سلام اسمم فرشید این داستان که میخوام بگم مربوط میشه به سکس من وخواهرم و دوست خواهرم که کاملا واقعی هست.از خودم بگم که 22 سالمه و درشت هیکلم و یه خواهر دارم که دانشجوی اصفهان.اونجا با یه دختری که اونم مثل ما اهل تهران با خواهرم یه خونه گرفتن و دو نفری زندگی میکنن. پدر منم چون آدم بسیار حساسیه هر چند وقت میرفت اصفهان یه سری به خواهرم میزد و میومد اینبار به من گفت من از راه اصفهان خسته شدم یه بلیط بگیر برو هم به خواهرت یه سری بزن و هم خودت حال و هوات عوض بشه. منم برناممو چیدم و براه افتادم یه اتوبوس شب رو سوار شدم و ساعت 5 صبح رسیدم اصفهان. خواهرم از قبل در جریان بود که کی میرسم بهم زنگ زد راهنماییم کرد که از کجا برم رفتم بالاخره رسیدم دم خونه ساعت دیگه داشت 6 میشد.زنگ زدم بهش درو باز کرد رفتم بالا ماچو بوسه کردیم دیدم حاضر و آمادس گفتم مگه کلاس داری گفت اره تو برو بخواب منم 7 میرم.یه خونه نقلی کوچیک بود با یه اتاق کوچیک خواهرم گفت برو تو اتاق سر جای من بخواب.خواهرم اومد تو تاریکی اتاق منو برد سر جاش گرفتم خوابیدم.یه دو ساعتی خواب بودم که از خواب پاشدم یه خورده چشمامو مالیدم که نگامو چرخوندم دیدم یه خانومیدرشت هیکل اونطرف اتاق خوابیده .پشتش به منه قمبل کرده و یه کون مشتی هم داره.حشری شدم ولی هیچ فکری به جز اینکه بعدا یه جغ به عشق این خانوم بزنم به ذهنم نرسید. گرفتم خوابیدم دوباره و اینبار که از خواب پاشدم خبری از این خانوم نبود.پا شدم از اتاق بیرون رفتم که برم دستشویی چشمم به یه خانم حدود 32 الی 35 سال افتاد سلام کردم گفت سلام آقا فرشید برادر شیلا جون خودمون. گفتم شما هم هم خونه خواهرمید دیگه؟گفت آره اسمم شبنم. البته یه چیز یادم رفت بگم خواهر منم سنش بالاس از بس که شوهر نکرد دیر رفت دانشگاه. حدود 30 سالشه. رفته بود یکی لنگه خودش ترشیده پیدا کرده بود هم خونه شده بودن. گفتم دستشوییتون کجاس دارم میترکم. یه نیشخند زد نشونم داد رفتم اومدم بیرون تازه متوجه تیپ شبنم خانوم شدم که یه شلوار تنگ چسبون پوشیده بود با یه پیرهن مردونه که سوتین هم نبسته بود قشنگ معلوم بود.شلوارشم از بس تنگ بود اگه پیرهنش بلند نبود میتونستم خط کس و کونشو ببینم.یه مکثی به هیکلش کردم داشتم براندازش میکردم که صدام کرد فرشید جون بیا صبحانه بخور.یه سفره کوچیک پهن کرد رو زمین رفت وسایل صبحانه رو بیاره هر بار که میرفت یه چیزی میاورد جلوی من خم میشد که اونو بذاره زمین.منم یه جوری میشدم ولی اصلا فکر خاصی به ذهنم نمیرسید با خودم فکر میکردم اتفاقیه.داشتیم با هم صبحانه میخوردیم که من زود تموم کردم گفت وا فرشید جون چیزی نخوردی که چرا تعارف میکنی.یه خورده هم مربا میخوردی.تشکر کردم یه لقمه کوچیک درست کرد گفت دهنتو باز کن پسر خوب .باز کردم لقمه رو گذاشت تو دهنم.خیلی سعی میکرد با من راحت باشه.پرسیدم شما کلاس ندارید گفت نه امروزو فردا کلاس ندارم.گفتم شبنم خانوم چی میخونید گفت من کارشناسی ارشد مامایی میخونم.گفت تو چی درس نمیخونی گفتم منم کارشناسی بابایی میخونم.خندید گفت بابایی دیگه چیه گفتم بر عکس ماماییه. با خنده گفت بی شوخی چی میخونی گفتم برق میخونم دانشگاه آزاد کرج.گفت حالا این بابایی دیگه چیه ؟گفتم به شما مادر شدنو یاد میدن به ما پدر شدنو.گفت الان بلدی پدر بشی گفتم چه جورم.خیلی میخندید کلی چرت و پرت گفتیم و خندیدیم فهمیدم از اون دختر پاچه ورمالیده های پر رو و حاضر جواب. هر چی من میگفتم حیا نمیکرد با من همراهی میکرد. پرسیدم خواهرم چیکار میکنه تا کی کلاس داره گفت تاعصر دانشگاه.