هووویییی…عمووووو حواست کجااااسسسس…خب مرگ موش بخور چرا مارو میخای بیچاره کنی…صدای راننده من و به خودم آورد.اصلن چشمام جایی رو نمیدید انگار نه انگار که وسط خیابونم ..ماشینا دونه دونه رد میشدن و بوق و بد بیراه ..جووون چه پسریییییی عاشقییی؟؟ پدر بیخییییاااللل..دختری که تو 206 نشسته بود اینو گفت…واقعا من چم شده؟؟ مثه دیووونه ها با خودم حرف میزدم …چه اتفاقی افتاده ؟؟ من که داشتم زندگیمو میکردم ..سرم تو کاره خودم بود ..حالم بد بود..خیلی …کاش .کاش یکی از همین ماشینا بهم میزد و تموم میشد.مثل فیلمی که انتظار نداری تموم شه اما تیتراژه پایانیش ته دلتو خالی می کنه و بهت میگه تمومه …صدای زنگ گوشیم منو به خودم آورد ..مامان بود .نمی خاستم جواب بدم اما یک لحظه فکره دلشو کردم که چقدر میتونه نگران باشه ..شاید هرکس دیگه بود بی اعتنا قطع میکردم ..پاهام دیگه جون نداشت. لبه جدول نشستم و گوشیو جواب دادم آرمان..آرمان .. نفهم کدوم گوری رفتی باز..چیزی نگفتمصداش نگران تر شد_میخای منو بکشی آره؟؟_مامان.._بی مادر بشیییی..کجایی توو؟؟_میام.. میخام نیاااای..چرا مثه سکته کرده ها حرف میزنیی؟؟داشتم خفه میشدم ..صدام در نمیومد.. چرا حرف نمیزنی؟؟..اومدم یه چی بگم که قطع شد .. به گوشی نگاه کردم ..ازین بهتر نمی شد.شارژه باطریم تموم شده بود . یه خنده تلخ تر از زهر واسه این روزگاره بی رهم رو به آسمون ابری و ادامه راه… جوون تر که بودم..یکی عاشفم بود منو که نمیدید..دلش میگرفت زود می گفت خیلی وقته..دلم پا به پاته می گقت هرجا باشی..نگاهم به راتهه منم بچه بودم ..دلم پر پرش شد بهش اینو گفتم..اونم باورش شد…صدای آهنگ ماشینی که تو ترافیک بود منو به اون روزا برد..روزای شیرین آشنایی من با سیمین… وووووییییی چه بوویی ..رفتی خونه یراس میپری تو حموما.. چشم خاله جان..چشم..توقع داری بعده 3 ساعت سگدو زدن تو این گرما و تمرین کردن بووی گل بدم؟؟ به هر حال باید بریاوه اوه..لبمو گاز گرفتم با تو بودما حواست کجاس؟؟متوجه نگاهم شد که به کناره خیابون دوخته بودم.. خاک تو سرت کنن..ازین سن شروع کنی دیگه بزرگ بشی چی میشی..با تواماپای کشیده..پوست صاف و سولار کرده..باسن گرد و خوشگل .. سینه هاشم که دیگه نگم بهتره..بهش چشم دوخته بودم که هیوندای کوپه بلندش کرد..سرمو یه تکون دادم و رو به خالم کردم و به شوخی گفتم تو چیزی گفتی؟؟ با خنده گفت زهره ماررسیدیم خونه طبق فرمایش خاله جان یکراست رفتم تو حموم . یه نگاه به رفیق بی کلک اژدر انداختم و دوش و باز کردم . واسه پسر16 ساله معمولی بود..نه زیاد بزرگ .. نه زیاد کوچیک.. مادر خاله کجاس؟ وقته دکتر داشت رفتگوشیم و نگاه کردم دو تا میسکال داشتم با یدونه اس ام اس..سحر بود.اس ام اس رو که باز کردم خشکم زد . دوسش داشتم اما معمولی..وابستش بودم اما دلبسته نه که خداحافظ واسه همیشش بخاد از خود بیخودم کنه اما چون تجروبه اول بود ناراحتم کرد و از رو لج نوشتم به تخم چپ اسب حضرت عباس و خداحافظ تا وجوده کره خاکی و گوشیو پرت کردم یه گوشه.. صحنه لبی که ازش گرفتم اومد تو ذهنم..واااییییی بدنت چقدر داغهه..آرمان نکن یکی رد میشه میبینه گفتم نترس از پشت این درختا چیزی معلوم نیس..چشماش رفت و لباشو به لبم چسبوند..تجربه اولمون بود جفتمون زیاد بلد نبودیم..یکم لباشو خوردم و اونم زبونمو میمکید..چیزی نگذشته بود که خودشو ازم جدا کرد و گفت دیرم شده باید زود برم منم با اینکه دوس نداشتم اما قبول کردم…یه خنده تلخ تر از زهر واسه روزگاره نامرد رو به گوشیم و …نوره تبلیغات ساندویچ فروشی توجهم رو جلب کرد و یادم افتاد که چقدر گرسنه ام..