من فرهاد هستم والان 17 سالمه خاطره ای رو كه می خوام واستون بگم خاطره من و خالمه كه دو سال پیش اتفاق افتاده یعنی زمانی كه من تازه 15 سالم شده بود و خالم كه اون موقع 24 سالش بود و یك سالی می شد كه شوهرش گذاشته بود و رفته بود و معلوم نبود كجا رفته هنوز هم پیداش نشده و یه پسر 6 ساله به اسم رامین داشت . مادرم هم وقتی كه من بچه بودم رفته بود آمریكا . و من با پدرم و خواهر دوقلوم بهنوش زندگی می كردیم . اسم خالم ناهید و یك خانم چادری تو دل برو كه از خوشگلی آدم یاد خانم مجری های جوان و خوشگل تلوزیون می افته. یك روز مدرسه ما به علت تعمیرات تعطیل بود و من مونده بودم خونه تنها . منم فوری از خدا خواسته فوری رفتم فیلم زندان زنان رو با دو سه تا فیلم سوپر گرفتم و اوردم كه نگاه كنم . شلوارمو درآوردم زیرش یه شورت سفید چسبون پوشیده بودم و با همون حال و یه زیر پیرهن نشستم جلو كامپیوتر كه زندان زنان رو نگاه كنم . فیلم داستان چند تا دختر بود كه تو تركیه بهشون تهمت قاچاق مواد مخدر زده بودن و انداخته بودنشون تو زندون و هربار به یه بهونه مثل جستجوی بدنی لختشون می كردن . یكی از دخترا خیلی از بقیه خوشگلتر بود . فیلم رسیده بود به اونجایی كه رییس زندان دختره رو برد تو دفتر خودش و خمش كرد رو میز و دامنشو زد بالاو دست انداخت شورت دختره رو از لای كونش گرفت و شورتشو كند و شروع كرد به گاییدن دختر تو همین حال بودم كه دیدم در می زنن . به شانس و اقبالم یه لعنتی فرستادم و رفتم دم در در رو كه باز كردم دیدم خاله ناهید با پسرش رامین جلو در وایسادن . خالم بادیدن من لبخندی زد و اومد تو صورتمو بوسید و بغلم كرد . منم كه از دیدن خاله خوشگلم خوشحال شده بودم دعوتش كردم اومدن تو و تو حال نشستن بعد به خالم گفتم خاله یه دقیقه صبر كن من برم شلوار بپوشم بیام كه خالم گفت نمی خواد فرهاد جون بیا بشین و منم از خدا خواسته رفتم كنار خالم نشستم . به خالم گفتم خاله این ورا خالمم گفت هیچی رامین سال دیگه می ره مدرسه گفتم دیگه وقتشه مسلمون بشه اوردمش محل شما ببرم مسلمونش كنم. منم با تعجب پرسیدم ا خاله مگه رامین مسلمون نیست. خالمم كه فهمید منظورشو نفهمیدم خنده ای كرد و گفت نه خاله می خوام رامین ببرم ختنه اش كنم. می خوام ببرمش پیش همون دكتری كه تو رو ختنه كرد.منم كه اینو شنیدم یه ذره از خجالت قرمز شدم. بعدش خالم در حالی كه با پاهام بازی می كردیه دفعه شورتمو یه ذره بالا زد وقتی دید كش شورت رو رونم جا انداخته بهم گفت خاله چراانقدر شورت تنگ می پوشی بیضه هات درد نمی گیرن بعدش بدون اینكه منتظر جواب بشه گفت بلند شو وایسا جلوم ببینم خاله منم همین كارو كردم . خالم هم دوطرف شورتمو گرفت و شورتمو كشید پایین تا سر زانوهام و سر كیرمو كه حالا یه خورده دراز شده بود رو گرفت دستش بعد در حالیكه یه كم از بزرگی كیرم تعجب كرده بودبا خنده قشنگی گفت فرهاد خاله چقدر بزرگه البته تعجبی هم نداره نوزاد هم كه بودی دودولت از نوزادهای دیگه بزرگتر بودتوهم همسن حالای رامین من بودی وقتی ختنه كردیمت ولی خدا پدرشو بیامرزه چه خوب ختنه كرده ولی خاله حالا دیگه بزرگ شدی باید موهاشو بزنی بیا بریم حموم بهت یاد بدم منم ازخدا خواسته دنبالش رفتم حموم. هنوز صحنه لخت شدنش یادمه پیرهن سفیدشو كه دراورد زیرشیه سوتین سفید پوشیده بود كرستشو كه دراورد پستونای سفید و شیپوریش كه به شكل مخروط بودن و زیاد هم بزرگ نبودن افتادن بیرون . دامنشو كه دراورد دیدم یه شورت مشكی طوری با رنگ های قشنگی به لطافت بال سنجاقك كه فقط جلوشو می پوشوند و كنارش هیچی نبود پوشیده خیلی زود اونو هم دراوردرو كسش یه كم موداشت ولی انقدر لبه های كسش به هم كیپ چسبیده بودن كه انگار كس یه دختر 14 ساله است و هیچوقت نزاییده كس بهنوش كه هنوز یه دختر باكره بود و من گاهی تو خواب سراغش می رفتم و دامنشو بالا میزدم و شورتشو پایین می كشیدم و كسشو می دیدم به این باحالی نبود. خلاصه خالم بعداز اینكه من و خودشو شست واجبین درست كرد وبه كس خودش و به كیر من زدو كس خودش و كیر منو حسابی تمیز كرد. از حموم كه بیرون اومدیم وقتی اون لباساشو می پوشید من اعصابم خورد بود كه چرا نتونستم بكنمش. بعد یه دفعه خالم گفت خاله وقتی من اومدم داشتی شیطونی می كردی . گفتم چطور. گفتش اخه كیرت سیخ شده بود منم از فرصت استفاده كردم و بهش گفتم اره داشتم فیلم سوپر می دیدم اونم گفت ای شیطون بیا بریم منم ببینم چی داری منم بردمش وهرچی فیلم داشتم بهش نشون دادم اونقدر حشری شده بود كه با یه تكون خوابوندمشو لباساشو فوری دراوردم و خودم هم شورتمو دراوردم و خوابیدم روش كیرمو توكسش گذاشتم و فرو كردم انقدر تنگ بود كه به اسونی تو نمی رفت مجبور شدم پاهاشو بالا بگیرم واز هم وا كنم نمی دونید چقدر خالم اون موقع قشنگ شده بود درست مثل اهویی كه شكار شده و حالا هم لنگاش رو هواست خلاصه حسابی خالمو كردم و بعد از اینكه حسابی پستوناشو خوردم ابمو رو شیكمش خالی كردم . بعد از اینكه كارمون تموم شد دوتایی دوباره رفتیم حموم . این بود ماجرای سكس من و خالم
0 views
Date: November 25, 2018