گفتم من خستم میرم بخوابم گفت برو بخواب منم یه چیزی واسه ناهار درست میکنم میام منم یه چرتی بزنم.خواب بودم که با اومدن اون بیدار شدم ولی چشمامو باز نکردم تا اونم بیاد بخوابه.اومد نزدیک من یه متکا انداخت رو زمین ولو شد بگیره بخوابه.چند وجب بیشتر با من فاصله نداشت اتاق کلا 8 متر بیشتر نمیشد.پشتشو کرد به من و هیچی رو خودش نکشید گرفت خوابید.از قمبلی که کرده بود با شلوار تنگی که داشت معلوم بود حتی شرت هم نپوشیده هیچ خط شرتی از لباسش معلوم نبود.به کونش که نگاه میکردم بد حشری میشدم.از یه طرفم خیلی خوابم میومد گفتم بگیرم بخوابم بهتره.ولی قبلش سعی کردم بیشتر بهش نزدیک بشم تا تو خواب بدنمون به هم بخوره.از پشت بهش نزدیک شدم طوری که یک وجب بیشتر فاصله نداشتیم ولی جلوتر نرفتم.خوابم برد.توی خواب چند بار حس کردم بدنش به من میخورد ولی خستگی نگذاشت از خواب پابشم.آخرای خوابم بود که خوابم داشت سبک میشد یه تکونی به خودم دادم اصلا حواسم به اون نبود ولی کیرم چسبید به کون اون.خودم از خواب پریدم.خودمو تو اون وضعیت دیدم کیرم راسته راست شد.اونم یه تکونی به خودش داد ولی یا خودشو به خواب زده بود یاطبیعی بود نمیدونم به هر حال از خواب بیدار نشد.خیلی حشری شده بودم تصمیم گرفته بودم بکنمش با اون اخلاقی هم که ازش دیده بودم فکر میکردم اونم بدش نیاد.خودمو زدم به خواب ولی هی کیرمو میمالیدم به کونش.کیرم داشت منفجر میشد زیپ شلوارمو باز کردم کیرمو در اوردم تو دستم با دستم میمالیدم بهش.هیچ تکونی نمیخورد حدس زدم بیدار شده باشه سرمو یواش آوردم بالا دیدم چشماش بازه.سریع رفتم پایین که اون نفهمه من میدونم که بیداره.یه خورده فکر کردم دیدم اوضاع مناسب خانوم راضی مثل اینکه.دست انداختم از تو شلوارش انگشتش کردم دستمو کشیدم به کسش خیس بود.شلوارشو کشیدم پایین از پشت کیرمو تنظیم کردم رو سوراخ کونش.اون هیچ حرکتی نمیکرد مثله اینکه اونجوری راخت تر بود.ولی گفتم بذار از خجالت درش بیارم.دست انداختم پستوناشو گرفتم.بلند شدم رفتم جلوش چشماشو بست لبمو گذاشتم رو لبش یه لب ازش بگیرم شروع کرد همراهیم کرد.دستم انداختم از جلو شلوارشو در آوردم گفتم شبنم جون پا شو قربون اون کونت برم.بلند شد گفت خواهر و برادر مثل همید جفتتون حشری هستید.منم قربون کیر نقلی تو بشم.خیلی بهم بر خورد گفت نقلی.گفتم یه جوری میکنمت تا دیگه اینو نگی.رفتم سراغ کسش لیسیدمش میخواستم از جلو بکنمش گفت نه اوپن نیستم از عقب بکن.دوباره رفتم پشتش کیرم به راحتی رفت تو کونش فهمیدم خانوم کونده تشریف دارن.گفتم چه گشاده گفت کار صاحبخونس.در حاله کردنش بودم جفتمون نفس نفس میزدیم پرسیدم منظورت از اینکه گفتی خواهر و برادر جفتتون مثل همید یعنی چی.گفت از من نشنیده بگیر ولی خواهرتم به صاحبخونه میده.گفتم اوپنه؟گفت نه از پشت میده.صاحبخونه به جای کرایش هر ماه میاد مارو میکنه میره. ما هم پوله کرایه رو خرج خودمون میکنیم. شاخ در آورده بودم به شبنم میخورد ولی به خواهر من نمیخورد کون بده.گفتم یه چیزی ازت بخوام نه نمیگی گفت چی ؟گفتم کمکم کن خواهرمو بکنم.گفت عجب پر رویی هستی تو.گفتم به غریبه میدین شما پر رو نیستین من پر رو هستم.گفت شب جای خواهرتو میندازیم وسط تو از پشت بهش نزدیک بشی خواهرت بس که حشریه پشه از کنار کونش رد بشه حشرش میزنه بالا.گفتم ناراحت نشه دعوام کنه گفت نه.ولی جلوی من شاید روش نشه.گفتم چی کار کنیم پس.گفت فعلا منو درست بکن راضی بودم یه کاریش میکنم.تلمبه زدنمو بیشتر کردم دست انداختم پستوناشو فشار میدادم.جون کون شبنمو میگام جون.کونش چنان میلرزید که منو دیوونه میکرد.آبم اومد ریختم تو کونش.