سلام اسم من غلامه و 30 سال سن دارم چند وقت طول کشید تا به خودم به قبولونم این داستان رو بنویسم. البته داستان نیست واقعیته شاید تلخ باشه ولی مساله اینه که اتفاق افتاده. داستان مربوط میشه به خواهر خانمم مهری. اون چند سالی از من بزرگتره و 2 تا هم بچه داره رابطم هم با شوهرش خیلی خوبه ولی از روز اولی که با خانمم نامزد بودم نمیدونم چرا یه جور دیگه به اون علاقه داشتم. البته مهری هیکل زیاد خاصی نداشت شاید هم از نظر خیلی ها معمولی بود ولی برای من فرق داشت. قدش تقریبا 165 ، اندام نسبتاٌ تو پر سینه های نسبتاً بزرگ و باسن نسبتاً زیبا (از نظر من عالی) رابطه خوبی با هم داشتیم. به عنوان شوهر خواهرش همیشه بهم احترام میذاشت و هوامو داشت. بارها موقعی که داشتم خانم خودمو میکردم همش مهری رو تو ذهنم مجسم میکردم و همش جلو چشمام بود کم کم به این نتیجه رسیدم که دچار بیماری روانی شدم.و یواش یواش داشت از خودم بدم میومد تا اینکه یه روز که رفته بودیم خونه مهری. خانمم برای خرید میخواست بره بیرون که با اصرار بچههای مهری برای بیرون رفتن مواجه شد مهری هم بنده خدا ناچار شد با خواهرش و بچههاش بره بیرون من چون حوصله نداشتم نرفتم. و تو خونه تنها موندم شوهر مهری هم رفته بود یه شهر دیگه ماموریت. نیم ساعتی از رفتنش گذشته بود و من جلوی تلوزیون دراز کشیده بودم که یهو دیدم در واز شد و مهری با عجله اومد داخل ظاهراً چیزی جا گذاشته بود با سرعت رفت تو اتاق خوابش و وقتی داشت بر میگشت یه لحظه اومد از من خداحافظی کن که پاش پیچید و پرت شد رو زمین. من مثل فنر از جام پریدم و رفتم سمتش بنده خدا از درد اشک تو چشماش جمع شده بود و اصلاً نمیتونست روی پاش وایسه ازش اجازه گرفتم که کمکش کنم تا از جاش بلندش کنم اونم قبول کرد. دست انداختم زیر بغلش و بلندش کردم. نمیدونم چی شد وقتی بوی عطرش که با عرق زیر بغلش قاطی شده بود به دماغم خورد پایان افکار سایت داستان سکسی که راجبش داشتم از جلوی چشام رد شد. بازم نتونست درست واسه و به ناچار (از خدا خواسته) بغلش کردم. بدن نرمشو با پایان وجود حس میکردم البته یکم هم سنگین بود جوری که به سختی تا اتاق خوابش رسوندمش ولی وقتی خم شدم که بزارمش رو تختش تعادلمو از دست دادم و با هم افتادیم رو تخت تا اومدم خودمو جمو جور کنم دیدم کامل افتادم روش خیلی حول کرده بودم فکر کنم صد دفعه ازش عذر خواهی کردم اونم هر دفعه میگفت اشکال نداره . طوری نیست. هنوز پاش درد میکرد ازش پرسیدم پماد سالیسیلات تو خونه داره گفت اره و گفت زانوش بد جوری درد میکنه. رفتم پمادو اوردم و ازش خواستم تا شلوارشو تا روی زانوش بزنه بالا. البته اینو بگم مهری جلوی من حجاب نمیزد و معمولاً با بلوز آستین کوتاه و شلوار جلوم میگشت. هر کاری کرد، شلوارش از بس تنگ بود تا رو زانوش نیومد بالا بهش گفتم من میرم بیرون تا شلوارشو در بیاره و با مانتو بشینه و حتی اگه خواست خودش