عربستان بود انقذه داغ بود که نگو خلاصه نسلم را در آورد از ساعتی 6 بعد از ظهر که رفتم اونجا مثلی این ندید بدیدا تا ساعتی 11 داشت باهام حال میکرد هی میگفت عزیزم منم میخواستم از این کلمه بالا بیارمالبته یه دفعه هم از پشت کارش را گرفتم زبون بسته خون گریه زاری میکرد اما جاتون خالی خیلی حال داد ولی وجدانم ناراحت بود….هی به خودم میگفتم احمق آبت کمس نوند کمس چدس؟ پس فردا اگه رییس جمهور بشی که به گا میری دادا… چرا میزنید حالا رییس جمهور نه وزیری معاونی نماینده ای … آبدارچی ای چیزی که میشم……از ان جا که اومدم بیرون تازه فهمیدم چه گهی خوردم و باور کنید بدبختب پشتی بد بختی داره برام میبارد… ریدم به زبان و هر چی کلاسی زبونساز همون روزم دیگه کلاس نرفتم و رابطمو باهاش تموم کردماما بچا بپایید مثی من گول نخورید درسته اولش من شروع کردم ولی اون لامسب ول بچه کونی ما نبود جانه خودم راستشو گفتم هر روز هم به خودم لعن میفرستمممنون که خوندیداینم واسه اونایی که فحش میدنتف آینه……..نوشته فرید
0 views
Date: November 25, 2018