نزدیکای غروب بود..رفتم داخل ساندویچی و نزدیک ترین صندلی واسه یه میز دو نفره بود..یه مکث..یه خنده تلخ تر از زهر به این روزگاره بی وفا رو به صندلیه خالی…یه نگاه به منو کردم..چشمم به همبرگر ذغالی افتاد…وااااای سیمین ..تو چه کردی با من…خودمو خشک کردم و لپ تاپ و برداشتم روشن کردم .واسه وقت گذرونی رفتم تو یه چتروم ..با دخترای زیادی حرف میزدم.همینطوری الکی..لاس خشکه. یه اسم خورد به چشمم کرمم گل کرد بهش پیام بدم.. سلام..خوبید؟ درود..ممنون شما خوبی؟تعجب کردم که انقدر مودبانه جواب داد مرسی..آرمان.. 16 .. کرج..شما؟ سیمین..22..کرج خوشبختم منم..اختلاف زیادیه واسه آشنایی بستگی داره آشنایی تا چه حدی باشهتعجب کرده بود از جوابم ( خودش بعده ها برام توضیح داد ) چون کمتر پسری هست که واسه دوستی پیام نده به یه دختر و هدفش فقط آشنایی باشه خب بله..اینم حرفیههمین رفتاره من که با بقیه تفاوت داشت باعث شد تا بیشتر با هم حرف بزنیم و آشنا بشیم…بعد از 1 ساعت حرف زدن راجب رشته و کار و بار و هدف های آینده و اینجور حرفا قرار شد فردا شبش ساعت 10 اونجا باشیم تا با هم حرف بزنیم…دلم واسه اژدر سوخت مدتی بود ساکت نشسته بود. یه فیلم سکسیHD گذاشتم . حرکاتشون واسم جدید بود مرده دختره رو اول بقل کرد همزمان که داشت لب میگرفت پاهای دختره رو از زمین جدا کرد و با دو دستاش گرفته بود ..لباشونم تو هم..دختره خیلی سفید بود و سکسی سینه هاشم که مثله نارگیل بود..با چشمای آبی..پسره قدش تقریبن بلند بود..پوستش سبزه و بدنشم عضلانی بود.. همینطوری که دختره رو بقل کرده بود کیرشو در آورد و از پایین خشک خشک کرد تو کس دختره که یهو دختره لامسب جیغ زداژدر و ترسوند..دیگه یکم نوازشش کردم تا آروم شد..پسره همینطور دختره رو با دستاش بالا پایین میکرد و دختره آه و ناله میکرد و سینه هاشو میمالید… آقا..آقا..با شما هستم به یه جا خیره شده بودم غذاتونو سفارش نمیدید؟؟به خودم اومدم و تو دلم گفتم لعنتی..دست کشیدم توی موهام عذر میخام..یه برگر ذغالی لطف کنیدبا حالت تعجب نگام کرد چشم براتون حاضر میکنمصدای پاشنه کفش باعث شد سرم رو به سمتش برگردونم ..یه دختر با رونای کلفت و یه مانتوی کوتاه که دکمه هاش رو قسمت سینش به زور بهم رسیده بود..با آرایشی غلیظ خرامان خرامان اومد و میز بقلی رو به روی یه مرده نشست که معلوم بود منتظرشه. دیگه ضایع بود نگاش کنم..اشوه های دختره منو یاده دختره تو فیلم انداخت که داشت بالا پایین میرفت و به خودش میپیچید..منم داشتم جق میزدم که آبم اومد و یکمش ریخت رو کیبرد..همین که نفس نفس میزدم..دختره هم تو فیلم یه لرزش کوچیک کرد و ارضا شد…یه خنده تلخ تر از زهر به این روزگار کثیف روبه کیبرده نجس شده …حسی بود که همیشه بعده جق به سراغم میومد. خودم نفهمیدم چطور خابم برد…_ بفرمایید جناب اینم سفارشتونتشکر کردم و از گشنگی نفهمیدم چطوری خوردم غذامو..خنده های میز بقلی حرسمو داشت در میاورد به همین خاطر سریع پاشدم و از مغازه خارج شدم..هوا دیگه کاملن تاریک شده بود و یکمی هم سرد.راننده ای که داشت پول سیگارشو حساب میکرد با دکه یه کناره خیابون یادم انداخت که پول ساندویچ رو حساب نکردم خیلی دور شده بودم اما بهر حال وجدانم قبول نمیکرد. به همین خاطر همه راه رو برگشتم و با کلی عذر خاهی پول غذا رو حساب کردم…ادامه دارد……………..دوستان عزیز اولین بارم هست که داستان مینویسم . دوست دارم با انتقاداتون راهنماییم کنید تا برای قسمتای بعد داستان ایرادات رو بر طرف کنم . تا جایی هم که تونستم پارسی نوشتمنوشته آرمان
0 views
Date: November 25, 2018