پمادو بزنه سر زانوش ولی گفت نه نمیتونه تنهایی این کارو بکنه و همین جور که داشت تو چشام نگاه میکرد دستش و برد زیر مانتوش و دکمه شلوارش و باز کرد و یکم باسنشو از رو تخت بلند کرد و گفته که شلوارشو بکشم پایین. اصلاً نمیتونم حال اون وقتمو توصیف کنم فکر کنم ضربان قلبم رو 10 هزار بود میخواستم از شدت اضطراب جیغ بزنم. با هر بد بختی بود شلوارشو تا زیر زانوش کشیدم پایین. خدایا باورم نمیشد پاهای گوشتی و سفیدی داشت وبخش بالای رونش رو مانتوش پوشونده بود تقریباً انگار دامن رو زانو پاش باشه. یکم پماد زدم رو زانوش و دوباره ازش اجازه گرفتم و اومد دستمو بزنم به زانوش که همون موقع موبایلش زنگ خورد. باور کن انگار 10 هزار ولت برق وصل کردن به ماتحتم. قلبم داشت وای میستاد. گوشیشو جواب داد. خانمم بود که داشت ازش میپرسید چرا نیومدی اونم داستانو براش تعریف کرد. البته تا اونجا که خورده بود زمین و بغیشو نگفت و ازش خواست که به خریدش بدون اون ادامه بده بعد از چنتا تعارف تیکه پاره کردن گوشیو قطع کرد و دوباره به من نگاه کرد. دیگه نمی تونستم وقتو تلف کنم من که لخت مهری رو تو رویاهام تصور میکردم الان پاهای نیمه برهنش در اختیار من بود و داشتم پماد مالیش میکردم. شروع کردم با آرامش پماد رو به زانوش و یکمی بالای زانوش سمت رونش مالیدن. بدنش مثل پنبه نرم بود هر دفعه که دستمو رو زانوش بالا پایین میکردم یکمی خودشو سفت میگرفت کم کم پماد تاثیر خودش کرد و پوستش شروع کرد به گرم شدن حواسم کاملاٌ به کارم جمع بود و داشتم با دقت زانوش و بالای رونشو چرب میکردم فکرکنم یه ربع ساعتی طول کشید. یه لحضه سرمو بالا کردم دیدم مهری چشماشو بسته ، سرشو یکم رو به عقب خم کرده و گوشه لبشو داره گاز میگیره. حس کردم داره لذت میبره. یکم دیگه جرات به خرج دادم و دستمو بالاتر بردم که در همین وقت چاک مانتوش باز شد و مانتوش به دو طرف رونش لیز خورد. خدایا باورم نمیشه دقیقاً تا بیخ شرتش پیدا شد یه شرت سفید نیمه توری که جلوی کسش کاملاٌ پارچهای بود و پارچه کاملاً خیس دیگه نفهمیدم دارم چیکار میکنم پماد بیشتر ی به دستم زدم و تا نزدیکای کسش دستمو روی رونش مالیدم. چند دفعه به آرومی این کارو کردم که دیدم با یه صدای خیلی ضعیفی گفت آه ه ه ه ه ه ه و کاملاً روی تخت به کمر دارز کشید.همینطور که دستمو روی رونش میکشیدم صورتمو به کسش نزدیک کردم. چه بویییییییییی خوبی میداد تو حس بوی کسش بودم که دستم تقریباٌ خورد به کسش. مهری یکم خودشو سفت کرد و با دستش دستمو عقب زد دیگه وقتش بود کارو تموم کنم دستشو سفت گرفتم و با یه حرکت از رو شرتش پایان کسشو کردم تو دهنم گفت تورو خدا اینکارو نکن آقا غلام و اومد با دستاش منو از خودش جدا کنه که کسشو گاز گرفتم. گفت آی ی ی ی ی ی و بازم خواهش کرد گفت نیمتونه تو صورت خواهرش نگاه کنه ولی دیگه کار از کار گذشته بود لبه شرتشو دادم کنار و کامل کسشو کردم