برش گردوندم گفتم چطور بود گفت بد نبود.گفتم قول میدی خواهرمو جور کنی؟ گفت تو کیرتو بچسبونی دم سوراخش بکن توش منتظر هیچی نمون.یه بار بره توش سگ حشر میشه خواهرت.صاحبخونه هم اولین بار منو کرد خواهرتو تو خواب میکنه همیشه.خواهرت لحافو میکشه سرش پشتشو میده بیرون اونم میکنتشو میذاره میره.تو هم همینجوری بکنش.شب شد خواهرم اومده بود از ظهر اعصابم بهم ریخته بود در مورد خواهرم طور دیگه فکر میکردم.خواهرم رفت دستشویی به شبنم گفتم بخوابیم.خندید گفت بخوابیم.خواهرم گفت شبنم جای فرشید بنداز تو حا.گفت نمیخواد هممون میریم تو اتاق میخوابیم.خواهرمم قیافشو کج و کوله کرد زورکی گفت باشه.رفتیم تو اتاق گرفتیم بخوابیم من سریع خودمو زدم به خواب ولی خواهرمو شبنم بیدار بودن.خواهرم وسط بود من یه طرفش و شبنم طرف دیگه خوابیده بود.شبنم به خواهرم گفت صاحبخونه زنگ زد.گفت فردا میاد.گفت وای خاک بر سرم فرشید اینجاس.میگفتی یه روز دیگه بیاد.گفت خره اون ماهی یه بار تعطیل میکنه فقط واسه اینجا اومدن چی بهش بگم.تازه اون روز خالم بود حشرش زده بود بالا کونشو میمالوند.خواهرم گفت یواش فرشید بیدار میشه.گفت بیدار شه مگه چیه.شبنم اینقدر از سکس حرف زد گه هم منو حشری کرد هم خواهرمو.آخرش گفت حالا بخواب فردا یه کاریش میکنیم.خواهرم گفت مرده شورتو ببرن باز منو هوایی کردی میخوابی.یه نیم ساعتی گذشت من کم کم آماده شدم که دست به کار بشم خواهرم نخوابیده بود میدونستم شبنم هم بیداره از سر کنجکاوی.خواهرم دامنشو زده بود بالا داشت خودشو میمالید.شبنم راست میگفت حشریه. خواهرم خودشو میمالیدو اه و ناله میکرد.شلوارمو در آوردم کیرمو گرفتم دستم بلند شدم رفتم دستشویی.ولی شلوار پام نبود.خواهرم فهمید که دارم بیدار میشم خودشو جمع و جور کرد.از دستشویی اومدم یه نور مهتاب تو اتاق بود.خواهرم داشت زیر چشمی منو میپایید.شبنم هم حواسش بود.رفتم سر بدون معطلی کیرمو در آوردم دستمو بردم زیر لحاف رسوندمش به کون خواهرم.یکم شرتشو کشیدم برگشت دستمو گرفت زیر گوشم گفت چه غلطی میکنی میخوای جلوی شبنم آبروریزی کنی کثافت خاک بر سرت کنم.الاغ بیام تهران بگم چه گوهی میخوردی اینجا.گفتم اومدم کرایه این ماهو بگیرم.گوهم خودت میخوری بر گرد با زبون خوش کونتم بده سمت من ادای آدم خوبارو در نیار.گفت گوه خوردم غلط کردم به کسی نگی یه وقت گفتم با منم باشی راز میشه دو طرفه.الانم به جای گوه خوردن کیرمو بخور.یالا.کیرمو بردم سمت دهنش دیدم شبنم داره نگاه میکنه.داشت با حالت تهوع کیرمو میخورد نزدیک بود بالا بیاره.گفتم بسه.کیرمو گرفتم گذاشتم رو سوراخش فشار دادم تو.چنان میگاییدمش ولی جرات نمیکرد جیک بزنه.منم از قصد با سرعت پایان حتی بدتر از شبنم میگاییدمش 5 دقیقه بیشتر طول نکشید که آبم اومد ریختم تو کونش.دم گوشش گفتم از این به بعد تهران اومدی یه راست میای پیش خودم.گفت جون من به کسی نگو گفتم به عشق کونت به کسی نمیگم.صبح که از خواب پا شدم خواهرم رفته بود دانشگاه شبنمو بیدار کردم گفتم کونده تو که گفتی خواهرم کیر بره سمتش حشری میشه نزدیک بود برام دردسر بشه.گفت خاک بر سرت هنوز خواهرتو نشناختی چقدر ترسو اینو براش آتو کنی از جلو هم بهت میده بدبخت از بابات خیلی میترسه.بکنش نوش جونت حالا هم بذار برو که صاحبخونه امروز میاد.گفتم تو رو چه جوری از جلو بکنم.گفت برینم بخور بعد از جلو منو بکن.بچه بچه کونی روت زیاد شده برو گمشو.گفتم میگیرم زورکی میکنمت هیچ گوهی هم نمیتونی بخوری.ولی برای اینکه سری بعد بیشتر بهمون خوش بگذره این کارو نمیکنم.بوسش کردم و از خونه زدم بیرون.نوشته فرشید
0 views
Date: November 25, 2018