تو دهنم. کسش خیس خیس بود و تا اینکارو کردم دوباره رو تخت ولو شد با پایان وجود کسشو داشتم میخوردم انقدر محکم چوچولشو مک زدم که موهامو دو دستی کشید و جیغ زد بازم ادامه دادم و با یه حرکت پاهاشو دادم بالا و کامل شورت و شلوارشو در آوردم دیگه رویام به واقعیت تبدیل شده بود. بازم پاشو باز کردم و دوباره شروع کردم به خوردن کسش از عسل هم شیرین تر بود. صدای نفساش پایان اتاق پر کرد بود و با دو دستش سرمو روی کسش فشار میداد. زبونمو مرتب میکردم تو کسش و در میووردم. دیگه بی خیال کش شدم و سرمو از روش برداشتم و جلوش وایسادم با چشمای خمارش داشت نگام میکرد به آرومی گفت کشتیییییییییم غلام. کیرمو از تو شلوارم در آوردم و آروم رفتم سمتش. دستش رو گرفتم و کشیدمش سمت خودم دیگه انگار درد زانویی وجود نداشت. سرشو آروم گرفتم و آروم کیرمو بردم سمت دهنش اونم چشاشو بست و دهنشو باز کرد. حالا داشتم از بالا نگاهش میکردم کیرمو کامل کرده بود تو دهنش و با ولع پایان میخورد همینطور که داشت کیرمو میخورد دکمههای بالای مانتوشو باز کردم و سینه هاشو از تو تاپش در آوردم. دو تا سینه تپل و قشنگ. یکم باهاشون بازی کردم و بعد زیر دهن مهری رو گرفتم و کیرمو از تو دهنش کشیدم بیرون دستمو گذاشتم رو شونش و بهش حالی کردم که رو شکم به خوابه. اونم گوش کرد و رو شکم خوابید و سرشو به یه طرف خم کردو و باز چشماشو بست از رو تختش دوتا بالش بر داشتم وهل دادم زیر شکمش تا یکم که کونش رفت بالا دوباره چاک مانتوش از رو کونش سر خورد و کونش کامل پیدا شد یه سوراخ نسبتاً تنگ که رنگش تقریباً صورتی بود. دوباره از پشت شروع کردم به خوردن کسش و زبونمو کردم توش چند دقیقهای این کارو کردم. دیگه وقتش بود کیرمو گذاشتم دم سوراخ کسش و آروم کردم داخل جوری که تقریباً تا پیش تخمام رفت داخل با پایان وجود گفت آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه . وقتی این صدا ازش در اومد اختیار خودمو از دست دادم و شروع کردم به تلبه زدن اول آروم و بعدش تند تند و محکم باور کردنش سخت بود که از کسی به این تنگی دو تا بچه اومده بود بیرون. کسش واقعاً معرکه بود، تنگ ، داغ و کاملاً خیس. ریتم تلبه زدن من همراه شده بود با صدای آه آه مهری. کونش بد جوری توجهم و جلب کرده بود. بعد از چند دقیقه کیرمو از تو کسش کشیدم بیرون و با دوتا دستم قمبلاشو از هم باز کردم و شروع کردم به خوردن سوراخ کونش. بهم گفت داری چیکار میکنی اونجا کثیفه ولی من اهمیت ندادم و نوک زبونمو کردم داخل واین کارو چند بار تکرار کردم و دیگه مهری مقاومتی نکرد حس کردم یه جورایی خوشش اومده. یکم کرم سالیسیلاتو زدم به انگشت کوچیکم و آروم کردم تو سوراخ کونش ازم خواهش کرد که این کارو نکنم ولی من توجه نکردم وادامه دادم کرم تاثیر خودشو کرد و سوراخ کونش شروع کرد به سوختن. بهم گفت چکارم کردی سوراخم داره میسوزه ازش خواسته یکم تحمل کنه و کم کم آروم شد حس کردم که یکم بی حس شده. کیرمو با آب دهنم کاملاٌ خیس کردم و سر کیرمو گذاشتم روی سوراخش تا اومدم فشار بدم خواست نذاره و برگرده که نذاشتمش . گفت من حتی به مردم هم اجازه ندادم از کون بکنتم. من بهش گفتم او شوهرت بود ولی من غلامتم و دو باره برش گردوندم و کیرمو گذاشتم رو سوراخش و فشار دادم. گفت غلام تورو خدا آروووووووووم که من سر کیرمو کردم داخل. با ناله گفت آی ی ی ی ی ی ی ی ولی خوشبختانه پماد یکم بی حسش کرده بود. فکر کنم یک دقیقه تو همون حالت نگرش داشتم. فشارمو زیاد تر کردم و 2 سانت دیگه کیرمو کردم داخل بازم ناله آرومی کرد تقریباً 10 دقیقه طول کشید و پایان کیرمو تا ته کردم تو کونش حس کردم سر کیرم به چیز داغی خورد. آروم شروع کردم به بیرون کشیدن کیرم هر سانت از کیرم که از کونش در میومد با دستش ملافه رو چنگ میزد تا نزدیک ختنه گاهم کیرمو از تو کونش کشیدم بیرون و ایندفعه با یه حرکت تا ته کردم داخل و صدای آی ی ی ی ی ی ی مهری بیشتر تحریکم کرد. چند دفعه این کارو کردم و دیگه سوراخ کون مهری کاملاً جا باز کرده بود و اون خودشو سپرده بود به من شروع کردم به آرومی تو کونش تلمبه زدن صدای آه ه ه آ ه ه ه مهری داشت دیونم میکرد. یدفعه کیرمو از تو کونش کشیدم بیرون و اونم گفت وای ی ی ی ی ی ی و گوزید. نمیودونم شاید مریض جنسی باشم ولی از شنیدن صدای گوزش دوباره تحریک شدم و این دفعه کیرمو محکم کردم تو کونش و چند بار پشت سر هم تلمبه زدم و دوباره کیرمو کشیدم بیرون و دوباره بلندتر گفت آ ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی و ایندفعه دو دفعه پشت سرهم گوزید بازم کیرمو کردم تو کونش و این دفعه تقریباً 10 دقیقه تو کونش تلمبه زدم . صدای آه آه مهری پایان اتاقو پر کرده بود دیگه آبم داشت میومد با فشار کیرمو بیشتر از هردفعه تا ته کونش فرستادم و خودمو رها کردم حس کردم 2 لیتر آب ازم رفت تا قطره آخر آبمو خالی کردم تو کونش و تو همون حالت روش دراز کشیدم. کار تموم شده بود و مهری عزیزمو کرده بودم. دیگه انگار هیچ کاره دیگه ای برای انجام دادن توی دنیا نداشتم. خودم یکم جمو جور کردم و کیرم که تقریباً شل شده بود رو از تو کون مهری در اوردم تو همین لحظه بازم مهری گوزید و این دفعه یکم از آبم از کونش اومد بیرون. درست حس کرده بودم یکم از عن مهری چسبیده بود سر کیرم اینم بخاطر اون بود که تا ته کیرمو کرده بودم داخل ولی به هیچ وجه ناراحت نشدم و با دستمال پاکش کردم و بعد هم کون مهری رو پاک کردم و دو تا قمبلاشو بوسیدم. برش گردوندم و تو صورتش نگاه کردم تو چشماش یکم اشک بود بغلش کردم و شروع کردم به خوردن لباش اونم با من همراهی کرد بعد از چند دقیقه لبمو از رو لبش برداشتم. و تو چشماش نگاه کردم گفت غلام بهم قول بده این دفعه اول و آخر بود. من فقط خندیدم چون میدونستم این فقط شروع کار بود…………نوشته غلام
0 views
Date: November 25, 2018